با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

خم زلفين تو - گر دست رسد در سر زلفین تو بازم - غزل 334 - 416

416 - خم زلفين تو
گردست رسد  خم زلفين تو بازم       چون گوي چه سرها كه به چوگان تو بازم
رلف تو مراعمردرازاست ولي نيست           دردست سر مويي ازين عمر درازم
پروانه راحت بده اي شمع كه امشب     از آتش دل پيش تو چون شمع گدازم
آن دم كه به يك خنده دهم جان چو صراحي   مستان تو خواهم كه گزارند نمازم
چون نيست نماز من آلودهنمازي       در ميكده زان كم نشود سوز و گدازم
در مسجدو ميخانه خيالت اگر آيد           محراب و كمانچه زدو ابروي تو سازم
گر خلوت ما را شبي ازرخ بفروزي           چون صبح در آفاق جهان سر بفرازم
محمود بو عاقبت كاردرين راه         گر سر برو در سر وداي ايازم
حافظ غم دل با كه بگويم كه درين دور     جز جام نشايد كه بود محرم رازم


توضيحات :
پرودانه ( ايهام دارد 1- پروانه حشره ايست 2 اجازه رخصت ) راحت ( آسايش ) صراحي ( شيشه شراب ) يك خنده دهم جان ( بايك خندهقالب تهي كنم ) مستان ( عاشقان ) خواهم ( مي خواهم آروز دارم ) گزارند نمازم ( برجنازه من ناز بگزارند تا قدر اين عاشق را بدانند ) نمازي ( پاكيزه ) خيالت ( آيينه خيال تو ) آيد ( نمايان شود ) صبح ( خورشيد صبح ) آفاق جهان ( سارسر جهان ) محمود ( ستوده پسنديده ) عاقبت ( سرانجام ) سوداي ( عشق دلدادگي ) اياز ( استعاره ا زمحبوب ازلي = تلميح به داستان محمود و اياز ) معني بيت 1( اگر دستم بار ديگر به گيسوي تو برسد چون گوي سر بسياري از رفيبان را درميدان عشق و محبت به بازي مي گيرم ) معني بيت 2( گيسوي تو د رحكم زندگي دراز من مي باشد اما افسوس كه يك تار از آن رلف جانان د دست من نيست پس عمر هيچ كس به اختيار خودش نمي بادش ) معني بيت 3( اي شمع مجلس برافروز و به من اجازه آسايش عطا ن تا امشب از شدت آتش عشق مانند شمع در برابر تو بسوزم )

نتيجه تفال :‌
1-   لسان الغيب در بيتهاي 5-6- و اخر به ترتيب فرمايد ( چون نماز من گناهكار پاك نمي باشد پس در ميخانه مرتبا مي سوزم تا آتش عشق مرا پاك كند و نمازم را پاك گرداند )( اگرنورتو درمسدو ميكده در آيينه انديشه و خيال من ظاهر شود از دو ابروي تو براي دل خود د رمسجدمحراب و د رميخانه ساز طرب و شادماني به پا ميكنم ) اي حافظ غصه دل را به چه كسي ميتوان گفت زيرا در اين دو روز زمانه غي را قد باده كسي لياقت ندارد كه محرم راز باشد ) خود تفسير كنيد
2-   اين نيت رابا كسي كه با تجربه و دانا و عاقل باشد در ميان گذاريد ولي توجه داشته باشيد كه اوفردي دلسوز باد زيار اين نيت براي انجام كاري حساس مي باشد نم يتوان با هر كسي در ميان گذاشت همين هفته به يكي از مشاهدمتبركه برويد ودعاكنيد
3-   كار او رونق مي گيردولي مغرور مي شود به وي توصيهكنيد رد هرحال خداوند را در نظر بگيرد و از محبتي كه خداوند و دعاي ديگران نصيب او كرده در راه خدمت به مردم بدون تظاهر استفادهنمايدچون خداونداو را دوست دارد
4-   فرزندم سعي كنيد پا رااز گليم خودبيشتر خارج نسازيد اين نيت عملي ميگرددولي نياز به زمان دارد به پدر و مادر احترام بگذاريد و دل آنهارا به دست آوريد تا اين نيت زودتر عملي گردد مسافرتي در پيش داريد كه موفقيت آميز است
5-   رنگ ليمويي يا قرمز كه اولي دليل احساس و عواطف سرشار جنابعالي و دومي نماينده قلب پرمهر و آتشين شماست برايتان توصيه مي كنم

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۳۳۴)

گر دست رسد : اگر دوباره دستم برسد .

به چوگان تو بازم : به چوگان تو خواهم باخت، با چوگان تو به بازی خواهم گرفت.

چوگان : چوبی که یک سر آن به مانند عصا منحنی است و برای زدنِ گوی در بازی چوگان به کار گرفته می شود و در اینجا کنایه از انحنای سر زلف یار است .

چه سرها : چه تعداد از سرهای مدعیان ورقیبان .

مرا : برای من .

پروانه : اجازه نامه، رخصت .

پروانه راحت : اجازه آسایش .

گُدازم : ذوب شوم، بسوزم و آب شوم .

صُراحی : تُنگ شراب با گلوی باریک و تَنگ که به هنگام ریختن شراب صدای قل قل می دهد و به صدای خنده تشیبه می شود .

دهم جان چو صراحی : چون صراحی جان بدهم و بمیرم و خاموش شوم کنایه از لحظه خالی شدن صراحی از شراب است که دیگر صدایی از آن به گوش نمی رسد .

مستانِ تو : آن ها که از باده عشق تو سرمست اند .

گُزارند نمازم : بر من نماز گزارند (نماز میّت) .

نمازی : ۱- (با یاء نکره) نماز واقعی، نماز صحیح و درست. ۲- (با یاء نسبت) پاک و طاهر، پاکیزه .

محراب : محل نماز امام جماعت مسجد که دارای سقف قوسی و منحنی مانند به شکل ابروست .

کَمانچه : ۱- آلت موسیقی که به معنای کمان کوچک و به شکل تار کوچک با کاسه منحنی قوس دار ساخته شده است . ۲-رَف، تاقچه های کوچک که بالای تاقچه ها در اطاق ساخته می شده و دارای قوس محرابی بوده و در آن اشیاء گرانقیمت و زینتی می گذاشته اند .

بفروزی : بیفروزی، روشن کنی .

آفاق : کرانه ها؛ افق ها .

سربفرازم : سرافرازی کنم، سربلند شوم .

محمود : ۱- پسندیده، ۲- نام سلطان محمود غزنوی .

سودا : عشق .

اَیاز : نام غلام سلطان محمود غزنوی که زیباروی بود و به زیبایی و خوش سلیقگی و ادب ضرب المثل است.

معانی ابیات غزل (۳۳۴)

۱) اگر بار دیگر دستم به حلقه گیسوان تو برسد، چه بسیار سرهایی که چون گوی، با چوگانِ زلف تو به بازی خواهم گرفت .

۲) گیسوان تو برای من به مانند عمر دراز است اما سر مویی از آن عمر دراز در دست اختیار من نیست.

۳) ای محبوب به من اجازه آسایش بده تا امشب از آتش دل به مانند شمع در پای تو بسوزم و چون موم آب شوم .

۴) (و) در آن لحظه که به مانند صراحی با یک خنده جان بدهم آرزو دارم که مستان باده عشق تو بر من نماز بگزارند .

۵) چون نمازِ منِ آلوده به گناه، نماز قابل قبولی نیست به جبران آن، در میکده از سوز و گداز وا نمی افتم .

۶) اگر در مسجد، خیال تو به سرم افتد به یاد دو ابروی تو محراب می سازم و اگر د رمیخانه چنین شود، قوس تاقچه و رَف های آنجا (که جایگاه شیشه های شراب است) را به جای محراب می گیرم .

۷) هر گاه شبی با نور چهره خود خلوتسرای ما را روشن کنی به مانند فروغ بامدادی در کرانه های جهان سربرآورم .

۸) اگر سرم در راه سودای ایاز از دست برود پایان این کار پسندیده و به خیر خواهد بود .

۹) حافظ غم دل خود را با که در میان گذارم که در این دور و زمانه جز جام شراب کسی دیگر شایستگی محرمیّت راز را ندارد .

شرح ابیات غزل (۳۳۴)

وزن غزل : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

بحر غزل : هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف

*

این غزل با ساختاری عاشقانه، یعنی با مضامین عشقی ساخته شده، نه از سوز دل یک عاشق، که با قلم و اندیشه یک شاعر مستعد، در ایام جوانی و مربوط به آن برهه از ایام عمر شاعر است که هنوز دریای طبعش آرام و از امواج عشق و عرفان فارغ بوده است .

شاعر در بیت اول به این خیال است که سرهای رقیبان و مدّعیان عاشقی محبوبش را از تن جدا کند و در بیت پنجم چنین وانمود می کند که نمازی را که در مسجد به جا می آورد از سوز دل نیست و به لفّاظی بیشتر شبیه است و برای جبران این نقیضه بهتر آن می بیند که به میخانه رفته و درآنجا از صمیم قلب به سوز وگداز عاشقانه بپردازد .

شاعر در بیت ششم کلمه کمانچه را به کار می گیرد که در درجه اول آلت طرب به این نام در ذهن متصور می شود که یک تار و ساز کوچک با رشته های موئین و کاسه منحنی کوچکی است اما منظور واقعی شاعر، از کلمه کمانچه، رَف و تاقچه بالایی اطاق هاست . سابق بر این در اطاق های نشیمن و سالن ها در هر ضلع دو ردیف تاقچه بر روی هم می ساخته اند به این معنا که تاقچه های پایین در دسترس کوچک و بزرگ و به ارتفاع تقریبا یک متری از سطح اطاق در دیوار با عمق سی الی چهل سانتیمتری ساخته می شده و بالاتر از آن یعنی تقریباً نزدیک سقف یک تاقچه با عمق کمتر می ساخته اند که دست همه کس به آن نمی رسیده و سقف آن به صورت قوسی بوده است. این تاقچه های بالایی را به نام رَف یا کمانچه می نامیده اند و جایگاه اسباب و لوازم قیمتی بوده که دور از دسترس اطفال در آن جای می داده اند .

اما در میخانه ها این رَف محل گذاشتن شیشه های شراب بوده و بدین لحاظ شاعر نظر خود را به آن معطوف داشته و از قوس کمانی سقف این تاقچه های بالایی، کمان ابروی یار خود را در نظر مجسم می سازد .

دربارۀ رَف یعنی تاقچه های زیر سقف شاعری چنین گوید :

کـــند مشحون هـمه طـاق و رف آن بـه تـفسیر و بـه اخـبار و بـه اشـعار

و انوری گوید :

دیــــدم از بــاده پـــرند و شـــین شــیشه یی نیـمه، بـر کــناره طــاق

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

گر دست رسد در سر زلفین تو بازم چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم
زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست در دست سر مویی از آن عمر درازم
پروانه راحت بده ای شمع که امشب از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم
آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی مستان تو خواهم که گزارند نمازم
چون نیست نماز من آلوده نمازی در میکده زان کم نشود سوز و گدازم
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم
گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم
محمود بود عاقبت کار در این راه گر سر برود در سر سودای ایازم
حافظ غم دل با که بگویم که در این دور جز جام نشاید که بود محرم رازم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

گردست رسد  خم زلفين تو بازم       چون گوي چه سرها كه به چوگان تو بازم
رلف تو مراعمردرازاست ولي نيست           دردست سر مويي ازين عمر درازم
پروانه راحت بده اي شمع كه امشب     از آتش دل پيش تو چون شمع گدازم
آن دم كه به يك خنده دهم جان چو صراحي   مستان تو خواهم كه گزارند نمازم
چون نيست نماز من آلودهنمازي       در ميكده زان كم نشود سوز و گدازم
در مسجدو ميخانه خيالت اگر آيد           محراب و كمانچه زدو ابروي تو سازم
گر خلوت ما را شبي ازرخ بفروزي           چون صبح در آفاق جهان سر بفرازم
محمود بو عاقبت كاردرين راه         گر سر برو در سر وداي ايازم
حافظ غم دل با كه بگويم كه درين دور     جز جام نشايد كه بود محرم رازم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر