با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

هشيار شو - ساقی بيا که شد قدح لاله پر ز می - غزل 429 - 541

541- هشيار شو
ساقي بياكه شد قدح لاله پر زمي           طامات تا به چند و خرافات تا به كي
بگذر زكبر و نزا كه ديده ست روزگار           چين قباي قيصر و طرف كلاه كي
هشيار شو كه مرغ چمن مست گشت هان   بيدار شو كه خواب عدم در پي است هي
خوش نازكانه مي چمي اي شاخ نوبهار   كاشفتگي مبادت از آشوب باد دي
بر مهر چرخ و شيوه او اعتماد نيست   اي واي بر كسي كه شد ايمن زمكر وي
فردا شراب كوثر و حور از براي ماست       و امروز نيز ساقي مهروي و جام مي
باد صبا زعهد صبي ياد مي هد         جان دارويي كه غم ببرد در ده اي صبي
حشمت مبين و سلطنت گل كه بسپرد     فراش باد هر ورقش را به زير پي
درده به ياد حاتم طي جام يك مني         تا نامه سياه بخيلان كنيم طي
زان مي كه داد حسن و لطافت به ارغوان     بيرون فكند لطف مزاج از خش به خوي
مسند به باغ بركه به خدمت چو بندگان     استاده است سرو و كمر بسته است ني
حافظ حديث سحر فريب خوشت رسيد       ت حد مصر و چين و به اطراف رو و ري

توضيحات :
قدح لاله ( فصل بهار رسيد ) طامات ( رسوم و عادات صوفيانه = لاف و خود نمايي صوفيانه ) خرافات ( افسانه هاي شبانه ) كبر ( غرور ) هان ( شبه جمله = اخبر باش ) مرغ چمن ( بلبل ) خواب عدم ( مرگ ) نازكانه ( به خوشي و شادي = قيدحالت ) مي چمي ( مي خرامي حركت ميكني ) اي شاخ نوبهار ( جانان محبوب ) مباد( فعل دعايي = الهي نباشد ) آشوب ( پريشاني تشويش غوغا ) مه رچرخ ( بر سازگاري روزگار ) فردا ( مجاز از قيامت ) امروز ( دنيا ) كوثر ( جويي در بهشت ) صبي ( جواني طراوت توام با عشق ) صبي ( كودك خردسال =جناس ) حشمت ( بزگي ) مبين ( توجه مكن ) زير پي ( زير پا ) ورق ( برگ درخت ) درده ( بده ) حاتم طي ( حاتم طايي = بخشنده معروف) كنيم طي( درهم بپيچيم ) بخيلان ( خسيسان ) معني بيت 10( اي ساقي به ما از آن شراب بده كه بر خوبي و لطف چهره ارغوان مي افزايدو چون دلبر جرعه اي از آن بنوشد لطافت چهره وي را از عرقي كه برچهره اش مي نشيند نمودار سازد ) مسند 0 تكيه گاه = تخت ) معني بيت 12( اي حافظ سخن زيباي سحر انگز تو تا سرحد مصر و چين و تا انتهاي رو م و ري رسيد )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيت 1-2-3- فرمايد ( اي ساقي بيا كه قدح لاله از باده پر شده است و فصل بهر رسيد تا كي رسوم و عادات صوفيانه و افسانه هاي شبانه ) ( از غرور و ناز بگذر و آن را ترك كن زيرا روزگار چين قباي قيصر و ترك كلاه شاهي چون كيكاوس را ديده است )( بيدار باش زيرا بلبل ب عشق گل مست گشت پس از خواب غفلت بيدار شو و آگاه باش كه خواب عدم در پي است) خود تفسير كنيد
2-   اگر چه بايد به فكر آينده بود اما نبايد حال را فداي آينده كرد زير زمان رااز دست مي دهيد
3-   اين نيت را با صب رو شكيبايي قابل اجراست و به زودي مراتب انجام آن پديدار مي گردد و مژده آن خواهد رسيد پس بر شماست كه با توجه به تمامجوانب كار اقدامات لازم ار در سرعت بخشيدن به آن انجام دهيد
4-   چبا كسي كه دراين كار با تجربه مي باشدي مشورت كنيد و از او كمك بگيريد تا شاهد مقصود را در آغوش بگيريد
5-   به زودي نامه اي دريافت خواهيد كرد كه باعث سود فراوان خواهد شد و ترقي شما را در ب دارد
6-   فرزندم با توجه به بيت هاي اين غزل خصوصيات شما چنين است درااي استعدادهاي خاص روياهاي عجيب و غزيب خيال پرداز عاشق گردش و محافل و مجالس با ايمان خود راي متفكر علاقه مند به زندگي فداكار لجباز گرم مزاج شوخ طبع طنز گو ولخرج عاشق خريد لباس و مهربان


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (429)
قدح لاله: (اضافه تشبيهي) گل پياله مانند لاله، به قدح تشبيه شده.
طامات: سخنان گزافه، لاف و گزاف صوفيانه.
خرافات: سخناني كه بر پايه دروغ و به صورت داستانهاي مشغول كننده باشد.
كبر: تكبر.
ناز: تفاخر.
قيصر: عنوان و لقب امپراطوران روم به ويژه امپراطور ژوليوس سزار و جانشينان او كه به اين عنوان خوانده مي‌شدند.
طرف: ترك كلاه، گوشه كلاه.
كِي: عنوان پادشاهان سلسله كياني مانند كي قباد.
مرغ چمن: كنايه از بلبل.
عدم: نيستي، مرگ، نابودي.
هِي: (شبه جمله) آهاي،‌ با تو هستم، (از اصوات تنبيه).
نازكانه: ظريفانه، به ناز و از روي ظرافت، (قيد وصف).
مي چمي: مي خرامي،‌ به ناز راه مي روي.
شاخ نوبهار: شاخه تازه روييده فصل بهاري، كنايه از محبوب نو رسته و جوان.
آشفتگي: آشوب، تشويش و پريشاني.
آشوب: انقلاب، در هم ريختگي.
مِهرِ چرخ: محبت سپهر گردون، مساعدت روزگار.
شيوه: عادت و رفتار، طريقه.
ايمن: خاطر جمع، در اينجا به معناي خام شدن و غافل گشتن.
شراب كوثر: آب كوثر، جويي در بهشت كه در آن خير كثير است و آب آن از عسل شيرين تر و از شير سفيد تر و از برف خنك تر است.
حور: زنان سياه چشم و چشم درشت بهشتي.
باد صبا: نسيمي كه صبح و غروب از طرف شمال شرقي مي وزد.
صِبي: نوجواني، كودكي.
عهد صِبي: دوران كودكي، ميل به لهو و بازي.
صُبَيّ: (مصَغَّر صِبي) كودك خردسال، بُنَيّْ.
حشمت: شكوه و جاه و جلال.
فرّاش: پهن كننده فرش.
فراش باد: (اضافه تشبيهي) باد به فراش تبديل شده است.
زير پي: ‌زير پا.
حاتم طَيّ: حاتم طائي، مردي از قبيله عرب بني طيّ كه در دوره جاهليت مي زيست و به سخاوت و بخشندگي و جوانمردي مشهور و ضرب المثل است.
طِيّ كردن: در هم پيچيدن، مختومه تلقي كردن.
لطافت: تري و شادابي و نرمي.
لطف مزاج: لطافت طبع، حُسن سرشتي.
خَويْ:‌ عرق.
مَسند: تخت نشيمن، بساط نشيمن.
بندگان: خدمتگزاران، نوكران.
حديث: سخن بكر و تازه.
حديث سحر فريب: سخني كه مانند سِحر فريبنده است.

معاني ابيات غزل (429)
(1) ساقي بيا كه پياله لاله پر از شراب (شبنم و باران بهاري) شد. تا چند به لاف و گزافهاي صوفيانه و تا كي به سخنان بي سر و ته گوش فرا دهيم.
(2) دست از تكبر و فخرفروشي بردار كه چشم اين روزگار چه بسيار چين قباي قيصرها و گوشه كلاه كي‌قبادها را ديده است.
(3) به هوش بيا كه بلبل در چمن مست شد و بيدار شو كه خواب مرگ و نيستي را در پيش داريم.
(4) اي محبوبي كه به مانند شاخه تازه بهاري مي‌ماني، چه خوب، ظريفانه و به ناز راه مي‌روي. دعا مي كنم كه از انقلاب باد زمستاني به تو تشويش و پريشاني دست ندهد.
(5) به محبت و دلربايي اين دهر نمي توان پشت گرم بود. واي به روزگار كسي كه در برابر مكر روزگار خام شد.
(6) (همانطور كه) امروز ساقي زيبارو و جام شراب در اختيار ماست فرداي قيامت هم شراب حوض كوثر و حوريان بهشتي به ما تعلق خواهد گرفت.
(7) نسيم صبا روزگار كودكي را به ياد مي آورد. اي پسرك نوجوان داروي جان بخشي كه غم از دل بزايد به ما ارزاني بخش.
(8) به جاه و جلال و پادشاهي (امروز) گل منگر كه (به زودي) باد صبا هر برگ آن را به زير پا خواهد ريخت.
(9) به افتخار حاتم طائي بخششگر جام شراب يك مني بده تا نامه سياه گناهكاران را در هم نورديم‌…
(10) از آن شرابهايي كه لطافت طبع، به گل ارغوان ارزاني داشت و حُسن ضمير آن را به صورت عرق بر چهره‌اش نماياند.
(11) بساط نشيمن را به سوي باغ ببر چرا كه سرو چمن به مانند چاكران درگاه، كمر خدمت بسته است.
(12) حافظ سخنان تازه سحر مانندت تا به سر حدّ مصر و چين و اطراف روم و ري رسيده است.

شرح ابيات غزل (429)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن
بحر غزل: مضارع مثمّن اخرب مكفوف محذوف
٭
خواجو كرماني:
اي از حياي لعل لبت گشته آب مي خورشيد پيش آتش روي تو كرده خَوْيْ
٭
ناصر بخارايي:
اي خُرده‌يي ز رشك عقيق تو جام مي جان من است لعل تو جانم فداي وي
٭
اين غزل شور انگيز را حافظ در سالهاي آخر عمر و شعر و شاعري خويش، در زمان سلطنت شاه زين العابدين جوان با لحني اندرز‌گويانه و با كوله باري از تجربه روزگاران گذشته سروده و روي سخن كنايه وار او به ويژه در ابيات 7 الي 11 آن به شاه جوان است.
در بيت مطلع همان طور كه در معناي اين بيت يادآور شديم، شاعر با لحني كه مخاطب آن به صورت ظاهر روشن نيست، خود و شاه جوان را به موضوع تبليغات متشرّعين رياكار زمانه توجه داده و از آنها انتقاد مي‌كند. شگفتا كه اين بزرگ مرد شعر و ادب از بدو شروع شعر و شاعري الي ختم آن دست از عقيده و مبارزه خود با دروغگويان و متولّيان رياكار شريعت برنداشت. در اين بيت هرچند طرف خطاب ظاهري شاعر ساقي است اما پر واضح است كه مفاهيم و كنايات بازگو شده در اين بيت و ابيات بعدي چندان به ساقي نمي چسبد و سخناني است كه غير مستقيم و در كمال احتياط به شاه نوجوان گوشزد مي شود.
چكيده كلام شاعر را مي‌شود چنين خلاصه كرد: از كبر و ناز بپرهيز. با هوشياري و فراست روزگار بگذران كه فرجه عمر كوتاه است. اي نوجوان به مانند كبك خرامان قهقهه مزن. به دنيا و مداراي موقت او اعتماد مكن. برنده بازي كسي است كه امروز ساقي و شراب را به خدمت گرفته و فرداي قيامت هم با لطف خداي بخشايشگر در بهشت برين بر همين شيوه بگذراند. از زندگي بهره گير و به روزگار اعتماد مكن. به ياد اعمال پدرت كه مثل حاتم طايي بود بخشش و بزرگواري كن تا خاطره هاي بد و زشت بخيلاني مانند شاه يحيي و شاه محمود از ياد ما و مردم زمانه ببري.
اجمالاً اين شاعر عارف كه روزگاري را با صراحت كلام و شجاعت تام پشت سر گذاشته، در روزهاي آخر حيات شعر و شاعري و عمر عاريتي، در كمال خونسردي چكيده عقايد باطني خويش را بار ديگر در اين غزل بازگو كرده و خود نيز از لطف كلام خويش سرمست شده در مقطع غزل مي‌فرمايد:
حافظ حديث سحر فريب خوشت رسيد تا حدّ مصر و چين و به اطراف روم و ري
اين سخن، سخني به گزاف نيست چه حافظ از انگشت شمار شاعران جهان است كه در فرجه حياتش، صيت شهرتش دنياي آن زمان را فراگرفت و مي‌توان گفت از اين بابت يكي از خوشبخت ترين شاعران ايران و جهان است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

ساقی بيا که شد قدح لاله پر ز می طامات تا به چند و خرافات تا به کی
بگذر ز کبر و ناز که ديده‌ست روزگار چين قبای قيصر و طرف کلاه کی
هشيار شو که مرغ چمن مست گشت هان بيدار شو که خواب عدم در پی است هی
خوش نازکانه می‌چمی ای شاخ نوبهار کشفتگی مبادت از آشوب باد دی
بر مهر چرخ و شيوه او اعتماد نيست ای وای بر کسی که شد ايمن ز مکر وی
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست و امروز نيز ساقی مه روی و جام می
باد صبا ز عهد صبی ياد می‌دهد جان دارويی که غم ببرد درده ای صبی
حشمت مبين و سلطنت گل که بسپرد فراش باد هر ورقش را به زير پی
درده به ياد حاتم طی جام يک منی تا نامه سياه بخيلان کنيم طی
زان می که داد حسن و لطافت به ارغوان بيرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی
مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان استاده است سرو و کمر بسته است نی
حافظ حديث سحرفريب خوشت رسيد تا حد مصر و چين و به اطراف روم و ری


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

ساقي بياكه شد قدح لاله پر زمي           طامات تا به چند و خرافات تا به كي
بگذر زكبر و نزا كه ديده ست روزگار           چين قباي قيصر و طرف كلاه كي
هشيار شو كه مرغ چمن مست گشت هان   بيدار شو كه خواب عدم در پي است هي
خوش نازكانه مي چمي اي شاخ نوبهار   كاشفتگي مبادت از آشوب باد دي
بر مهر چرخ و شيوه او اعتماد نيست   اي واي بر كسي كه شد ايمن زمكر وي
فردا شراب كوثر و حور از براي ماست       و امروز نيز ساقي مهروي و جام مي
باد صبا زعهد صبي ياد مي هد         جان دارويي كه غم ببرد در ده اي صبي
حشمت مبين و سلطنت گل كه بسپرد     فراش باد هر ورقش را به زير پي
درده به ياد حاتم طي جام يك مني         تا نامه سياه بخيلان كنيم طي
زان مي كه داد حسن و لطافت به ارغوان     بيرون فكند لطف مزاج از خش به خوي
مسند به باغ بركه به خدمت چو بندگان     استاده است سرو و كمر بسته است ني
حافظ حديث سحر فريب خوشت رسيد       ت حد مصر و چين و به اطراف رو و ري


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر