با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

عشق دردانه است - من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم - غزل 346 - 434

434-عشق دردانه است
من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم   محتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم
من كه عيب توبه ران كرده باشم بارها     توبه از مي وقت گل ديوانه باشم گر كنم
چون صبا محموعه گل را به آب لطف شست    كج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفت ركنم
لاله ساغر گير و نرگس مست و برما نام فسق داوري دارم بسي يارب كرا داور كنم
عشق دردانه ست و من غواص و دريا ميكده   سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بركنم
گرچه گر آلود فقرم شرم باد از عمتم       گر به آب چشمه خورشيد دامن تر كنم
عهد و پيمان فلكرانيست چندان اعتبار     عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر كنم
من كه دارم در گدايي گنج سلطاني به دست   كي طمع در گردش گردون دون پر ور كنم
بازكش يك دم عنان اي تركشهر آشوب من     تا راشك و چهره راهت پر زر و گوهر كنم
عاشقان را گر د آتش مي پسندد لطف دوست تنگ چشمم گ نظر د رچشمه كوثر كنم
دوش لعلت عشوه اي مي داد حافظ را ولي     من نه آنم كزوي اين افسانه ها باور كنم


توضيحات :
رند ( دراينجا قلندر ميگسار ) شاهد ( زبا روي ) محتسب ( نهي كنند ه شرع ) عيب (‌خرده گرفتن ) وقت گل ( قصل گل ) آب لطف ( آب باران ) كج دل ( بي سليقه ) صفحه دفتر ( بجا ي گل چشم به صفحه كاغذ بدوزم ) معني بيت 4( گل لاله باده نوش و نرگس خمار آلود ولي به ما نسبت بدكار و نافرماني از خدا مي دهند پروردگارا براي داوري و دادخواهي آمدم پس چه كسي را انتخاب كنم ) معني بيت 5( دريا ميخانه است كه من به اميد صيد مرواريد عشق در آن غوطه مي خورم سر به زير آب مي برم و نمي دانم در كجا سر از بيرون مي آورم ) ساغر ( مي ) گر دون دون ( روزگار پست ) تنگ چشم ( كوتاه نظر )‌عنان ( دهنه ) ترك شهر آشوب ( زيبا روي فقنه انگيز شهر ) معني بيت 11( ديشب لعل لب يار حافظ را فريب مي داد كه بوسه اي  خواهم داد ولي من ساده دل نمي باشم كه به اين داستان نامعقول اعتقادي داشته باشم )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 1-2-3- فرمايد ( من آـن قلندري نيستم كه شاهد و ساغر را ترك كنم پاسبان شرع مي داند كه من هرگز چنين كاري نميكنم )( من كه سالها پرهيزكاران و توبه كاران را عيب كرده امحال اگر د فصل گل از شراب توبه كنم ديوانه ام )
2-   دركارخود مصمم و باارده هستيد سعي ردايد به هر صورت كه شده اين نيت عملي گردد پس بدانيد براي هركاري مقدماتي لازم مي باشد كه بايد قبلاً در فكر تهيه آنها بود پس شما با توكل بر خداوند اقدام كنيد تا به نتيجه برسيد
3-   مسافرت مهمي در پيش داريد كه مفيد مي باشد مسافر جنابعالي حالش خوبست ولي گره هاي كارش باز نشده به زودي از قانون جديدي برخوردار مي شود و مشكل او حل خوهد شد
4-   قرض ادا مي شود و مكان خريداري مي گردد طلاق عملي نمي گردد و ازدواج نيز نياز به تهيه امكانات دارد ملاقات مهمي در پيش داريد كه به نفع خانواده شماست
5-   فرزندم اگر نگاه عارفانه پيدا كنيم در رقص عقربكها و سماع ثانيه ها حقيقت عريان هستي راخواهيم ديد
6-   ا غرور دست برداريد و راز دل خويش ار به ركس نگوييد عزيزي را كه رنجانده ايد هرچه زودتر دلش را بدست آوريد


لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (346)

رند : زیرکی که پای بند به آداب و رسوم نبوده و بی پروا زندگی کند.

شاهد : معشوق زیباروی و در اصطلاح صوفیه حق تعالی است که به صور اشیاء ظاهر شده و هو الظاهر و هوالجمیل بر این معناست .

محتسب : مأمور اجرای احکام شرع و ناهی از منکر .

توبه کاران : توبه کنندگان .

دُردانه : دانه دُر، مروارید .

غواص : فرو رونده در دریا، آنکه برای صید مروارید در ساحل دریا غوص کرده و برای تحصیل مروارید صید صدف می کند .

ساغر گیر : کسی که ساغر می گیرد، ساغر در دست گیر، باده نوش .

نرگس : گل نرگس که چشم مست معشوق به آن تشبیه می شود .

فِسق : عملی که برخلاف اوامر الهی و شرع باشد و در اینجا به جای کلمه فاسق و به حکم ضرورت شعری آمده است .

داوری دارم : شکایت دارم، تظلّم دارم، دادخواهی دارم .

داور : قاضی .

عنان باز کش : عنان مرکب را نگهدار، توقف کن .

عِنان : دهانه اسب و مَرکب .

ترک : اصطلاحی که به جای معشوق زیبا به کار گرفته می شود .

شهر آشوب : کسی که به سبب زیبایی اش در شهر آشوب و فتنه برپا کند، بهم زننده نظم شهر .

فیض خورشید : تأثیر خورشید .

بلند اختر : با ستاره بخت و اقبال بلند مرتبه، عالی مقام .

مجموعه : دفتر و جُنگی که در آن موضوعات مختلف و جالب جمع و نوشته شود .

مجموعه گل : دفتر گل که از برگ های گل تشکیل شده است .

آب لطف : آب پاک و ملایم، زیبایی و نرمی و محبت توأم .

صفحه دفتر : اوراق کتاب .

کج دلم خوان : مرا بی ذوق به حساب آور .

کج دل : کج سلیقه، کج ذوق، بی ذوق، بی سلیقه .

شرط کردن : قرار بستن .

گرد آلودِ فقر : آلوده به گَردِ فقر و تهیدستی، دچار تنگدستی .

شرم باد از همّتم : شرمم باد از همت، از همت شرمم باد .

شرم : عار، ننگ .

دامن تر کنم : دامن آلوده کنم .

گر در آتش می پسندد : اگر در آتش دوزخ می پسندد .

لطف دوست : مهربانی دوست .

تنگ چشم : تنگ نظر، کوتاه نظر .

نظر : نگاه .

چشمه کوثر : چشمه آبی در بهشت با آبی به گوارایی و شیرینی شیر و شهد که بر مروارید و گوهر به جای شن و خاک در جویی جاری است .

لعلش : ( استعاره ) لب لعلش، لب مانند لعل او .

عِشوه : ناز و غمزه و کرشمه، دلربایی، فریب دادن .

افسانه : داستان ، قصه، حکایت غیرمنطقی و نامعقول .

معانی ابیات غزل (346)

1) من آن رند قلندری نیستم که از عشقبازی باز زیبارویان و پیاله شراب دست بکشم. محتسب ( هم ) این را می داند که من ترک شاهد و ساغر نمی کنم .

2) من که خود بارها بر توبه کنندگان خرده گرفته ام، باید دیوانه باشم که هنگام گل و فصل بهار از باده نوشی دست بردارم .

3) عشق به مانند مروارید و میکده به مانند دریاست و من که صیادمروارید دردریای میکده فرو رفته ام و نمی دانم از کجا سر در می آورم .

4) لاله ( با پیاله در دست ) باده نوش و نرگس ( با چشمان خمار ) مست است در این صورت ما را به نام فاسق و فاسد می خوانند . خداوندا من شکایت بسیار دارم و نمی دانم چه کسی را به عنوان قاضی و داور برگزینم .

5) من که از اشک لعل و یاقوت مانند خود، گنج ها در اختیار دارم دیگر کی چشم به فیض و برکت خورشید بلند مرتبه می دوزم ؟

6) حال که باد صبا با آب لطف و زیبایی اوراق گل را شُسته ( و بر صفای آن افزود )، مرا کج سلیقه بدان اگر بر صفحه کتاب چشم بدوزم .

7) بر عهد و پیمان این چرخ گردون اعتباری نیست. با پیمانه پیمان و با پیاله قرار می بندم .

8) من که در عالم فقر و قناعت گنج بی نیازی را چون شاهان در اختیار دارم، هرگز از چرخ دون پرور، توقع و چشمداشتی نخواهم داشت .

9) هرچند گرد فقر بر دامنم نشسته اگر بخواهم با آب چشمه خورشید دامن خود را بشویم، در برابر همت خود شرمسارم .

10) دیشب لب لعل مانندش برای حافظ دلفریبی می کرد اما من کسی نیستم که به وعده های او فریفته شوم .

شرح ابیات غزل (346)

وزن غزل : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

بحر غزل : رمل مثمّن محذوف

*

نفوذ معنوی همه غزل های حافظ در اقشار مختلف جامعه به یک میزان نیست و هر طبقه یی از اجتماع بسته به زمينه فكري و برداشت عقيدتي خود از اين دنيا، غزل هايي را نقش دل خود و مترجم افكار خويش دانسته و آن را به كرّات مي خواند و لذت مي برد اما پاره يي از غزل هاي عاشقانه حافظ كه بازگو كننده عقيده اكثريت جامعه است و در آن از ويژگي هاي عقيدتي عامه مردم سخن به ميان آمده و از آن دفاع شده است عارف و عامي مي پسندند و مي خوانند و این از ان غل یکی از آن هاست .

از طرفي مشاهده مي شود در غزل هايي كه مورد قبول طبع عامه قرار مي گيرد بيشتر از ساير غزلها ابيات الحاقي و يا دست كاري در كلمات وجود دارد. هر چند نمي توان همه را به حساب نسّاخان و صاحبان ذوق كه دستي در نظم دارند گذاشت اما اين قدر هست كه دقت و سليقه عموم بيشتر در اين غزل ها مدخليّت يافته است . همانطور كه شادروان علّامه قزويني توضيح داده اند ابيات الحاقي در اين غزل از يك الي هشت بيت است كه بعضي از آن ها كاملاً با سليقه و سبك حافظ همخواني داشته و سليس و دلچسب است ليكن در نسخ قديمه وجود ندارد. شاعر در بيت سوم اين غزل فهرست كتاب انديشه خود را بيان مي كند و مي گويد من با نيروي عشق زنده ام و با آن زندگي مي كنم و راه عقل را نمي شناسم و مانند غواصي كه براي صيد مرواريد بي محابا خود را به دريا مي زند من هم كه طالب مرواريد عشقم خود را در درياي ميكده انداخته ام و اينكه آخر و عاقبت كارم به كجا مي كشد با خداست . اين بيت بازگو كننده برداشت فكري حافظ براي درك مفاهيم عرفاني است و او به امواج اين دريا اعتنايي ندارد و از آنجايي كه يك بيت غزل نمي تواند دربرگيرنده توضيح بيشتري باشد شاعر بلافاصله در بيت بعدي و به دنبال موضوع قبل اضافه مي كند كه اي خواننده غزل يك نگاهي به بوته گل لاله كن و ببين كه ساغر باده در دست دارد و نگاهي به گل نرگس بيفكن و بنگر كه مست و مخمور است و در حالي كه كاينات گرد محور عشق در شور و مستي به سر مي برند يك عده مردم قشري متعصب من را فاسق و فاسد مي خوانند و به آزارم مي كوشند و من مظلوم واقع شده و شاكي هستم اما نمي دانم چه كسي را قاضي و داور كنم تا معلوم شود كه من فاسقم يا آن ها .

شاعر در بيت ششم پاي خورشيد را به ميان مي كشد. بايد دانست سابق بر اين در تكوين مرواريد و ياقوت و لعل و احجار كريمه، همگان به ويژه شعرا دستخوش پندارهاي نادرست بوده و درباره مرواريد گمان مي كرده اند كه اگر يك قطره از اولين باران بهاري كه در فارسي به نام نيسان و در زبان يوناني به نام آمالي مشهور است در دهان صدف بيفتد آن قطره مرواريد مي شود و در طول قرن ها يكي پيدا نشده تا به اين موضوع بينديشد كه بر فرض چنين باشد، صدف در قعر ساحل دريا و ده ها متر زير آب در لاي شن ها زندگي مي كند چطور قطره باران مي تواند وارد دهان بسته او شود؟ يا درباره معادن احجار كريمه معتقد بوده اند كه حرارت آفتاب سنگ را محترق! و آب، ماحصل كار خورشيد را در خود حلّ! و سپس حرارت معتدلي آن آب ممزوج را خشك كرده و رسوبي كه مي ماند در اثر برودت منجمد مي شود! و به سنگ بدل مي گردد! و در اين سنگ جواهر پديد مي آيد! و باز يك نفر به فكر اين نيفتاده كه اين همه اتفاقات كه در سطح وسيع اتفاق مي افتد پس چرا همه خاك و گل يك معدن و كوه، يكپارچه به لعل و ياقوت بدل نشده است؟ شگفت آورتر اين كه امروزه كه دانش بشري به ماهيت و علت تكوين مرواريد پي برده و مي داند كه به سبب قوّه دفاعيه حياتي جسم زنده صدف است كه گرداگرد يك ذره جسم خارجي كه در شكم او راه يافته لايه های شفاف آهكي كشيده است، يا احجار كريمه از املاح رنگين فلزات با درصد خلوص بالا در معدن و خاكي كه از آن املاح سهم به سزايي دارد تشكيل مي شود ( مانند الماس كه ذغال خالص صد درصدي است كه در معدن ذغال سنگ به مقدار كم يافت مي شود)، باز هم شعراي ما همين مضامين را در اشعار خود به كار مي گيرند و در اين باره نظر خوانندگان محترم را به شعری زیر عنوان ( عزم، اراده، حرکت ) در صفحۀ 622 جلد اول پله های سنگی مجموعه ناقابل این ناتوان که به استقبال شعر استاد وحید دستگردی رفته و مطالب بالا به نحو مؤثری بازگو شده، جلب می نماید .

اجمالاً مقصود شاعر در آن زمان این بوده که من که خود صاحب معدن لعل و یاقوت حاصله از اشک چشمان خود هستم دیگر احتیاجی به مساعدت و کمک خورشید در ساختن و خلقت این جواهر را ندارم .

این غزل در زمان شاه شجاع سروده شده و منظور حافظ از ذکر تُرک شهر آشوب، در بیت الحاقی به شرح زیر :

باز کش یکـدم عنـان ای تُـرک شهـر آشوب من

تـا ز اشـک و چـهره راهـت پـر زر و زیـور کنم

که در پاره یی از نسخ آمده شاه شجاع می باشد. لیکن در پاره یی نسخ این بیت دیده می شود :

من غــلام شــاه منصــــورم، نباشـــد دور اگر از سـر تمـکین تــفـــاخر بر سر خاور کنم

که اگر این بیت اخیر را جزء متن غزل بدانیم چنین برمی آید که شاعر در زمان شاه منصور این غزل را به دلیلی به نام او کرده است .

توضیح دیگری که ذکر آن ضرورت دارد این که لغت مجموعه به دو چیز اطلاق می شود :

1- دفتر مجموع مطالب گوناگون، مانند جُنگ

2- ظروف مسی در دار با قطرهای متفاوت که همگی به ترتیب در شکم هم جای می گیرد و به صورت ظاهر و در حال خالی بودن به مانند یک ظرف می ماند و از آن برای کشیدن غذاهای متنوّع و بردن به جای دیگر استفاده می کنند .

حافظ در جای دیگر در بیتی می فرماید :

خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکی است مجــموعه یی بخـواه و صُــراحی بیـار هم

که منظورش سفارش یک مجموعه غذا و یک ظرف شراب است و در این غزل حافظ برگ های غنچه گل در حال شکفتن را به شکل مجموعه تشبیه کرده که هر یکی در شکم دیگری جای گرفته است و از طرفی به مانند مجموعه دفتر می ماند و نسیم صبا این اوراق تو بر توی گل را با شبنم لطیف شسته است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم محتسب داند که من اين کارها کمتر کنم
من که عيب توبه کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل ديوانه باشم گر کنم
عشق دردانه‌ست و من غواص و دريا ميکده سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگير و نرگس مست و بر ما نام فسق داوری دارم بسی يا رب که را داور کنم
بازکش يک دم عنان ای ترک شهرآشوب من تا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنم
من که از ياقوت و لعل اشک دارم گنج‌ها کی نظر در فيض خورشيد بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
عهد و پيمان فلک را نيست چندان اعتبار عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر کنم
من که دارم در گدايی گنج سلطانی به دست کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم گر به آب چشمه خورشيد دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوه‌ای می‌داد حافظ را ولی من نه آنم کز وی اين افسانه‌ها باور کنم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم   محتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم
من كه عيب توبه ران كرده باشم بارها     توبه از مي وقت گل ديوانه باشم گر كنم
چون صبا محموعه گل را به آب لطف شست    كج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفت ركنم
لاله ساغر گير و نرگس مست و برما نام فسق داوري دارم بسي يارب كرا داور كنم
عشق دردانه ست و من غواص و دريا ميكده   سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بركنم
گرچه گر آلود فقرم شرم باد از عمتم       گر به آب چشمه خورشيد دامن تر كنم
عهد و پيمان فلكرانيست چندان اعتبار     عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر كنم
من كه دارم در گدايي گنج سلطاني به دست   كي طمع در گردش گردون دون پر ور كنم
بازكش يك دم عنان اي تركشهر آشوب من     تا راشك و چهره راهت پر زر و گوهر كنم
عاشقان را گر د آتش مي پسندد لطف دوست تنگ چشمم گ نظر د رچشمه كوثر كنم
دوش لعلت عشوه اي مي داد حافظ را ولي     من نه آنم كزوي اين افسانه ها باور كنم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۱ نظر:

  1. این غزل بسیار زیباست و تفسیرو معانی فوق کامل
    سپاسگزارم

    پاسخحذف