به جان پير خرابات و حق نعمت او كه نيست درسرما جز هواي خدمت او
بهشت اگر چه نه جاي گاهكاران است بيار باده كه مستظهرم به همت او
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد كه زد به خرمن ما آتش محبت او
بيار باده كه دوشم سروش عالم غيب نويد دادكه عام است فيض رحمت او
بر آستانه ميخانه گر سري بيني مزن به پاي كه معلوم نيست نيت او
مكن به چشم حقارت نگاه در من مست كه نيست معصيت و زهد بي مشيت او
نمي كند دل ما ميل زهد و توبه ولي به نام خواجه بكوشيم و فر دولت او
مدام خرقه حافظ به باده در گرو است مگر زخاك خرابات بود طينت او
توضيحات :
پير خرابات ( پير ميكده معرفت = رهبر روحاني ) هواي خدمت ( آرزوي چاكري ) اگر چه ( حرف ربط مركب ) مستظهر ( پشت گرم = مصدر باب استفعال از ثاثي مجرد ظهاره = قوي پشت بودن ) همت او ( عانيت پير ميكده يا رحمت خداوند ) معني بيت 3( برق آن ابر رحمت كه در خرمن هستي ما آتش عشق ب رافروخت هرگز خاموش مباد ) سروش عالم غيب ( حضرت جبرئيل ) نويد داد ( مژده داد) عام است فيض ( بخشايش خداوندي فراگير است و حتي شامل حال باده نوشان هم مي شود ) معني بيت 5( اگر سري بر درگاه ميخانه نهاده ديدي به خواري به او نگاه مكن زيرا از نيت و قصد او آگاه نيستي ) معني بيت 6( به چشم خواري وحقارت در من باده پرست نگاه مكن زيرا گناهكاري و پارسايي بندگان بخواست و علم ايزدي وابسته است ) فر دولت ( شكوه اقبال ) گرو ( رهن ) طينت ( سرشت ) مگر ( گويي ) بود ( باشد )
نتيجه تفال :
1- از اخلاص خوبي برخوردار مي باشيد و صداقت شما نزد همگان مشهور و معلوم است اما گرفتار كسي يا چيزي يا مكاني شده ايدو فكر م يكنيد اگر انرا به دست آورد يا آنجا برويد به تمام آرزوهايت جامه عمل پوشانده مي شود در حاليكه سخت در اشتباه هستيد هرجا رويد آسمان همين رنگ است و هر كه را دوست بداريد همين رنج است
2- اين نيت نشيب و فرازهاي فراواني دارد كه بايد از انجام آن صرف نظر كنيد زيرا شما قدرت تحمل بار سنگين درد و رنج اين راه و سفر را نداريد اما اگر فكر مي كنيد مي توانيد پس بايد ابتدا مقدمات آن را فراهم آوريد آنگاهبا ارده اي قوي تلاش مضاعف انديشه اي تابناك اقدام كنيد تا موفق شويد
3- به يكي از مشاهد متبركه برويد و تقاضاي گشايش كنيد كه بسيار مثمر ثمر است
4- كسي را در هقته گذشته رنجانده ايد او عزيز است و شمارا دوست دارد بجاست از او دلجويي كنيد زيرا اوخيرخواه شما مي باشد و مي بيند كه حسودان قصد فريب شما را دارند
5- فرزندم علم انقلاب بيرون است و ايمان انقلاب درون و خودخواهي منشاء همه مفاسد است
6- اگر حوصله كنيد به مدارج بالا دست مي يابيد پس شتاب را كنار بگذاريد و بر اعصاب خود مسلط شويد
7- خواجه در بيتهاي 1-2 فرمايد ( قسم به جان مرشد و پير دير و حق نعمت و راهنمايي او كه در سرمن جزعلاقه براي فرمان و اطاعت او نمي باشد ) ( اگر چه بهشت جاي گناهكاران نيست ليكن شراب بياور كه من به رحمت خداوندي پشتگرمي درام ) خود تفسير كنيد
8- به زودي خوابي خواهيد ديد در جنگلي سبز و خرم با دوستان قدم مي زنيد تعبيرش تحول كلي و اساسي حاصل مي شود و سود سرشاري توام با موقعيت عالي و خوشحال كنند هب ه دست مي آوريد مبارك است
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معاني لغات غزل (405)
به جان پير خرابات: سوگند به جان پير خرابات.
پير خرابات: پير مي فروش، پير مُغان.
و حق نعمت او: و سوگند به حق نعمت او.
هوا: آرزو.
مستظهر: پشت گرمي، مُتَّكي.
همّت: دُعا، اراده و آرزوي اعلا، و در اصطلاح صوفيه توجه كامل قلب به سوي حق.
صاعقه: نور و روشنايي حاصله از رَعْد، برق.
سحاب: ابر.
سروش: فرشته.
نويد: مژده.
عام: فراگير.
عام است فيض رحمت او: فيض باران رحمت او فراگير است، رسيدن باران رحمت او به اطراف و همه جا.
معصيّت: عصيان، گناه، سرپيچي و نافرماني و تجاوز از دستور.
زُهد: پارسايي.
مَشيَّت: اراده و خواسته پروردگار.
مُدام: 1- شراب، 2- پيوسته، هميشه.
فطرت: سِرشت، نهاد.
خواجه: سَرْوَر، منظور خواجه تورانشاه وزير است.
فرّ: شكوه.
معاني ابيات غزل (405)
(1) به جان پير مي فروش خراباتي و حقّ كَرَمِ او سوگند كه در سر من غير از آرزوي بندگي او فكر ديگري نيست.
(2) هر چند بهشت جاي گناهكاران نيست. باده بياور كه به دعاي پير خرابات پشت گرم و اميدوارم.
(3) آرزومندم كه نورِ صاعقه ِ اَبرِ آن دوست كه آتش محبت به خرمن هستي ما زد پيوسته روشن و كارساز باشد.
(4) هرگاه سري را ديدي كه بر خاك در ميخانه فرود آمده (و بر آن بوسه مي زند)، پاي تحقير بر آن مزن، زيرا نيّت او آشكار نيست.
(5) شراب بياور كه ديشب فرشته عالمِ ناپيداي معني، اين خبر خوش را به من داد كه فيض رحمت الهي همگاني است.
(6) به چشم حقارت و پستي در منِ مست نظر ميفكن چرا كه گناه و زهد بدون اراده و خواسته خداي متعال صورتِ عمل به خود نمي گيرد.
(7) پيوسته اوقات خرقه حافظ در گروه بهاي شراب است. چنانكه گويي او را از خاك ميخانه خرابات آفريده اند.
(8) دلِ ما به پارسايي و توبه ميل ندارد، اما به خاطر نام نيك خواجه و شكوه دستگاه دولت او در راه آن سعي و كوشش خود را خواهيم كرد.
شرح ابيات غزل (405)
وزن غزل: مفاعلن فاعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مجنون مخدوف
٭
کمال خجند: غلام پير خراباتم و طبيعت او ، که نيست جز می و شاهد حريف صحبت او
٭
حافظ در سرودن اين غزل چشم عنايت به غزل کمال خجند که مطلع آن دربالا آمده است داشته و انگيزه سرودن آن تذکارهای خواجه تورانشاه وزير به او برای پرهيز از اعمالی که او را در معرض اتهام فسق و فجور قرار میدهد بوده است.
خواجه تورانشاه وزيری مدّبر و دورانديش بود و نسبت به خواجه حافظ قلباً ارادت داشت و او را با نصايح خود از تندروی و تندگويی که شيوه عارفان رند و وارسته از تعلّقات دنيوی ست باز می داشت.
حافظ در اين غزل نخست از عقايد باطنی خويش دفاع می کند و بر آن پای می فشارد و از راه طنز و کنايه به وزير گوشزد می کند که هر شخصی را که بر در ميخانه مشاهده کردی در حقّ او ظنّ و گمان الحاد مبر زيرا تو از نيّت واقعی او خبر نداری و به عبارت ديگر می فرمايد: (مکن به چشم حقارت نگاه در منِ مست) آنگاه توجه وزير را به آيه شريفه 54 سوره الزّمر: قُل يا عِبادِیَ الَّذينَ اَسرَفُوا علی اَنفُسِهِم لا تَفنَطُوا مِن رَحمهِ اللّهَ يَغفِرُ الذُّنوبَ جَميعاً اِنَّه هُوَ الغَفورُ الرَّحيم.
(به آن بندگان که به نفس خود اسراف کردند بگو از رحمت خدا نوميد مشويد به درستی که خدا همه گناهان شما را می آمرزد به درستی که او آمرزنده مهربان است.)
و آيه 284 سوره بقره:
للّه ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الاَرضِ و اِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوهُ يُحاسِبُکُم بِهِ اللّهُ فَيَغفِرُ لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَيیءٍ قَديرٌ
(هرچه در آسمانها و زمين است از آن خداست و اگر آنچه را در وجود شماست اظهار کنيد يا پنهان سازيد خدا شما را با آن محاسبه می کند پس هرکه را می خواهد می آمرزد و هرکه را که بخواهد عذاب می کند و خدا بر همه چيز تواناست.)
معطوف می دارد و به او می فهماند که محاسبه قادر متعال با آنچه شما تصوّر می کنيد فرق دارد و به عبارت ديگر وسعت ديد عرفانی خود را به وزير گوشزد می کند و در بيت ششم و به دنبال آن می گويد هيچ عملی بدون مشيّت الهی توسط هيچ بنده يی صورت عمل به خود نمی گيرد.
بالاخره پس از آنکه به طور قاطع از عقايد خود دفاع می کند بنا به احترام وزير در پايان غزل و در بيتی میفرمايد هرچند که ميل دل به سوی توبه و مقدّس مآبی و تظاهر، گرايشی ندارد اما به خاطر احترام به وزير و رونق بازار قدرت و دولت او در اين کار سعی خود را خواهم کرد.
مفاهيم اين غزل حافظ، اعتقاد باطنی و قدرت اراده و دفاع از نظريات خود را به ما می نماياند و به ما نشان میدهد که او از آن افرادی که در پيش صاحبان قدرت سر تعظيم فرود می آورند نبوده و در هيچ شرايطی دست از مبارزه با متظاهرين و متشرّعين برنمی داشته است.
در پايان مضمون بيت ششم اين غزل را حافظ از اين بيت غزل کمال خجند:
مپوش رخ زِمن ای پارسا به عيب گناه گناه بنده چه بينی، نگر به رحمت او
و يا اين بيت خاقانی گرفته که می گويد:
زهد شما و فسق ما چون همه حکم داور است داورتان خدای باد. اينهمه چيست داوری
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
به جان پير خرابات و حق صحبت او که نيست در سر من جز هوای خدمت او
بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است بيار باده که مستظهرم به همت او
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد که زد به خرمن ما آتش محبت او
بر آستانه ميخانه گر سری بينی مزن به پای که معلوم نيست نيت او
بيا که دوش به مستی سروش عالم غيب نويد داد که عام است فيض رحمت او
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست که نيست معصيت و زهد بی مشيت او
نمیکند دل من ميل زهد و توبه ولی به نام خواجه بکوشيم و فر دولت او
مدام خرقه حافظ به باده در گرو است مگر ز خاک خرابات بود فطرت او
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
به جان پير خرابات و حق نعمت او كه نيست درسرما جز هواي خدمت او
بهشت اگر چه نه جاي گاهكاران است بيار باده كه مستظهرم به همت او
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد كه زد به خرمن ما آتش محبت او
بيار باده كه دوشم سروش عالم غيب نويد دادكه عام است فيض رحمت او
بر آستانه ميخانه گر سري بيني مزن به پاي كه معلوم نيست نيت او
مكن به چشم حقارت نگاه در من مست كه نيست معصيت و زهد بي مشيت او
نمي كند دل ما ميل زهد و توبه ولي به نام خواجه بكوشيم و فر دولت او
مدام خرقه حافظ به باده در گرو است مگر زخاك خرابات بود طينت او
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر