با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

سينه پاك دار - خط عذار يار که بگرفت ماه از او - غزل 413 - 469

469 - سينه پاك دار
خط عذار يار كه بگرفت ماه ارو       خوش حلقه ايست ليك به در نيست راه ازو
ابروي دوست گوشه محراب دولت است     آنجا بمال چهره و حاجت بخواه ازو
اي جرعه نوش مجلس جم سينه پاك دار   كايينه ايست جام جهان بين كه آه ازو
كردار اهل صومعه ام كرد مي پرست     اين دوده بين ه نامه من شد سياه ازو
شيطان غم هر آنچه تواند بگو بكن         من بده ام به باده فروشان پناه ازو
ساقي چراغ مي به ره آفتاب دار           گو برفروز مشعله صبحگاه ازو
آب به روزنامه اعمال ما فشان       بتوان مگر ستر حروف گناه ازو
آيا درين خيال كه داردگدالي شهر         روزي بود كه ياد كند پارشاه ازو
حافظ كه ساز مجلس عشاق راست كرد     خالي مباد عرصه اين بزمگاه ازو

توضيحات :
معني بيت 1( خط سبز چهره محبوب كه ما ه از آن تيره گون شد حلقه زيبايي است كه براي خارج شدن از آن راهي نمي باشد ) معني بيت 2( ابروي محبوب گوشه محراب سعادت است آنجا برايمعجزه چهره بر خاك بساي و حاجت خود را بيان كن تا مستجاب گردد ) سينه پاك دار ( سينه را از زنگار هوا و هوس پاك كن ) كايينه ايست ( زيرا ضمير آگاه مرشد آيينه تمام نماي حق است ) معني بيت 4( رفتار اهل زهد زياكه ظاهري آراسته و باطني خراب دارند مرا به سبب خلاف آ»ان به ميگساري انداخت پس اين دود درون تابرك آنان را نگاه كن كه مرا به شراب خوردن گماشت تا نامه اعمال من مانند آنها سياه شود ) معني بيت 5( به شيطان غم وغصه بگو هرچه از دستش بر مي آيد انجام بده كه ترسي ندرام زيرا من از دست او به ميكده معرفت پناه بده ام ) مفهوم بيت 6( عالم را از نور شراب روشن و پر نور كن ) ستر ( پاك شود ) راســـت كرد ( ترتيب داد ) عرصه ( ميدان )

نتيجه تفال :
1-   لسان الغيب در بيت هاي 7-8-9- به ترتيب فرمايد ( اي ساقي بر كارنامه كردار نارواي ما آب باده را بپاشد كه نقش و خط گناه مارا پاك كند )( عجبا روزي مي شود كه پادشاه به اين انديشه افتد كه در اين شهر گدايي هست و يادي از او كند = حسم طلب ) حافظ كه ساز رامشگر عاشقان را كوك مي كند و به صدا در مي آورد هرگز اين ميدان و محفل از وجودش خالي مباد ) خود تفسير كنيد
2-   به شما مژده مي دهم كه هماي خوشبختي و سعادت بر بام منزل شما آشيان گرفته است پس توجه كنيد كه آنرا به پروزا در نياوريد به شما قول مي دهم كه زندگي بسيار خوبي خواهيد داشت
3-   مواظب  باشيد كه راز دلتان را با كسي نگوييد بلكه با شخصي آگاه و استاد مشورت كنيد و با اطرافيان با مهر و محبت رفتار نيد دعا نموده ونذر خود را ادا كنيد كه گشايش است
4-   فرزندم سه چيز موجب نجات و رستگاري است ترس از خداوند در آشكار و نهان اقتصاد و ميانه روي در نيازمندي و بي نيازي و سخن به حق گفن در خوش و ناخوشي
5-   در آينده زندگي شما بسيا ربا رونق مي شود با همسر خودمهربان باشيدو نسبت به كسي سوء ظن نداشته باشيد ثانياً پدر و مادر را محبت كنيد ثالثاهميشه به ياد خداوند باشيد
6-   او تردستي ماهر است كه نقش خود را خوب بازي مي كند پس ضروري است جنابعالي نيز با كياست و سياست عمل كنيد
7-   او به مادر و خواهرش مي گويد كه خانواده شما رد پريشاني و اضطراب قرار  دهند شما به خانوده خود اطمينان دهيد كه ناراحت نشوند و بدين وسيله حيله او را خنثي كنيد آينده حتماً متعلق به شماست و چندان نگراني كه شما فكر مي كنيد نمي باشد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (413)

خطّ عذار: خط سبز گونه موهاي نو‌ رسته چهره.

خطّ عذار يار: سبزه چهره يار در اثر موهاي تازه رسته.

بگرفت ماه ازو: ماه به سبب آن به خسوف رفت، كنايه از ماه صورت يار كه در اثر خطّ سبز گونه موهاي نو رسته به خسوف رفته و گرفته است.

به در نيست راه ازو: راهي را كه از آن به بيرون دري نيست.

محراب دولت: (اضافه تشبيهي) دولت و اقبال به محراب تشبيه شده.

جرعه نوش: باده نوش.

مجلس جم: مجلس جمشيد، كنايه از مجلس شاه.

سينه پاك دار: ضمير باطن را صاف و منزه از غرض و كينه كن.

آه از او: امان از او، شگفتا از روشن ضميري آن كه به وصف نمي گنجد.

كردار: اعمال، رفتار.

اهل صومعه: كنايه از اهل خانقاه، صوفيان.

دود: (استعاره) گناه، دود سياهِ درون صوفيان.

نامه من: نامه اعمال من، اشاره به نامه اعمال هركس كه توسط فرشتگان ثبت مي شود.

شيطان غم: (اضافه تشبيهي) غم به شيطان تشبيه شده.

مشعله: مشعل، قنديل، چراغدان بزرگ.

مشعله صبحگاه: چراغ بامدادي، كنايه از خورشيد.

آبي: در اينجا كنايه از شراب است و مخاطب شاعر ساقي است.

سِتُرد: زدود، پاك كرد.

ساز: آلت موسيقي.

ساز كرد: كوك كرد.

حافظ كه ساز مطرب عشاق ساز كرد: حافظ كه ساز رامشگر عاشقان را كوك كرد.

عرصه بزمگاه: فضاي مجلس بزم و شادي.

معاني ابيات غزل (413)

(1) خطّ سبز چهره يار كه ماه از ديدن آن از رشك تيره گون شد، دايره زيبايي است اما راهي براي رهايي از آن وجود ندارد.

(2) ابروي دوست زاويه محراب نيك بختي و اقبال است. چهره خود بدان بساي و نياز خود را از آن بخواه.

(3) اي باده نوش مجلس جمشيد (شاه) دل را از پندار بد به دور دار، زيرا جام جهان بين جمشيد، (شاه دل آگاه) به مانند آيينه يي است كه شگفتا از روشن ضميري آن!

(4) رفتار اهل خانقاه مرا به باده نوشي واداشت. اين دود سياه درون تيره آنها را ببين كه در اثر آن نامه اعمال من (به سبب باده نوشي) سياه شد.

(5) به شيطان غم بگو هر كار از دستش بر‌ مي‌آيد بكند كه من از دست او به باده فروشان پناه برده ام.

(6) اي ساقي چراغ باده را فرا راه خورشيد نگاهدار و به خورشيد بگو كه مشعل صبح را از نور اين چراغ برافروز.

(7) (اي ساقي) از شراب آبي بر نامه اعمال روزانه ما بپاش، شايد بتوان نقش گناه را از آن زدود.

(8) اميد آنكه حافظ كه ساز رامشگر عاشقان را به نوا درآورد هرگز جايش در ساحت اين مجلس بزم خالي نباشد.

(9) آيا ممكن است كه روزي پادشاه از اين گداي شهر (حافظ) با اين خيالهايي كه در سر دارد يادي كند؟

شرح ابيات غزل(413)

وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن

بحر غزل: مضارع مثمّن اخرب مكفوف محذوف

٭

اوحدي: (با قافيه ديگر)

1- آن چشم مست بين كه دلم گشت زار ازو‌ ، اي دوستان بسوخت مرا زينهار ازو

2- اي دل مكن به هر ستمي اين نفير ازو ، چون جانت اوست تن زن و دل برمگير ازو

٭

اين غزل در اوايل سلطنت شاه زين العابدين سروده شده و شاعر از اين نوجواني كه به تازگي، عذارش دميده است از خطّ سبز و عذار او صحبت مي‌كند و در بيت مطلع (ماه) را طوري در جمله به كار گرفته كه هم اشاره‌يي به صورت ماه ممدوح است و هم مي‌تواند اشاره به ماه آسمان باشد. در صورت اول منظور شاعر اين است كه صورت مانند ماه محبوب، در اثر دميدن موهاي تازه رسته در گرداگرد آن مانند ماهِ گرفته و به خسوف رفته درآمده است و در صورت دوم به اين نكته اشاره دارد كه ماه آسمان از رشك زيبايي اين چهره، به خسوف نشسته است.

شاعر در بيت سوم به حكم قافيه (آه) مضمون لطيفي را پرداخته و مي‌فرمايد اي كسي كه ريزه خوار خوان اين شاهي، دل و ضمير باطن خود را پاك نگهدار چرا كه شاهِ دل آگاه چنان بر ضمير اشخاص وقوف و آگاهي دارد كه مپرس.

حافظ در بيت هشتم مطلبي را به ياد شاه جوان مي اندازد و مي گويد حافظ كسي است كه ساز رامشگر آل مظفر (يعني شاه شجاع) را كوك كرد و آن را به نوا درآورد حال خدا كند كه از اين به بعد در عرصه اين بزمگاه سلطنت و حكومت جاي او خالي نباشد. آيا اين كنايه بسيار لطيف و ظريف را پادشاه جوان درك مي كرد يا اينكه شاعر براي ابناء زمان، آن را در لفاف سخن خود پيچيده است؟ امر بر من مكشوف نيست اما به يقين بر اين عقيده‌ام كه منظور حافظ همان است كه گفته شد و اقوي دليل آن اينكه شاعر در بيت آخر غزل مي گويد آيا اين گداي شهر يعني حافظ با اين خيال و آرزويي كه دارد و خود را مستحقّ آن نيز مي داند روزي مي آيد كه پادشاه وقت از او يادي بكند؟

بايستي به اين نكته اشاره شود كه حافظ پيش از به سلطنت رسيدن شاه شجاع با او دوست و همفكر بوده و در برانداختن انير مبارزالدين و روي كار آمدن او سهم بسزايي داشته و هميشه خود را متولي و صاحب سهم در قدرت مي دانسته ليكن به حكم پيچ و خمهاي سياست و گردش روزگار، شاه شجاع پس از به قدرت رسيدن از او فاصله گرفته است اما وظيفه و مقرّري او پيوسته كم يا زياد پرداخت مي شده است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

خط عذار يار که بگرفت ماه از او خوش حلقه‌ايست ليک به در نيست راه از او
ابروی دوست گوشه محراب دولت است آن جا بمال چهره و حاجت بخواه از او
ای جرعه نوش مجلس جم سينه پاک دار کيينه‌ايست جام جهان بين که آه از او
کردار اهل صومعه‌ام کرد می پرست اين دود بين که نامه من شد سياه از او
سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن من برده‌ام به باده فروشان پناه از او
ساقی چراغ می به ره آفتاب دار گو برفروز مشعله صبحگاه از او
آبی به روزنامه اعمال ما فشان باشد توان سترد حروف گناه از او
حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد خالی مباد عرصه اين بزمگاه از او
آيا در اين خيال که دارد گدای شهر روزی بود که ياد کند پادشاه از او


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

خط عذار يار كه بگرفت ماه ارو       خوش حلقه ايست ليك به در نيست راه ازو
ابروي دوست گوشه محراب دولت است     آنجا بمال چهره و حاجت بخواه ازو
اي جرعه نوش مجلس جم سينه پاك دار   كايينه ايست جام جهان بين كه آه ازو
كردار اهل صومعه ام كرد مي پرست     اين دوده بين ه نامه من شد سياه ازو
شيطان غم هر آنچه تواند بگو بكن         من بده ام به باده فروشان پناه ازو
ساقي چراغ مي به ره آفتاب دار           گو برفروز مشعله صبحگاه ازو
آب به روزنامه اعمال ما فشان       بتوان مگر ستر حروف گناه ازو
آيا درين خيال كه داردگدالي شهر         روزي بود كه ياد كند پارشاه ازو
حافظ كه ساز مجلس عشاق راست كرد     خالي مباد عرصه اين بزمگاه ازو


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر