با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

شاه نشين چشم من - تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو - غزل 411 - 468

468 - شاه نشين چشم من
تاب بنفشه مي دهد طره مشكساي تو     پرده غنچه مي درد خنده دلگشاي تو
اي گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز     كز سر صدق مي كند شب همه شب دعاي تو
من كه ملول گشتمي از نفس فرشتگان   قال و مقال عالمي مي كشم از براي تو
مهر رخت سرشت من خاك درت بهشت من   عشقتو سر نبشت من راحت من رضاي تو
دلق گداي عشق را گنج بود در آستين   زود به سلطنت رسد هر كه بود گداي تو
شاه نشين چشم من تكيه گه خيال تست   جاي دعاست شاه من بي تو مباد جاي تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود زسر   كاين سر پرهوس شود خاك در سراي تو
دولت عشق بين ه چون از سر فخر و افتخار   گوشه تاج سلطنت مي شكند گداي تو
خرقه زهد و جام مي گرچه نه د رخور هم اند     اين همه نقش مي زنم ا زجهت رضاي تو
خوش چمنيست عارضت خاصه كه در بهار حسن حافظ خوش كلام شد مرغ سخن سراي تو

توضيحات :
معني بيت 1( بنفشه ا زشدت حسادت موي عط آگين تو خود را پيچ و تاب مي دهد و خنده فرح افزاي تو پرده غنچه را پاره مي كند ) گل خوش نسيم ( گل خوش بو =  محبوب زيبا ) بلبل خويش ار مسوز ( مرا كه بلبل نغمه ساز تو هستم در آتش جفا مسوزان ) از سر صدق ( صادقانه ) ملول( آزرده ) مفهوم بيت 3( من نازك و نارنجي و سرگشته بخاطر عشق تو خرده گيري همه عالم را تحمل م يكنم ) سرشت ( نهاد ذات خمير مايه ( سرنبشت ( سرنوشت ) معني بيت 5( آستين پيراهن گداي عشق مخزن است پس هر كس گداي عشق  تو باشد زود به پادشاهي مي رسد ) مفهوم بيت 6( از چشم و نظرم محو نمي شوي وهميشه جلوي چشم من نمايان هستي ) معني بيت 7( شور محبت و شراب عشق تو آن زمان ممكن است كم شود كه من بميرم وسر پر اميد من خالك در گاه تو شود ) معني بيت 9( هر چند دلق زاهدانه و ساغر شراب با هم همسويي ندراند با اين همه اي محبوب براي خرسندي و رضاي تو آنچه د رتصور آيد انجام مي دهم )

نتيجه تفال :
1-   لسان الغيب در بيت آخر فرمايد ( چهره تو اي محبوب بوستاني زيباست مخصوصاً كه دراين بهارستان جمال حافظ خوش سخن بلبل نغمه ساز تو مي باشد ) خود تفسير كنيد
2-   به شما مژده م يدهم و تبريك مي گويم زيرا آنچه سالها در انتظار انجامش بودي به زودي جامه عمل مي پوشاند پس اولاً كوشاتر باشيد ثانياً راز دل خود را جز به پدر و ماد رو همسر با كسي نگوييد ثالثاً با فردي با تجربه و استاد مشورت كنيد رابعاً به يكي از مشاهد متبركه برويد و نذر خود را اداكنيد
3-   تفالي اي اين بهتر نمي شود كه انسان موفقيت خود رابداند و آگاه باشد به زودي شاهين اقبال بربام خانه شما آشيان مي كند و سعادتمند مي شويد و درهاي خوشبختي به وريتان باز مي شود بر شما مبارك باد
4-   مغرور نباشيد و به ديگران كمك كنيد تا خداوند كمك كنيد تا خداوند به شما مساعدت نمايد از ايد خداوند در هيچ حال غاق نشويد و پدر و مادر را محترم بداريد و به كمك آنها بشتابيد
5-   رزندم هيچ شرف و قضيلتي مانند علم و دانش نيست و هيچ دانش و دانايي مانند فكر كردن و انديشه نمي باشد
6-   تلاش رااز دست ندهيد و مواظب بدخواهان باشيد و با افراد افيوني و پست معاشرت نكنيد
7-   اموري ه دراين هفته اتفاق افتاد به فال نيك بگيريد اينها موجب نزديكي مي شود به قول شاعر من رشته محبت تو پاره مي كنم شايد گره خورد به تو نزديك تر شوم
8-   رنگ صورتي يا ليمويي برازنده اندام شماست زيرا حس اعتماد و ملاحت شما را بيشتر مي كند



کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

تاب دادن: عذاب دادن، به خشم افروختگي وا داشتن، به هم پيچاندن، پيچ و تاب دادن.

طره: زلف، موي صف كرده بر پيشاني كه در لابلاي ابرو به خط افقي بچينند، نرده موازي جلو ايوان كه مانند موي پيشاني طره است.

مشك سا: مشك ساينده، مانند مشك.

پرده دريدن: 1- رسوا كردن 2- شكفتن غنچه و باز شدن آن.

خوش نسيم: خوشبو.

شب همه شب: سراسر شب.

ملول: افسرده.

گشتمي: مي گشتم، مي شدم.

قال و مقال: قيل و قال، هياهو، سر و صدا، غوغا.

خرقه زهد: دلق زاهدانه.

نقش زدن: صورت بستن، ترسيم، و در اينجا بازي دادن، فريبكاري كردن، صورت سازي كردن معنا مي دهد.

شور: شور و حال، شور و هيجان.

شراب عشق: (اضافه تشبيهي) عشق به شراب تشبيه شده، مستي عشق.

آن نفس: آن لحظه.

شاه نشين: جاي نشستن شاه، صدر مجلس و محلي از اتاق نشيمن كه از نقاط ديگر مرتفع تر و داراي موقعيت برتري بوده و محل نشستن ميهمانان بزرگ است، غرفه صدر مجلس.

تكيه گه خيال توست: تكيه گاه تصوير خيالي تو است.

جاي دعاست: جا دارد كه دعا كنم.

بي تو مباد جاي تو: خدا كند كه جاي تو (چشم من ) از تو خالي نباشد.

عارض: چهره.

معاني ابيات غزل (411)

(1) زلف مشك بيز تو بنفشه را به عذاب و پيچ و تاب مي اندازد و لبخند شادي آفرين تو چنانست كه گويي غنچه اي از هم مي شكفد.
(2) اي گل خوشبوي من دل بلبل خود را مسوزان زيرا در سراسر شب به دعاگويي تو مشغول است.
(3) من كه (در بهشت) از صداي نفس فرشتگان آزرده خاطر مي شدم حاليا قيل و قال و سر و صداي عالمي را به خاطر تو بر خود هموار مي سازم.
(4) هر چند خرقه زهد و جام شراب با هم تناسب و سازگاري ندارند، (مرا ببين) كه براي رضاي خاطر تو اينگونه صورت سازي و نقش بازي مي كنم.
(5) از روز ازل عشق تو از مقدرات من و خاك درگاهت برايم بهشت شده و مهر و محبت جمال تو با طينت و خلقت من سرشته و راحتي من به رضاي تو پيوند خورده است.
(6)   در آن زمان كه سر پر آرزوي من به خاك درگاه تو مبدل شود، شور و هيجان باده عشق تو نيز از سر من به در خواهد رفت.
(7) چشم من كه جايگاه نشيمن و تكيه زدن تصوير خيالي چون تو شاهي است، جاي آن دارد كه دعا كنم اين جايگاه تو از تو خالي نباشد.
(8) در اين نو بهار حسن و جواني كه سبزه خط تو به مانند چمن خوش و با صفايي است، حافظ خوش سخن برايت نغمه سرايي مي كند.

شرح ابيات غزل (411)
وزن غزل: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
بحر غزل: رجز مثمّن مطوي مخبون
٭
عطار: اي دل مبتلاي من شيفته هواي تو                                  ديده دلم بسي بلا آن همه از براي تو
٭
مولانا جلال الدين: جان و سر تو اي پسر نيست كسي به پاي تو    آينه بين به خود نگر كيست دگر‌ وراي تو
٭
عراقي: اي دل و جان عاشقانه شيفته لقاي تو                سرمه چشم روشنان خاك در سراي تو
٭
مولانا جلال الدين: سنگ شكاف مي كند در هوس لقاي تو          جان پر و بال مي زند در طرب هواي تو
٭
خواجو: اي شب قدر بيدلان طرّه دلرباي تو                   مطلع صبح صادقان طلعت دلگشاي تو
٭
نزاري: اي به تو آرزوي من بيشتر از جفاي تو                 سر برود ولي ز سر كم نشود هواي تو
٭
اين غزل نيز يكي از غزلهايي است كه حافظ در پيرانه سر، براي خوشامد شاه زين العابدين نوجوان ساخته و در بيت چهارم به مطلبي اشاره مي كند كه جاي تامل دارد. حافظ در اين بيت به اين نكته اشاره مي كند كه براي رضاي خاطر و مصالح و موقعيت تو، من در حالي كه دست از شراب خواري بر نداشته ام خرقه زهد پوشيده و تظاهر به دين داري مي كنم. اين كاري است كه حافظ به عمر خويش از آن اِبا داشته و احتمالاً در اين غزل هم به حكم ضرورت شعري و موقعيت رديف و قافيه بر زبان رانده است. شاعر در مقطع كلام خود صراحتاً از نوجواني شاه زين العابدين كه به هنگام رسيدن به سلطنت خط سبز چهره او تازه دميده بود ياد مي كند.


‌تاب بنفشه ميدهد طرهء مشكساى  تو پردهء غنچه ميدرد خندهء دلگشاى توتاب-اسم مصدر است.تاب بنفشه،اضافه مصدر به مفعولش و تاب مقيد به‌فعل«ميدهد»تقديرش:بنفشه را تاب ميدهد.طرهء مشكساى،اضافه بيانيه و مشكساى،تركيب وصفى از ساييدن و مجازا تعبيرى است از عطر زياد يعنى بسيار معطر،زيرامشك و عنبر و لخلخه در حالت ساييدگى عطرشان بيشتر منتشر ميگردد.
پردهء غنچه،اضافه لاميه.خندهء دلگشاى تو،اضافه بيانيه و لاميه.دلگشاى،تركيب وصفى يعنى باعث مسرت خاطر.
محصول بيت-طرهء مشكساى تو،بنفشه را پيچ ميدهد:مقصود اينست كه‌بنفشه از حسادت طرهء تو پيچ و تاب پيدا كرده همچنين خندهء دلگشاى تو پردهء غنچه‌را پاره ميكند،يعنى پردهء عرض ناموسش را ميدرد.حاصل اينكه بنفشه از رشك‌زلفت پرتاب و پيچ شده و غنچهء خندان از تبسمت پردهء ناموسش پاره شده و رسوا گشته‌است.
مصراع اول را مفسرى اينطور معنا كرده است:گيسوى مشكسايت،بنفشه راتاب و پيچ ميدهد يعنى گيسويت كه بوى معطرى چون مشك ساييده دارد در خوشبوئى‌مشك را باطل نموده و بنفشه را پيچ و تاب ميدهد.بايد گفت اين گوينده هرگز ازمعناى بيت بوئى نبرده است و نيز آنكه گفته است،طرهء مشكبوى تو بنفشه راص  ١۴١  جلد سوم شرح‌
حرارت ميدهد و مضطربش ميكند.اين مفسر هم حرارت عجيب داشته است‌رد سرورى و رد شمعى‌ اى گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوزكز سر صدق ميكند شب همه شب دعاى تو محصول بيت-اى گل خوشبوى من،بلبل خويش را مسوزان.زيرا سراسرشب با صدق نيت دعايت ميكند.مراد:من كه بلبل تو هستم،مسوزانم و آتش بدلم‌مزن،زيرا شب تا سحر بدعا گوئى تو مشغولم.
دولت عشق بين كه چون از سر فخر و احتشامگوشهء تاج سلطنت ميشكند گداى تو محصول بيت-عظمت و مقام عشق را ملاحظه كن تا چه حد است كه گداى‌تو از لحاظ فخر و احتشام حتى تاج سلطنت را قبول ندارد.
مراد:اى جانان،عظمت عشقت را تماشا كن و به بين كه به گداى عشقت چه‌اندازه فخر و بلند طبعى و بزرگى بخشيده كه حتى براى تاج سلطنت ارزش قائل‌نيست.حاصل مطلب:من كه گداى توام عار دارم از اينكه تاج سلطنت را بسرم‌بگذارم.يعنى حاضر نيستم مقامم تنزل كند:از مقام عشق به مقام سلطنت تنزل نميكنم.
كسى كه بجاى«گداى تو»«براى تو»نوشته و در معناى بيت گفته است:
دولت عشق را ببين كه از سر فخر و احتشام چگونه براى تو گوشهء تاج سلطنت راميشكند،اين گوينده معناى بيت را شكسته است.
من كه ملول گشتمى از نفس فرشتگانقال و مقال عالمى ميكشم از براى تو عالمى-يا حرف تنكير.
محصول بيت-من كه حتى از نفس كشيدن فرشتگان ملول ميگشتم و ناراحت‌ميشدم حال به خاطر تو قال و مقال و سر و صداى تمام مردم را تحمل ميكنم.مراداگر فرشته‌اى در نزدم نفس ميكشيد من ناراحت ميشدم و عذاب ميكشيدم.اما اكنون‌
به خاطر تو غوغا و سر و صداى تمام عالم را ميكشم.
معناى مصراع اول من كه از سخن فرشتگان ملول شدم.اين مفسر.سخن رادر جاى خود نگفته است.
عشق تو سر نوشت من خاك درت بهشت منمهر رخت سرشت من راحت من رضاى تو سر نوشت يعنى آنچه كه از ازل براى هر كسى مقدر شده.سرشت:خلقت‌و طينت.
محصول بيت-عشق تو سر نوشت من است:از ازل مقدرم شده است و خاك‌درت بهشت من.عشق و محبت رخت جزو سرشت من است يعنى از ازل وجودم بامهرت سرشته شده.رضاى تو راحتى من است.الحاصل در عشق تو هر چه كه برايم‌پيش ميايد تماما از ازل مقدر شده،تقليدى و عارضى نيست.
خرقهء زهد و جام مى گر چه نه در خور هم‌انداين همه نقش ميزنم از جهت رضاى تو در خور-با واو رسمى:لايق.مراد از نقش«صورت»است.جهت رضاى‌تو،از اقسام اضافه مصدر به فاعل يا به مفعولش است،رضاى تو،هكذا.
محصول بيت-خرقهء زهد و تقوى و جام مى،با هم مناسبت ندارند يعنى‌الضدان لا يجتمعان.اما من اينهمه نقش و صورت سازى را به خاطر رضاى تو انجام‌ميدهم.مراد:براى اينكه رضايت تو حاصل گردد.و يا بتوانم ترا راضى سازم خرقهءزهد و جام مى را در يكجا جمع ميكنم.مقصود اينست كه براى ارضاى تو هم زاهدم‌و هم باده نوش.
منظور از نقش و صورت سازى جمع اين دو ضد است‌ دلق گداى عشق را گنج بود در آستينزود بسلطنت رسد هر كه بود گداى تو محصول بيت-در آستين دلق گداى عشق گنجى وجود دارد،يعنى آستين‌
دلق گداى عشق مخزن است.پس هر كس كه گداى عشق تو باشد،زود به سلطنت‌ميرسد.مراد:هر كه عاشق تو شود در اندك زمان به پادشاهى ميرسد.
شاه نشين چشم من تكيه گه خيال تستجاى دعاست شاه من بى تو مباد جاى تو شاه نشين چشم من-اضافه بيانيه.تكيه گه،ظرف مكان،يعنى معتمد.
تكيه گه خيال تو،هر دو اضافه لاميه.جاى دعاست،اضافه لاميه يعنى ميتوان گفت‌موقع و محل دعاست.شاه من،اضافه لاميه و منادا.«بى تو مباد جاى تو»خبر منادايعنى مقصود بالندا.
محصول بيت-اى جانان شاه نشين چشم من،تكيه گاه خيال تست.در واقع‌جاى دعاست كه بگويم:اى شاه من،بى تو مباد جاى تو.يعنى هميشه جلو چشمم‌مجسم باشى و بدون خيالت نباشم.حاصل مطلب از چشم و نظرم محو نباشى.شاه من،به طريق سحر حلال در جملهء ما قبل و ما بعدش قابل صرف است.فتأمل.
شور شراب و سر عشق آن نفسم رود ز سركين سر پر هوس شود خاك در سراى تو محصول بيت-شور شراب و غوغاى سر عشق،آن ساعت و آن وقت از سرم‌خارج ميشود كه اين سر پر هوسم خاك در سرايت گردد.يعنى وقتى كه سرم تبديل به‌خاك درت شد ديگر دلم آسوده ميشود و از همه گونه شور و تشويش فارغ البال ميشود.
خوش چمنست عارضت خاصه كه در بهار حسنحافظ خوش كلام شد مرغ سخن سراى تو عارض-در اينجا به معناى ريش است كه مراد«خط»جانان است،اما دراكثر اشعار به معناى«معروض»بكار رفته.خاصه،در اين بيت به معناى خصوصا و-مصدر است.كه،حرف بيان.بهار حسن،اضافه بيانيه.و مرهون مصراع دوم.حافظخوش كلام،اضافه بيانيه.خوش كلام،از اقسام تركيبات وصفى:خوش سخن.
مرغ سخن سراى تو،اضافه بيانيه و لاميه.و سخن سراى،تركيب وصفى از سراييدن‌
به معناى سرودن.
سخن-در سين و خا،فتحه و ضمه جايز است،على التعاكس فتأمل.
محصول بيت-عارضت:خط تازه‌ات چمن زيبائى است.خصوصا كه حافظشيرين سخن در بهار حسن و زيبائى‌ات بلبل سخن سرايت شده.
حاصل كلام:خط و عارضت چمنى زيباست.خصوصا كه در طراوت و تازگى‌حسنت،حافظ شيرين كلام بلبل دستان سرايت شده است.مراد:تو زيبايى و اينچنين‌عاشق بى‌نظير دارى.
****
شرح سودی بر حافظ



غزل به قلم علامه قزوینی :

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو
دولت عشق بين که چون از سر فقر و افتخار گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند اين همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر کاين سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشين چشم من تکيه گه خيال توست جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنيست عارضت خاصه که در بهار حسن حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

تاب بنفشه مي دهد طره مشكساي تو     پرده غنچه مي درد خنده دلگشاي تو
اي گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز     كز سر صدق مي كند شب همه شب دعاي تو
من كه ملول گشتمي از نفس فرشتگان   قال و مقال عالمي مي كشم از براي تو
مهر رخت سرشت من خاك درت بهشت من   عشقتو سر نبشت من راحت من رضاي تو
دلق گداي عشق را گنج بود در آستين   زود به سلطنت رسد هر كه بود گداي تو
شاه نشين چشم من تكيه گه خيال تست   جاي دعاست شاه من بي تو مباد جاي تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود زسر   كاين سر پرهوس شود خاك در سراي تو
دولت عشق بين ه چون از سر فخر و افتخار   گوشه تاج سلطنت مي شكند گداي تو
خرقه زهد و جام مي گرچه نه د رخور هم اند     اين همه نقش مي زنم ا زجهت رضاي تو
خوش چمنيست عارضت خاصه كه در بهار حسن حافظ خوش كلام شد مرغ سخن سراي تو


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر