با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

بيمار چشم تو - دوش بيماری چشم تو ببرد از دستم - غزل 314 - 391

391 - بيمار چشم تو
دوش بيماري چشم تو ببرد از دستم     ليكن از لطف لبت صورت جان مي بستم
عشق من با خط مشكين تو امروزي نيست       ديرگاهست كزين جام هلالي مستم
از ثبات خودماين نكته خوش ا«د ه به جور   در سركوي تو تو از پاي طلب ننشستم
عافيت چشم مدار از من ميخانهنشين   كه دم ازخدمت رندان زده ام تا هستم
درره عشق از ا» سوي فنا صد خطر است       تا نگويي كه چو عمرم بسر آ«درستم
بعدازينم چه غم از تير كج انداز حسود     چو به محبوب كمان اروي خود پيوستم
بوسه بر درج عقيق تو حلال است مرا   كه به افسوس و جفا مه روفا نشكستم
صنمي لشكريم غرات دل كرد و برفت     آه اگر عاطفت شاه نگيرد درستم
رتبت دانش حافظ به فلك بر شده بود   كرد غمخواري شمشاد بلندت پستم


توضيحات :
دوش ( ديشب ) بمياري چشم ( خار آلودگي چشم ) ببرد از دستم ( عاشق و شيفته و شيدايت كرد ) صورت جان مي بستم ( جان تازهمي گرفتم حيات مي بخشيد ) خط مشكني ( سبزه عذار و چهره و لب ) جام هلالي ( جام دايره گون باده ) جور ( ستم ) پاي طلب ( درخواست اراد هو تصميم ) عافيت چشم ( آسودگي صالح تقوا اميد) دم ( كمر خدمت بستم ) رستم ( آزاد شدم رستگار شده امرهايي يافتم ) درج عقيق ( دهان محبوب ) صنمي لشگري ( بت سپاهي ) غرات دل كرد ( دلمارباه تاراج برد) آه ( دريغا ) عاطفت شاه ( مهرباني شاه ) نگيرد دستم ( مددكارمن نشود مراد ا زاو نگيرد ) رتبت دانش ( مقام علمي ) بردشه9 ( الا رفته ) معني بيت 1( ديشب چشم خمار تو طافت مرا بردو شيدام كرد از لطف و احسان لبت جان تازه اي يافتم ) معني بيت 4( از من ميخانه نشين انتظار صالح و تقوا نداشته باشيد زيرااززماني كه بوجود آمده ام كمر بهخدمتگزاري قلندران ميگسار بسته و خواهم بست )

نتيجه تفال :
1-   خواجه شيراز در بيتهاي 5-6-9- به ترتيب فرمايد ( پس از مرگ كه فناي ظاهري است دوباره روح راه عشق را مي جويد و خطرها و دشواريها همچون گذشته در كمين خواهد بود دريغا مگو كه چون زندگاني من دراين جهان پايان يافت رستگار شده ام )( پس ازاين از تير بي نشانه حسودان مرا انديشه اي نخواهد بود زيرا به وصال يار كمان ابروي خود رسيده ام )( هر چند مقام علمي حافظ به آسمان رسيده است اما عشق تو قامت بلند و او خوا روذليل و خميده كرده است ) خود تفسير كنيد
2-   چرا در ان كار سرگردان و يران مي باشيد و بر آنچه پيش نيامده غصه مي خوريد به جنابعالي مژده مي دهم كه ابداً جاي نگراني وجود ندارد واين نيت در حال اجراست ولي شما وسواس داريد و اضطرابتان ناشي از عدام آگاهي و ترديد و دودلي مي باشد درحالي كه به شما اطمينان ميدهمجاي هيچ گونه نگراني وجود ندارد
3-   مسافر شما حالش خوبست به زودي هديه اي مي فرستد ملاقات مهمي در پيش داريد و مسافرتي خوش خواهيد داشت
4-   درده شب آينده خوابي خواهيد ديد كه در بانكي هستيد و مشغول حساب رسي هستيد نشانه آنست كه داراي قوايي كاملاً فعال خواهيد شد و باكمك كسي كه شمارا دوست دارد به ثروت و مقامي دست مي يابيد برشما مبارك باد
5-   از طريق امواج رايانه  و اينترنت مكاتبات و تبادل نظهايي انجام خواهد گرفت ار چه مفيدو اشكالي ندراد ولي خاي از خلل نيز نمي باشد مواظب باشيد
6-   يكي از خانواده مشا از طريق رايانه ودي فراوان خواهد برد

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (314)

بیماری چشم : حالت بیماری چشم، چشم خمار، خمارآلودگی چشم .

ببرد از دستم : مرا بی قرار ساخت، مرا واله و شیدا کرد، بی تاب ساخت .

صورت جان می بستم : جان تازه به خود می دمیدم، جان می یافتم .

خط مشکین : موی سیاه عارض، موهای تازه رسته گرداگرد گونه به شکل هلال و نیم دایره .

جام هلالی : لبه جام که به شکل هلال است، جام دایره گون .

ثبات : مقاومت، پایداری .

از پایِ طلب ننشستم : در راه طلب از پای ننشستم .

عافیت : سلامت، صلاح و تقوی .

چشم مدار : انتظار نداشته باش .

دَم زده ام : ادّعا کرده ام، اعتراف کرده ام .

از آن سوی فنا : بعد از مرگ .

رَستَم : خلاص شدم، رهایی یافتم .

تیر کج انداز : حمله کننده اشتباه کار، کنایه از کسی که با گوشه و کنایه و از روی حسادت نیش می زند، تحقیر غیر مستقیم و در پرده حسود .

دُرج : صندوقچه کوچک جای نگهداری جواهرات .

دُرج عقیق : کنایه از لب های قرمز معشوق است .

افسوس : ستم، سرزنش، حیف .

صنمی لشکری : محبوب سپاهی، معشوقه یی که کارش سپاهی گری است .

عاطفت : عطوفت، محبت و مهربانی .

رُتبت : رتبه، مرتبه، مقام .

بَر شده بود : بالا رفته بود .

شمشاد : کنایه از قدّ و بالای بلند و رشید .

شمشاد بلندت : قد شمشاد مانندت .

معانی ابیات غزل (314)

1) دیشب حالت بیماری و خمارآلودگی چشم تو مرا از پای درآورد اما به سبب لطافت و جاذبه لبت به جان تازه یی دست می یافتم .

2) مهر و محبت من به موی مشکین نورسته گرداگرد چهره تو تازگی ندارد . دیر زمانی است که از باده این جام دایره گون مستم .

3) از پایداری خودم خوشم آمد که در سر کوی تو با همه جور و جفایت، در راه طلب از پای ننشستم .

4) از من که جا در میخانه دارم انتظار صلاح و تقوا نداشته باش، زیرا از دیرباز ادّعای خدمتگزاری رندان را داشته و دارم .

5) بعد از مردن هم در راه عشق صدگونه حطر وجود دارد . مبادا تصوّر کنی و چنین پنداری که چون عمرم به پایان رسید خلاص می شوم .

6) از این پس از تیر کینه حسود غمی به دل راه نمی دهم که به معشوق کمان ابروی خود پناه برده و پیوسته ام .

7) بوسه بر لب های عقیقی تو (که مروارید دندانهایت را در خود دارد) بر من حلال است زیرا با همه جور و ستم و ملامتی که کشیدم مُهرِ وفاداری خود را نشکستم .

8) آوازه مقام و مرتبه دانش حافظ تا به فلک رسیده بود که اندوه قدّ و بالای شمشاد گونه بلند تو مرا از مقام خود نزول داد .

9) محبوب سپاهی پیشه یی، دل و دین مرا ربوده و رفت. وای بر من! اگر لطف و عنایت شاه به من مددی نرساند .

شرح ابیات غزل (314)

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل : رمل مثمن مخبون اصلم

*

سعدی : من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم

توبه به یک جرعه دیگر ببری از دستم

*

خواجو : من از آن لحظه که در چشم تو دیدم مستم

کارم از دست برون رفت، که گیرد دستم ؟

*

در شرح ابیات غزل 93 در صفحۀ 586 این کتاب شرحی راجع به (فرّخ) گفته شد و رفع شبهه از آنها که این غزل را مشکوک و منسوب به حافظ می دانند بعمل آمد . در تأیید این نظریه، در اینجا به ذکر این نکته می پردازیم که حافظ در جای دیگر می فرماید :

به تنگ چشمی آن تُرک لشکری نازم که حمله بر من درویش یک قبا آورد

که هرچند بیشتر ممکن است منظور شاعر شاه شجاع باشد اما این شبهه را نمی توان از نظر دور داشت که حافظ گوشه چشمی به این ایاز دربار شاه شجاع که در لباس لشکری خدمت می کرده نیز داشته است .

در این غزل و در بیت نهم حافظ صراحتاً از صنمی لشکری صحبت به میان می آورد که وابسته به شاه بوده است و این می رساند که (فرّخ) وجود خارجی داشته وبه صورت ظاهر در ردیف خدمتگزاران سپاهی و همدم شاه شجاع و مورد نظر حافظ بوده و حافظ برای او ترانه یی در عالم سرخوشی و مستی سروده است .

از مطالعه ابیات این غزل برمی آید که حافظ تمام ابیات آن را در یاد همین صنم لشکری سروده و خطاب به اوست و از مفاد بیت مقطع چنین برمی آید که در راه عشق این شاهد دچار سرزنش و مشکلاتی هم شده است .

آنچه درباره این غزل می توان گفت یکی عبارت تیر کج انداز در بیت ششم است که همان مفهوم امروزی تیر در تاریکی انداختن را دارد و این معنا را افاده می کند که حسود دروغی می گوید تا پاسخ راستی بشنود و یا به عبارت دیگر حسود یکدستی می زند تا از کُنهِ مطلب سردر آورده و به حقیقت امر پی ببرد، دیگر معنای دُرج است که آن صندوقچه کوچک جای جواهرات و اشیاء قیمتی است که صاحبان آن، اشیاء گرانبهای خود را در آن نهاده و درآن را قفل می کرده اند. شاعر لب و دهان محبوب را به دُرج عقیق قرمز رنگ تشبیه کرده و با آوردن جمله مُهرِ وفا نشکستم اشاره یی به مُهرِ دُرج دارد .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

دوش بيماری چشم تو ببرد از دستم ليکن از لطف لبت صورت جان می‌بستم
عشق من با خط مشکين تو امروزی نيست ديرگاه است کز اين جام هلالی مستم
از ثبات خودم اين نکته خوش آمد که به جور در سر کوی تو از پای طلب ننشستم
عافيت چشم مدار از من ميخانه نشين که دم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم
در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است تا نگويی که چو عمرم به سر آمد رستم
بعد از اينم چه غم از تير کج انداز حسود چون به محبوب کمان ابروی خود پيوستم
بوسه بر درج عقيق تو حلال است مرا که به افسوس و جفا مهر وفا نشکستم
صنمی لشکريم غارت دل کرد و برفت آه اگر عاطفت شاه نگيرد دستم
رتبت دانش حافظ به فلک برشده بود کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

دوش بيماري چشم تو ببرد از دستم     ليكن از لطف لبت صورت جان مي بستم
عشق من با خط مشكين تو امروزي نيست       ديرگاهست كزين جام هلالي مستم
از ثبات خودماين نكته خوش ا«د ه به جور   در سركوي تو تو از پاي طلب ننشستم
عافيت چشم مدار از من ميخانهنشين   كه دم ازخدمت رندان زده ام تا هستم
درره عشق از ا» سوي فنا صد خطر است       تا نگويي كه چو عمرم بسر آ«درستم
بعدازينم چه غم از تير كج انداز حسود     چو به محبوب كمان اروي خود پيوستم
بوسه بر درج عقيق تو حلال است مرا   كه به افسوس و جفا مه روفا نشكستم
صنمي لشكريم غرات دل كرد و برفت     آه اگر عاطفت شاه نگيرد درستم
رتبت دانش حافظ به فلك بر شده بود   كرد غمخواري شمشاد بلندت پستم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۲ نظر:

  1. این فال رو چندی پیش گرفتم
    تک تک ابیات این بیت از حال و روز من سخن می‌گفت گویی برای حال و روز من نوشته شده بود.
    لسان الغیب به حق برازنده نام ایشان است.

    پاسخحذف