با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

درميخانه ام بگشا - صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم - غزل 370 - 402

402 -  درميخانه ام بگشا
صلاح  از ما چه مي جويي كه مستان را صلا گفتم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتيم
در ميخانه ام بگشا كه هيچ از خنقه نشويد       گرت باور بود ورين سخن اين بود و ما گفتيم
من از چشم تو اي ساقي خراب افتاده ام ليكن   بلايي كز حبيب آيد هزارش مرحبا گفتيم
قدت گفتم كه شمشاد است و بس خجلت ببار آورد كه اين نسبت چرا كرديم و اين بهتان چرا گفتيم
اگر برمن نبخشايي پشيماني خوري آخر       به خاطر داراين معني كه دخدمت كجا گفتيم
جگر چون افه ام خون گشت و كم زينم نمي يابد جزاي آنكه با زلفش سخن ازچين خطا گفتيم
تو آتش گشتي ايحافظ ولي باياردرنگرفت     زبد عهدي گل گويي حكايت باصبا گفتيم


توضيحات :
چه ميجويي ( پرسش انكاري = مجو ) صلا( آواز دادن ) صلاح ( پارسايي ) مستان ( باده نوشان ) به دور ( به نوبت بخاطر ) نرگس مست ( چشم خمار يار) سلامت ( عافيت ) دعا گفتمي ( چشم پوشيديم بدرود گفتيم ) خانقه ( خانقاه صوفي ) نگشود ( سودي نبردم دست نداد ) گرت باور بود ( چه باور كني چه منك شوي ) سخن ( مطلب ) خراب افتاده ام ( مست شدم بناي خود 1رستي را ويران كردم ) مرحبا ( اسم صوت خوش آمد گويي ) چنين نسبت ( اين تشبيه ) بهتان ( تعمت سخن دروغ ) بخشايي ( ترحم نكني ) كه در خدمت كجا گفتم ( كهدر كجا گفتم = د ركجا به زبان آوردم ) كن زينم ( كمتر از اين مرا ) چون ( مانند = حرف اضافه ) جزا ( پاداش در برابر ) خطا ( اشتباه ) چين ( دوري كشور چين = ايهام ) معني بيت 7( اي حافظ سخن تو در عشق مانند آتش گرديده است اما متاسفانه در دل محبوب كارگر نشد گويي ازبي مهري و بد عهدي گل به باد صبا شكايت برديم كه سودي نداشت )

نتيجه تفال :
1-   فرزندم چرا به نصايح و اندرزهاي خردمندانه اي ه به جنابعلي داده مي شود كمتر توجه داريد د رحالي كه هيچ انساني از پند و اندرز بي نياز نم يبادش اگر شما به نصايح پدر و مادر توجه مي كرديداينك در شرايط عالي تريبوديد بهرحال هيچ وقت برگذشته افسوس مخوريدبلكه از گذشته پند بگيريد و حال را در يابيد آگاهانه و با ارده اي قوي علاقه سرعت عمل زندگي خود را بسازيد حتماً موفقو پيروز مي شويدبرخداوند توكل داشته باشيد
2-   اين نيت داراي مقدماتي مي باشد كه هنوز اجراي آن فراهم نشده است اطرافيان توجه خاص به مشا دارند ولي جنابعالي ارزش اين كار را نمي دانيد راز دل خويش را با هر كسي در ميان مگذاريد در حاليكه بايد خوددار باشيد
3-   خواجه در بيتهاي 1-2- فرمايد ( پارسايي و زهد از ما ميخواهيد در حالكيه ميگساران را به باده نوشي خوانديم با ديدن چشم مست تو با عافيت بردود گفتيم و ا زسالمت و ايمن چشم پوشيديم ) ( در ميكده رندان پاكبازرابه روي من بازكنكه از خانقاه صوفي و دان تصوف چيزي به دست نمي آيد و مشكلي حل نمي شود چه باور كني و چه منكر شوي مطلب همين است كه گفتم ) خود تفسير كنيد
4-   بايدبگويم كه حواس پنجگانه حواسمادي انسانعاست اما حس معني مومنان دريايي بيكرانه اي است كه تفسير عشق مي باشد نگرانبيمار خود نباشيد خريد و فروش را توصيه م يكنم ولي تغيير شغل فعلاً صلاحنمي باشد چون تغييرات اساسي در بين است
5-   از طريق امواج و انيترنت تبادل افكار و عقيده وجود دارد وليمراقب نقش زير بنايي كارباشديكه بااينترنت مي توان پول بدست آورد ولي كمترمي توان عشق را كسب كرد


لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
۱ چرا از ما تقوی و پرهیز می خواهی، زیرا ما مستان را به آواز بلند دعوت کردیم؛ در روزگار چشم مست تو سلامت و آسایش را ترک گفتیم.
صلا : کسی یا کسانی را برای طعام به آواز دعوت کردن.
سلامت را دعا گفتیم : با سلامت خداحافظی کردیم،به اعتبار اینکه خداحافظی نوعی دعا است.
می گوید از کسانی چون ما ، که مردم مست و بی پروا را آشکارا به معاشرت و هم سفرگی با خود دعوت کرده ایم ، چه توقع پرهیزگاری داری ؛ در زمانی که چشم مست مستت جلوه گری می کند با سلامت و آسایش خداحافظی کرده ایم. هم مستی و هم بیماری آن با سلامت مغایرت دارد.
۲ در میخانه را برای من باز کن زیرا از خانقاه گشایشی در کار من پیدا نشد؛ اگر باور داری یا نه، مطلب این بود و ما آن را گفتیم.
مقصود اینکه صوفیان خانقاه آن آزادگی از تعلقات زندگی را که در حال سکر به آدم دست می دهد ندارند؛و حال سکر در میخانه به دست می آید در آن را برای من بگشا.
۳ ای ساقی من از تٲثیر چشم تو از خود بی خود شده ام،اما؛ به بلایی که از جانب دوست بیاید، هزار بار خوش آمد می گوییم.
۴ اگرخطای مرا نبخشی سرانجام افسوس خواهی خورد ؛به خاطر داشته باش کجا این معنی را در حضور تو گفتیم.
۵ قدت را به شمشاد تشبیه کردم،واین سخن بسیار شرمندگی به بار آورد؛ که چرا تهمت زدیم واین نسبت ناروا را به او دادیم – قد تو ازشمشاد رعناتراست.
۶ جگرمن مانند نافه آهو خون شد ومجازاتمن کمتر از این نبود؛به جرم اینکه با زلف تو به خطا از چین سخن گفتیم.
از چین سخن گفتن : مراد از مشک چین سخن گفتن است ، به اعتبار اینکه مشک را از چین می آورند.
می گوید این کار خطا بود که در برابر زلف تو نام چین را بردیم و مشک آن را به یادت آوردیم.زیرا گیسوی تو از مشک چین عطرآگین تر بود ونیازی به آراسته شدن یا مشک نداشت. پس بر اثر این جسارت چندان مورد بی مهری قرار گرفتیم که چگر ما از غصه نافه چین پر خون شد. و اگر به یاد آوردیمکه مشک همان خون جگر آهوست که در ناف او جمعا شده لطف معنی خون شدن جگر شاعر بیشتر معلوم می شود.
خطا نیز یادآور خطا و ختن است که با چین و مشک مناسبت دارد.
۷ حافظ تو آتش شدی ولی این آتش در یار اثر نکرد؛ گویی که از بد عهدی گل با باد صبا سخن گفتیم.
با یار در نگرفت یعنی یار از آتش تو آتش نگرفت ، آتش به یار سرایت نکرد.
مراد از سخن با باد صبا گفتن کار بی حاصل کردن است، سخن را باد می برد. پس از بد عهدی وبی وفایی گل با باد سخن گفتن کار بی نتیجه کردن است. می گوید تو از عشق و شوق مثل آتش سوزنده شدی ، ولی آتش به یار اثر نکرد، مثب سخن گفتن ازبی وفایی گل با باد بی حاصل بود.

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی



غزل به قلم علامه قزوینی :

صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم               به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم
در میخانه‌ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود               گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم               
من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکن               بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم
اگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آخر               به خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم
قدت گفتم که شمشاد است بس خجلت به بار آورد               که این نسبت چرا کردیم و این بهتان چرا گفتیم
جگر چون نافه‌ام خون گشت کم زینم نمی‌باید               جزای آن که با زلفت سخن از چین خطا گفتیم
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت               ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

صلاح  از ما چه مي جويي كه مستان را صلا گفتم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتيم
در ميخانه ام بگشا كه هيچ از خنقه نشويد       گرت باور بود ورين سخن اين بود و ما گفتيم
من از چشم تو اي ساقي خراب افتاده ام ليكن   بلايي كز حبيب آيد هزارش مرحبا گفتيم
قدت گفتم كه شمشاد است و بس خجلت ببار آورد كه اين نسبت چرا كرديم و اين بهتان چرا گفتيم
اگر برمن نبخشايي پشيماني خوري آخر       به خاطر داراين معني كه دخدمت كجا گفتيم
جگر چون افه ام خون گشت و كم زينم نمي يابد جزاي آنكه با زلفش سخن ازچين خطا گفتيم
تو آتش گشتي ايحافظ ولي باياردرنگرفت     زبد عهدي گل گويي حكايت باصبا گفتيم

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر