با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

زلفين سياه تو - گر دست دهد خاک کف پای نگارم - غزل 325 - 415

415 - زلفين سياه تو
گردست دهدخاك كف پاي نگارم       بر لوح بصر خط غباري بنگارم
پروانه او گر رسدم در طلب جان       چون شمع همان دم به دمي جان بسپارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عياري     من نقد روان د رهش از ديده شمارم
دامن مفشان از من خاك كه پس از من   زين در نتواندكه برد باد غبارم
بر بوي كنارتو شدم غرق و اميد است   از موح سرشكم ه رساند هب كنارم
امروز مكش سر زوفاي من و انديش زان شب كه من از غم به دعا دست برآرم
زلفين سياه تو به دلداري عشاق       دادندقراري و ببردند قرارم
اي باد از آن باده نسيمي به من آور       كان بوي شفا مي دهدا رنج خمارم
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزيزست     عمر بود آن لحظه كه جان رابه لب آرم


توضيحات :
خط غبار ( خط يا قلم بسيار رير ) لوح بصر ( صفحه چشم ) مفهوم بيت اول ( خاك پاي يار را سرمه چشم م يكنم ) پروانه ( حشره پروانه فرمان دستور رخصت كه ايهام دارد ولي در بيت دوم = فمران ) قلب ( ايهام دارد= دل زرناسره و ناخالص ) عيار ( مقدار تغيين كردن ) مفشان( تكان مده اعراض مكن ) خاكي ( خاكسار ) بر بوي ( به آرزوي ) كنار تو ( آغوش تو ) غزف ( غرق درياي عشق ) كنار ( ساحل مراد وصال يارد ) موج سرشك (  امواج اشك چشم ) كه رساند ( چه كسي مر بساند ) كنارم ( به ساحل وصال تو مرا برساند ) وفا ( پيمان دوستي ) سرمكش ( اعراض مكن سرپيچي مكن ) ادنيش ( بترس بيم بدار ) غم ( اندوه عشق ) به دعا دست برآرم ( دست به دعا بشوم ) زلفين سياه ( گيسوي سيه و زيباي يار ) بهدلداري عشاق ( نگهداري قلب عاشقان ) قراري دادند ( رسم و روشي گذاشته اند ) بردند قرارم ( از شدت حسادت آرام و قرار مرا گرفته اند ) مفهوم بيت هشتم ( براي دفع رنج خماري بوي باده كافي است ) معني بيت 9( اي حافظ لب شيرين و سرخ او جان عزيز من است پس آن لحظه كه لب او برلبم باشد به اندازه يك عمر است )

نتيجه تفال :
1-   در انديشه اي هستيد كه دست برداشتن از آن برايتان مشكل ا ست حال كه چنين اصرار داريد خواجه بزرگ شيراز نيز با شما هم عقيده است زيرا در بيتهاي 2-3-4- به ترتيب فرمايد ( اگر پروانه آن جانان در طلب جان من باشد مانند شمع در يك لحظه آن را تقديمش مي كنم )( اگر محبوب براي قلب ناخالص من مقدار و ارزش معين كندمن از اشك چشم نقدرايج د رراهش مي گذرام )( از من خاكي و خاكسار   اعراض من كه حتي پس از مرگ منباد هم قادر نخواهدبود كه مرا از درگاه تو بيرونبرد )
2-   اين نيت نياز به زمان و صبر و شكيبايي درادبايد مقدماتآن ازهرجهت فراهم گردد پس بهيكي از مشاهدمتبركه برويدو دعا و نذر خود را ادا كنيد ضمناً بادرايت و كياست بايكي از نزديكان صميميم مشورت نموده واقدامنماييد زيرا خاميو وناپختگي كارها راپيچيدهتر م يكندبنابر اين از لجبازي و خودخواهي دست برداريدو با مساعدت ديگرانبافعاليت تلاش و دقت و توكل بر خداوند اقدام كنيد تا موفق شويد
3-   يكي از اعضاي خانواده كه مستجاب الدعوه مي باشد سخت ازشمانارحت است لطفاًهرچه زودتر از دل او رابه دست آوردي
4-   فرزندم اگر از كارديگران نارحت شديد با قلب پاك خود آن نارحتي را از خود دور كن مسافرت را توصيه مي كنم خريد و فروش تفاوتي ندارد تغيير شغل به صلاح نمي باشد ملاقات مهم و عديه اي در پيش است و به زودي مسافرتي سود آور خواهيدداشت

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۳۲۵)

دست دهد : به دست افتد، میسر شود، فراهم شود .

لوح بصر : (اضافه تشبیهی) بصر (به معنای چشم) به لوح (به معنای صفحه سفید مشق اطفال) تشبیه شده.

خطّ غبار : نوعی خط ریز که با قلم نی با سر بسیار ظریف می نوشتند و قرائت آن مشکل و به منظور هنرنمایی و ظرافت نوشته می شده و با نگاه اول بر روی صفحه کاغذ به صورت غباری به نظر می رسیده است .

بَر بویِ : در آرزوی .

کنار تو : آغوش تو .

امید است : امیدوارم .

رساند به کنارم : مرا به ساحل برساند .

پروانه : فرمان، جواز، دستور العمل، رخصت .

طلب : خواستن .

دَم : لحظه .

به دَمی : در یک لحظه ، در یک دم، در یک نفس، با پفی .

مکش سر ز وفای من : از وفاداری با من سرباز مزن .

اندیش : بیندیش، اندیشه کن، بیم داشته باش .

زلفین : دو زلف، زلف های .

دادند قراری : قرار نهادند، با هم قرار گذاشتند .

ببردند قرارم : قرار و طاقت از دل من بردند .

قلب دلم : سکّه تقلبی دلم، دل ناخالص من .

عیار : ارزش، درصد خلوص .

نَقد روان : سکه رایج، کنایه از گوهر اشک .

دامن مَفِشان : دامن میفشان، دامن را برای زدودن گردوخاک تکان مَده .

مَنِ خاکی : من خاک نشین، من خاکسار و تهیدست .

عمری بود آن لحظه : آن لحظه در حکم یک عمر برای من با ارزش است .

که جان را به لب آرام : ۱- جانم به لب برسد . ۲- لب را به آن لب که چون جان من عزیز است بگذارم .

معانی ابیات غزل (۳۲۵)

۱) اگر گرد و خاک زیر پای معشوق به دستم بیفتد، با آن، خطی به مانند خط ریز و نرم غبار بر صفحه چشمم خواهد نوشت .

۲) در آرزوی آغوش تو در موج اشک هایم غرق شدم و امیدوارم که این موج، مرا به ساحل آرزویم برساند .

۳) اگر فرمان و دستور او برای خواستن جان من به گوشم برسد در همان لحظه به مانند شمع در یک دَم (و با یک دَم) جان می سپارم .

۴) امروز از وفاداری با من، سرباز مزن و از آن شبی بیم داشته باش که من از دست غم تو دست به دعا به سوی خدا بلند کنم .

۵) زلف های سیاه تو با هم قراری گذاشته تا از عشّاق دلداری کنند و صبر و قرار را از دل من برده اند .

۶) ای نسیم، از آن شراب بویی برای من بیاور، زیرا که بوی آن بوی شفابخش سبب رفع خماری از من می شود .

۷) اگر دوست بری زر ناسره دل من ارزشی قایل نشود، من سکه رایج ( اشک ) را از راه چشم برایش می شمارم (و در پایش نثار می کنم).

۸) از من خاک نشین دامن برمگیر (و روی برمتاب) زیرا پس از مرگم باد (هم) نمی تواند غبارم را از آستانه تو برگیرد (و از درگاه تو دوری کند).

۹) حافظ، از آنجایی که لب میگونش به مانند جان برای من گرامی است، آن لحظه یی که لبانم بر لبهایش برسد برای من در حکم حیات تازه یی است .

شرح ابیات غزل (۳۲۵)

وزن غزل : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

بحر غزل : هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف

*

کمال خجند : گر جان ز منِ دلــشده خواهــی، بســپارم

ور دیـده روشـن طلــبی، در نـــظر آرم

*

سلمان ساوجی : بی دوست من از بــاغ اِرَم یــاد نیــارم

ور جــنّت فـــردوس بـود کــار نـدارم

*

چنین تصور می شود که حافظ تحت تأثیر غزل سلمان ساوجی و با استقبال او این غزل را سروده باشد. حافظ به دقت هر چه تمام تر غزل های شعرای سلف و معاصر را مطالعه و از مضامین جالب آن ها استقبال می کرده و به منظور هنرنمایی، آن مضمون را زیباتر و سلیس تر می آفریده است. در غزل سلمان ساوجی بیتی به این شرح وجود دارد :

بر خاک درش میرم و چون خاک شوم من زان در نتـــوانند مـرا بیــخت غــبارم

که کلمه من در مصراع اول حشو و در مصراع دوم بیختن غبار معنای وافی به مقصود شاعر را افاده نمی کند لیکن حافظ همین مضمون را به نحوی سروده که با آوردن ( پس از من ) هم پس از مرگ من را القاء میکند و هم رفع حشو می شود و در مصراع دوم، معنای آن کاملاً روشن است و مقصود شاعر را که عبارت از سرسپردگی خاک و غبار پیکرش برای همیشه بر دَرِ آستانه معشوق است به خوبی دستگیر خواننده میشود.

هنر دیگر شاعر در این است که در عین حال که این غزل سلمان را استقبال نموده در مطلع آن، تعریف ضمنی و غیرمستقیمی از شاه شجاع به عمل آورده است. شاه شجاع خط غبار را بسیار زیبا می نوشته است و در اینجا جای آن دارد که علی رغم نظر آنهایی که در مقالات و نوشته های خود شاه شجاع را آدمی به حساب می آورند که تحصیلات مرتّب نداشته و شاعر فاضل و بلندمرتبه یی نبوده گفته شود که یک شاهزاده یی که در جنگ ها و مسافرت ها همیشه همراه پدرش در سفر و حضر بوده نمی تواند در کودکی مانند سایر همگان خود به مکتب برود اما با توجهاتی که پدر سخت گیرش داشته و معلمین سرشناسی برای او انتخاب می کرده این طفل نازپرورده توانسته تا حدّ زیادی حتی بیش از حد انتظار در فراگیری زبان عربی و ادبیات عرب و زبان فارسی و علوم بدیعی و انشاء رسایل و پاسخگویی موجز و منظوم در هرکجا که اقتضا کند استعداد ذاتی خود را بنمایاند .

در بیت سوم این غزل ضمیر (او) به شاه شجاع برمی گردد و مضامین ابیات سوم و چهارم و پنجم هم غیر مستقیم گلایه یی است که از کم اعتنایی شاه شجاع حکایت دارد . به طور خلاصه حافظ روی سخنش با شاه شجاع و قالب سخنش استقبالی است از غزل سلمان و بعید نیست که حافظ این غزل را در مجالس ادبی حضور شاه شجاع نیز خوانده باشد .

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

گر دست دهد خاک کف پای نگارم بر لوح بصر خط غباری بنگارم
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است از موج سرشکم که رساند به کنارم
پروانه او گر رسدم در طلب جان چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
امروز مکش سر ز وفای من و اندیش زان شب که من از غم به دعا دست برآرم
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق دادند قراری و ببردند قرارم
ای باد از آن باده نسیمی به من آور کان بوی شفابخش بود دفع خمارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری من نقد روان در دمش از دیده شمارم
دامن مفشان از من خاکی که پس از من زین در نتواند که برد باد غبارم
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

گردست دهدخاك كف پاي نگارم       بر لوح بصر خط غباري بنگارم
پروانه او گر رسدم در طلب جان       چون شمع همان دم به دمي جان بسپارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عياري     من نقد روان د رهش از ديده شمارم
دامن مفشان از من خاك كه پس از من   زين در نتواندكه برد باد غبارم
بر بوي كنارتو شدم غرق و اميد است   از موح سرشكم ه رساند هب كنارم
امروز مكش سر زوفاي من و انديش زان شب كه من از غم به دعا دست برآرم
زلفين سياه تو به دلداري عشاق       دادندقراري و ببردند قرارم
اي باد از آن باده نسيمي به من آور       كان بوي شفا مي دهدا رنج خمارم
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزيزست     عمر بود آن لحظه كه جان رابه لب آرم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر