با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

نوميد مشو - مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو - غزل 407 - 473

473- نوميد مشو
مزرغ سبز فلك ديدم و داس مه نو           يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو
گفتم ي بخت بخسبيدي و خرشيد دميد   گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو
آنچنان رو شب رحلت چو مسيحا به فلك       كز چراغ توبه خروشيد رسد صد پرتو
تكيه ب راختر شب دزد مكن كاين عيار       تاج كاووس ببرد و كمر كيخسرو
گوشوار زر و لعل ارچه گران دارد گوش     دور خوبي گذران است نصيحت بشنو
چشم بد دور زخال تو كه در عرصه حسن       بيدقي راند كه برد از مه و خورشيد گرو
آسمان گو مفروش اين عظمت كاندر عشق       خرمن مه به جوي خوشه پروين به دو جو
آتش زهد ريا خرمن دين خواهد سوخت   حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو

توضيحات :
مفهوم بيت 1-2-( در دنيا عمل خود رو در آخرت جزا و پاداش خودم را به خاطر آوردم گفتم به خت كه تو د رخوابي و من د ررنج اماآفتاب طلو كرد گفت ا باين وجود ا زرحمت خداوند مايوي نباش كه مي فرمايد سبقت رحمتي غضبي بخشايش من ب خشمم پيشي گرفت ) معني بيت 3( مانند حضرت مسيح پاك و بدون تعلقات به آسمان عروج كن تا ا زتو به خورشيد نور پرتو افشاني كند 9 معني بيت 5( اگر چه گوشواره زرين و قيمتي گوش را از شنيدن پند سنگين م يكند ولب دان دوران خوش روزگاررا پاياني است پس نصيحت بشنو ) معني بيت 7( به آسمان بگو اين همه فخر و تكبر مكن زيرا در عالم عشق خرمن ماه به اندازه يك جو و ستاره پروين به دو جوارزش ندارد در حساب ابجد دو جو مساوي باصفر و هيچ است ) معني بيت 8( اي حافظ آتش مكر و ريا و فريب خرمن دين را به آتش مي شكد پس اين دلق پشمينه را كه آروده به ريا مي باشد ا زدوش بيفكن و بدون تعلقات د ر راه معرفت حق گام بردار )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيت هاي 4-6- به ترتيب فمرايد ( برستاره اقبال كه شب هنگام دزدي مي كند اعتماد نداشته باش كه اين درد زيردست و ماهر تاج كاووس و كمر بند شاهي كيخسرو را ربوده است و زندگي آنها را درهم پيچيد ) ( چشم بد از خال سياه و زيباي تو دور باشد كه در ميدان شطرنج زيبا با پياده بازي كردي و برماه و خورشيد كه شهسواران آسمان مي باشند پيشي گرفتي و مسابقه را بدي ) با توجه به نيت خود تقسير كنيد
2-   بايد اين حقيقت را بپذيرد كه ا زنااميدي ونق زدن كاري ساخته نيست خداوند چنان شما را خلق كرده كه هر عضو شما ميلونها ارزش دراد پس آنها بيهوده نيستند و شما از جهت وجودي ثروت بزرگي داريد تنها اراده و تلاش مي خواهد تا از مواهب خداوند بهره بگيريد پس بر خداوند بزرگ توكل كنيد
3-   جنابعالي گوهري ناشناخته هستيد كه بسيار ارزشمند است پس خود را چون روباه شل ندانيد تمام چشم ها منتظر اقدامات مهم شماست
4-   اين نيت با كوشش و علاقه واراده انجام م يگيرد مقدمات كار ار فراهم سازيد و از امكانات استفاده كنيد تا موفق شويد
5-   فرزندم بر سه كس رحم كنيد عزيزي كه خوار شده و ثروتمندي كه فقير گشته و دانشمندي كه ميان جاهلان گمنام ماند هاست
6-   از نق زدنهاي او ناراحت نشويد زيرا اين در سرشت اوست ضمناً خل و خوي بچگانه داردشما بايد وي را تحمل كنيد چاره اي نيست به قول معروف از است كه برماست
7-   به رايانه و اينترنت و گردش علاقه درادي به زودي پيك خوش خبري مژده اي از طريق امواج خواهدداد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (407)

مزرع: مزرعه، كشتزار.

مزرع سبز فلك: (اضافه تشبيهي) فلك به مزرع سبز تشبيه شده.

داسِ مه نو: (اضافه تشبيهي) ماهِ نو به داس تشبيه شده.

خسبيدن: خفتيدن، خوابيدن، به خواب رفتن.

سابقه: تاًنيث سابق، پيشي گيرنده، مراد پيشي گرفتن رحمت الهي از غضب اوست كه از اين حديث مستفاد مي‌شود: سَبَقَتْ رَحْمَتي غَضَبي (بخشايش من از غضبم پيشي گرفت).

نوميد: نااميد.

مجرد: تنها، وارسته از علائق، بي همسر.

مسيحا: لقب حضرت عيسي كه از كلمه عبري (ماشياخ) گرفته شده و به معني نجات دهنده است.

فروغ: روشنايي، نور.

شبگرد: گردش كننده در شب، پاسبان، صفتي براي دزدان شبرو.

عيّار: تردست، طرّار، دزد چابكدست.

كاووس: كي كاووس، دومين پادشاه كياني كه بعد از كي قباد به سلطنت رسيد.

كمر: كمربند.

كي خسرو: سومين پادشاه سلسله كياني.

گوشوار: گوشواره.

گوشوار زر و لعل: گوشواره زرين لعل نشان.

گران: سنگين.

گران دارد گوش: 1- گوش را سنگين كرده و از شنيدن باز مي دارد، 2- تكبر و افاده حاصله از داشتن زينت آلات گران قيمت در گوش.

دور خوبي: دوره حسن و زيبايي و روزگار نعمت و خوشبختي.

عرصه: پهنه، گستره.

عرصه حسن: (اضافه تشبيهي) حسن و زيبايي به عرصه شطرنج (صفحه شطرنج) تشبيه شده است.

بيدَقْ: پياده، منظور مهره پياده در بازي شطرنج است.

گِرَو: آنچه در قمار و بازي شطرنج در بدو امر با شرط مسابقه در ميان نهند تا برنده بازي آن را تصاحب كند.

عظمت: بزرگي.

به جوي: به يك جو، توضيحاً يك مَنْ (معادل شش كيلوگرم) مساوي است با چهارصد درم و هر درم مساوي شش دانگ و هر دانگ مساوي دو قيراط و هر قيراط مساوي دو طسوج و هر يك طسوج مساوي دو جو مي باشد. بنابراين جو حداقل وزن و به عنوان چيز ناقابل مثل زده مي شود.

زهد و ريا: زهد با ريا (واو عاطفه)، زهد همانند ريا و در رديف آن از صفات قبيحه به شمار آمده است!

خرقه پشمينه: خرقه و دلق پشمين كه نشان زهد و پارسايي ظاهري توام با رياي دروني است.

معاني ابيات غزل (407)

(1) كشتزار سبز سپهر گردون و ماه نو را كه به مانند داس آن را در مي نورديد ديدم و به ياد كشتزار عمل خود و فصل درو كردن آن افتادم.

(2) به بخت خود گفتم: تو به خواب رفتي و خورشيد سر زد (و وقت نماز گذشت) گفت، با وجود اين نوميد از سبقت رحمت الهي بر غضب او مباش.

(3) اگر بتواني مانند حضرت عيسي، پاك و وارسته به آسمان صعود كني از روشنايي و فروغ تو صد پرتو و بازتاب نور به خورشيد مي رسد.

(4) بر ستاره شبگرد (طالع خود) اعتماد مكن زيرا اين طرار چابك دست تاج از سر كيكاوس و كمربند از كمر كيخسرو ربوده است.

(5) گوشواره زينتي زرين لعل نشان هر چند گوش را سنگين و گرانبها مي نماياند (در مقابل آن را به ثقل سامعه هم مبتلا مي كند.) و تو اي گوش سنگين، اين اندرز را بشنو كه دوره خوشبختي و نعمت در گذر است.

(6) از خال صورت تو چشم بد به دور باد كه در عرصه شطرنج زيبايي، اين خال سرباز پياده اي را به حركت درآورد كه در نتيجه شرط بازي را از ماه و خورشيد برد.

(7) به آسمان بگو، اين همه به بزرگي خود مناز و مبال كه از ديدگاه عشق خرمن ماه يك جو و خوشه پروين دو جو بيشتر نمي ارزد.

(8) آتش زهد و ريا خرمن دين را خواهد سوزانيد. حافظ اين خرقه پشمينه را (كه علامت زهد و رياست) دور بينداز و برو.

شرح ابيات غزل (407)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

بحر غزل: رمل مثمّن مخبون مخدوف

٭

در شرح غزل 406 گفته شد كه حافظ در ايام جواني و به منظور طبع آزمايي، آن غزل را سروده است.

شاعر اين قافيه را يك بار ديگر در سالهاي آخر حيات خود بكار گرفته و با مهارت بيشتر و هنرنمايي هر چه تمامتر غزلي را ساخته و پرداخته كه كمتر شاعري در اين وزن و قافيه به اين موفقيت دست يافته است.

مرحوم عبدالحسين آيتي صاحب كشف الحيل كه شاعري توانا و خوش قريحه و به دقايق شعر و ادب آشنا بود شبي در جلسه انجمن ادبي يزد كه در منزل مرحوم آيت الله فرساد تشكيل شده بود مي گويد در ايام جواني به منظور استقبال از اين غزل حافظ بيتي را سرودم كه چنين است:

پدرم داد شب عيد به من جامه نو رفتم و بهر مي آن جامه نهادم به گرو

اما از آن روز تابحال موفق نشده ام كه اين غزل را با ابياتي به اتمام برسانم كه مورد پسند خودم و ديگران باشد. بعدها نويسنده اين سطور به منظور ذكر خيري از آن مرحوم و اين كه اين بيت آيتي فراموش نشود، آن را مطلع غزلي قرار دادم كه در صفحه 248 جلد اول پله هاي سنگي مجموعه اشعار اينجانب درج شده و پس از سرودن آن با مرحوم آيتي هم عقيده شده و دريافتم كه هنرنمايي حافظ تا به چه حد و پايه است.

همانطور كه گفته شد حافظ اين غزل را در سالهاي آخر عمر خود و در زمان شاه زين العابدين سروده و در ابيات 4 و 5 و 6 ذهن شاعر متوجه شاه جوان و اندرز دادن به او معطوف بوده و در بيت ششم از خال بزرگ و موروثي كه فرزندان و نوادگان امير مبارزالدين اكثراً بر گونه خود داشتند و از علائم مشخصه اين خانواده بود صحبت به ميان آورده است.

در بيت مقطع كه در نسخ مختلف: آتش زهد و ريا و در برخي، آتش زهد ريا ضبط شده، به نظر مي رسد زهد و ريا با (واو عاطفه) مناسب تر باشد زيرا حافظ، زهد و خشكه مقدسي و قشري بودن را همانند ريا مخرب شريعت دانسته و به صورت طنز آن ها را در يك رديف به حساب مي آورد و در جاي ديگر مي گويد:

بيا كه رونق اين كارخانه كم نشود به زهد، همچو تويي يا به فسق همچو مني

و همانطور كه دكتر حسينعلي هروي نيز اشاره فرموده اند حافظ زهد را در نهان خود در برابر فسق و هم ارزش آن قلمداد كرده است.

در پايان، حافظ، مضمون مطلع غزل خود را از اين بيت امير معزّي گرفته است:

گردون چو مرغزار و درو ماه نو چو داس گويي كه ماهتاب همي بدرود گياه
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو يادم از کشته خويش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتيدی و خورشيد دميد گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسيحا به فلک از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتو
تکيه بر اختر شب دزد مکن کاين عيار تاج کاووس ببرد و کمر کيخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش دور خوبی گذران است نصيحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن بيدقی راند که برد از مه و خورشيد گرو
آسمان گو مفروش اين عظمت کاندر عشق خرمن مه به جوی خوشه پروين به دو جو
آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

مزرغ سبز فلك ديدم و داس مه نو           يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو
گفتم ي بخت بخسبيدي و خرشيد دميد   گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو
آنچنان رو شب رحلت چو مسيحا به فلك       كز چراغ توبه خروشيد رسد صد پرتو
تكيه ب راختر شب دزد مكن كاين عيار       تاج كاووس ببرد و كمر كيخسرو
گوشوار زر و لعل ارچه گران دارد گوش     دور خوبي گذران است نصيحت بشنو
چشم بد دور زخال تو كه در عرصه حسن       بيدقي راند كه برد از مه و خورشيد گرو
آسمان گو مفروش اين عظمت كاندر عشق       خرمن مه به جوي خوشه پروين به دو جو
آتش زهد ريا خرمن دين خواهد سوخت   حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر