با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

مطرب كجاست - حاشا که من به موسم گل ترک می کنم - غزل 351 - 378

378-مطرب كجاست
حاشا كه من به موسم گل ترك مي كنم   من الف عقل مي زنم اين كار كي كنم
مطرب كجاست تا همه محصول زهد و علم       د ركار بانگ بربط و آواز ني كنم
از قال و قيل مدرسه حالي دلم گرفت   يك چند نيز خدمت معشوق و مي كنم
كوپيك صبح تا گله هاي شب فراق       با آن خجسته طلعت فرخنده پي كنم
كي بود در زمانه وفاجام مي بيار     تا من حكايت جم و كاووس و كي كنم
از نامه سياه نترسم كهرو حشر   بافيض لطف او صد از ين نامه طيكنم
خاك مرا چو در ازل از مي سرشته اند       با مدعي بگو كه چرا ترك مي كنم
اين جان عاريت كه به حافظ سپرد دوست     روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم


توضيحات :
حاشا ( اصوات =شبه جمله = هرگز چنين مباد ) موسم (زمان فصل نوبت ) بربط (ساز موسيقي ) مطرب (نوازنده ) د ركاركنم ( صرف كنم ) قال و قيل (گفتگو وداد و فرياد ) حالي ( اكنوناين زمان ) گرفت (زدهشد چركين شد ) پيك صبح (قاصد بامداد ) نامه سياه (سياه بودن دفتر اعمال ) روز حشر (روز قيامت ) ي كنم ( مي پيچم مچاله م يكنم ) معني بيت 2( نوازنده كجاست تا تمام محصول زهد و علم رادر مقابل آواز چنگ و ساز ني او صرف نمايم ) معني بيت 3( حاليا از مباحثه و داد و فر ياد مدرسه دلم زدهشدهپس لازم است زماني هم به مي و معشوق خدمت كنم ) معني بيت 4( قاصد بامداد وصال كي مي آيد تا گله هاي شب جدايي را با آ» يار فرخنده بخت و مبارك پي در ميان گذارم ) معني بيت 6( ازنامه اعمال سياهم نمي ترسم ودر روز قيامت نگران نمي باشم زيرا با اميد زياد به فضل و بخشش الهي صدنامه سياه از اين گونه رامي توان درهم پيچيد و مچاله كرد

نتيجه تفال :
1-   دست به كا رمهمي زده ايد صلاح نمي باشد آنرا رها سازيد بنابراين ترديد و دودلي را از دل بيورن كنيد و مصمم و پرتوان و استوا رگام برداريد كه خداوند يار و ياور شماست اما سعي كن بر مركب احساس سوار نشوي بلكه از اسب پرتلاش عقل بهره بگيريد و با نيروي خرد و با سرعت عمل به پيش برانيد و از هيچ چيز هراس نداشته باشيد پيروز مي شودي و او نيز كامياب خواهد شد
2-   فعلاً زمان خوشگذراني نمي باشد بلكه هنگام تدبير و انديشه است اگر چه زندگي نسبتاً مرفه اي داريد ولي بابلند پروازيها و چشم و هم چشمي ها ديگران مي خواهند شما را غرق كنند زيرا به زندگي شما حسادت مي ورزند پس سخت مواظب باشيد
3-   قلب پاك و روح لطيف و صفاي دروني مهرباني جنابعالي چنان اقبالي براي شما رقم خواهد زد كه همه را جيران خواهد نمود
4-   ستاره خوشبختي در آسمان زندگي شما به زودي طلوعمي كند پس به يكي از مشاهد متبركه برودي و دعا و نذدر خود را ادا كنيد و اينجانب ار نيز مورد محبت دعاي خود كه از دل صاف شما بر مي خيزد و مورد قبول خداست قراردهيد
5-   در 4 شب آنيده خواب يخواهيد ديد كه درآب وضو مي گيريديا شنا مي كنيد نشانه هوش و استعداد و شكوفايي است كه به زودي درجات معنوي راكسب مي كنيد
6-   فرزندان شايسته و همسري بسيار مهربان در طالع داريد پس گاونه من شيردهنباشيد و زندگي شيرين خود را با لجبازي خراب نكنيد

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (351)

حاشا : حاشَ لله، شبه جمله به معنای دور باد، هرگز چنین مباد .

لاف عقل زدن : ادّعای داشتن عقل .

در کارِ … : فدایِ، دادن در راهِ … .

قیل و قال : مُباحثه، بحث توأم با بگو و مگو .

حالی : در حال حاضر، اکنون .

نامه سیاه : نامه اعمال سیاه، کنایه از سیاه نامگی و گناهکاری .

حَشر : گرد آوردن مردم .

روز حشر : روز قیامت .

طیّ کردن : در نوردیدن، در هم پیچیدن و کنار گذاردن .

پیک : قاصد .

پیک صبح : قاصد صبح، کنایه از نسیم سحری و باد بامدادی است .

گِله : شِکوَه، رَنجش .

خجسته طالع : نیک بخت، نیکو طالع، فرخنده بخت .

فرخنده پِی : خوش قدم، خوش یُمن، مبارک پی .

عاریت : آنچه بدهند و پس بگیرند، آنچه از دیگران و غیر از مال شخصی در نزد انسان باشد .

معانی ابیات غزل (351)

1) محال است که در فصل بهار و به هنگام موسم گل میگساری را رها کنم. من ادّعای داشتن عقل میکنم، چگونه ممکن است که چنین کاری از من سر بزند .

2) رامشگر کجاست تا همه چیزهایی را که از راه تقوی و دانش تحصیل کرده ام در راه آواز عود و نی فدا کنم .

3) در حال حاضر از سر و صدای مباحثه علمی مدرسه دلگیر شده ام از این پس مدّتی هم به کار معشوقه و می خود را مشغول خواهم کرد .

4) کی روزگار به کسی وفادار بود؟ جام شراب بیاور تا (نوشیده سپس برای تو) سرگذشت عبرت انگیز جمشید وکی کاووس را بازگو کنم .

5) از اینکه کارنامه اعمال من سیاه نامطلوب باشد هراسی به دل راه نمی دهم چرا که روز قیامت از برکت لطف و بخشش او صد نامه از این گونه را درهم پیچیده وکنار می گذارم .

6) قاصد باد سحری کجاست تا گله و شکایت شب های فراق را با آن پیک خوش طالع خوش قدم در میان گذارم .

7) این جان و روح را که دوست موقتا در اختیار حافظ نهاده است، در آن روزی که او را بازشناسم به او پس خوا هم داد .

شرح ابیات غزل (351)

وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

*

این غزل مربوط به دوره کمال شاعر و در دفاع از مشرب و فلسفه خیّامی خود سروده شده است. شاعر با همه تظاهر به رندی و باده نوشی در بعض موارد ضمیر باطن پاک و بی آلایش خود را در شعر می نمایاند . در بیت دوم غزل حافظ به زهد و علم خویش مقرّ است و در بیت سوم به سابقه و طول زمانی که در مدرسه به بحث و فحص مشغول بوده به طور غیر مستقیم اشاره دارد و در بیت چهارم ماحصل تجربه یک عمر را در یک کلمه بازگو می کند که بر گردش زمانه اعتمادی نیست و بالاخره چون فرجه عمر را نزدیک به پایان می بیند، آخرت و معاد و حساب را که بدان اعتقاد دارد در پیش چشم خود مجسّم و از آنجا که دایره دیدِ این عارف وسیع تر از قشریون است خود را به الطاف آفریننده جهان امیدوار می کند و در پایانِ غزل، در انتظار رسیدن زمانی است که جزء به کل ملحق شود .

منظور شاعر از گفتن (روزی رُخش ببینم) این نیست که چهره خدا را می بیند بلکه منظور او این است که امیدوارم روزی برسد که کما هُوَ حقّه او را با نور معرفت بازشناسم. و ما نباید چنین تصور کنیم که چون اکثر فرقه های اهل سنّت غیر از معتزله به رؤیت الهی در قیامت اعتقاد دارند بنابراین حافظ نیز چنین تصوری را در ذهنش پرورانیده است، زیرا درجه جهان بینی و شناخت و معرفتِ حافظ همانطور که از مفاد اشعار او برمی آید بالاتر از قبول حدیثی است که سرمنشاء چنین پنداری در نزد اکثریت اهل سنّت شده است و اینکه امام محمد غزالی می گوید خداوند در این جهان دانستنی است و در آن جهان دیدنی مورد قبول اهل فلسفه و خردمندان نمی تواند باشد . زیرا ما در این دنیا به کمک حواسّ خمسه و قدرت تفکّر و تعقّل می توانیم پی به ماهیت صورت و معنای اشیاء ببریم و چون در آخرت آنچه سبب ارتفاع سطح معرفت می شود و ارواح طیبه از ارواح خبیثه سبقت می گیرد نور حقایقی است که هر ذی روح در این دنیا به آن دست یافته است. بنابراین حافظ بر این عقیده است که من روزی به کمک توفیق الهی خدا را در این دنیا باز خواهم شناخت و با چشم عقل او را خواهم دید و چون هدف کلّی رسیدن به این مرحله است دیگر ظیفه یی بر عهده ندارم و این جان عاریت را که امانتیاز جانب خدا و در زمانی محدود در اختیار من بود دوباره به صاحبش بر میگردانم و همین جا وظیفه من به پایان می رسد .

در پایان شاعر به هنگام سرودن بیت پنجم مفاد آیه 54 سوره اَلزُّمُر را منظور نظر داشته که می فرماید :

﴿ قُل یا عِبادِیَ الَّذینَ اَسرَفُوا عَلی اَنفُسِهِم لاتَقنُطُوا مِن رَحمَةِ اللهِ اِنَّ اللهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جمیعاً اِنَّهُ هُوَ الغَفوُرُ الرَّحیم﴾

بگو به بندگان من که درباره خود زیاده روی کرده اید، از رحمت خدا نومید مشوید. بدرستی که خدا همه گناهان را می آمرزد و او آمرزنده و مهربان است .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

حاشا که من به موسم گل ترک می کنم من لاف عقل می‌زنم اين کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
از قيل و قال مدرسه حالی دلم گرفت يک چند نيز خدمت معشوق و می کنم
کی بود در زمانه وفا جام می بيار تا من حکايت جم و کاووس کی کنم
از نامه سياه نترسم که روز حشر با فيض لطف او صد از اين نامه طی کنم
کو پيک صبح تا گله‌های شب فراق با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم
اين جان عاريت که به حافظ سپرد دوست روزی رخش ببينم و تسليم وی کنم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

حاشا كه من به موسم گل ترك مي كنم   من الف عقل مي زنم اين كار كي كنم
مطرب كجاست تا همه محصول زهد و علم       د ركار بانگ بربط و آواز ني كنم
از قال و قيل مدرسه حالي دلم گرفت   يك چند نيز خدمت معشوق و مي كنم
كوپيك صبح تا گله هاي شب فراق       با آن خجسته طلعت فرخنده پي كنم
كي بود در زمانه وفاجام مي بيار     تا من حكايت جم و كاووس و كي كنم
از نامه سياه نترسم كهرو حشر   بافيض لطف او صد از ين نامه طيكنم
خاك مرا چو در ازل از مي سرشته اند       با مدعي بگو كه چرا ترك مي كنم
اين جان عاريت كه به حافظ سپرد دوست     روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر