با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

سخن حق - ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم - غزل 378 - 424

424 - سخن حق
ما نگوييم بد و ميل به ناحق نكنيم   جامه كس سيه و دلق خود ازرق نكنيم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنيم           سر حق بر ورق شعبده ملحق نكنيم
عيب و درويش و توانگر به كم و بيش بد است    كا ربد مصلحت آن است كه مطلاق نكنيم
آمسان كشتي ارباب هنر مي شكند           تكيه آن به كه برين بحر معلق نكنيم
شاه اگر جرعه رندان نه بر حرمت نوشد     التفاتش به مي صاف مروق نكنيم
خوش برانيم جهان د رنظر راهروان         فكر اسب سيه و زين مغرق نكنيم
گر بدي گفت حسوي و رفيقي رنجيد     گو تو خوش باش كه ما گوش به احمق نكنيم
حافظ از خصم خطا گفت نگيريم بر او   ور به حق گفت جدل با سخن حق نكنيم

توضيحات :
نگوييم بد ( بد گويي – نكوهش – حرف بد = چيزي كه شرعاً و عقلاً بد است نمي گوييم ) ناحق ( اعمال نادرست = گرايش به باطل ) سيه ( سياه = آلوده ) جامه كس سيه ( لباس تقواي هيچ كس را آلوده نمي سازيم ) دلق ( لباس پشمينه ) ارزق ( كبود ) دلق خود ارزق نكنيم ( در لباس صوفي گري تظاهر و ريا نمي كنيم و رياي كسي را هم فاش نمي كنيم ) رقم مغلطه ( وسوسه كردن = سخني كه مردم به غلط افتند = مسايل غير واقعي ) معني بيت 2( بركتاب دانش سفطه نمي كنيم و به مسايل غير واقعي مردم را فريب نمي دهيم و راز حقيقت را با نيرنگ وفريب درهم نمي ريزيم و حق را باطل مخلوط نمي كنيم 9 مصلحت ( صلاح) مطلق ( مطلقاً – ابداً ) معني بيت 40 امواج روزگار عذار كشتي اهل هنر و علم را د رهم مي كويد و دشمن هنرمند است پس صلاح آنست كه بر اين درياي نيلگون وراونه يعني آمسان اعتماد نداشته باشيم اين روزگار را بقا و اعتمادي نيست ) جرعه ( ته استكان ) رندان ( قلندران ) حرمت ( احترام ) ننوشد ( نخورد ) التفات ( توجه اعتنا ) مروق ( صاف پالوده ) احمق ( نادان ) خصم ( دشمن ) جدل ( دعوا )

نتيجه تفال :
1-   از يانكهاز وسوسه ي دگران به راه غلط نمي رويد حتي با كارهاي اشتباه ديگران نيز عذر و بهانه اي نمي آوريد و به آنها گوشزد م يكنيد بسيار پسنديده است پس مواظب باشيد با افراد ناباب و افيوني ها نشست و برخاست نكنيد و راز دل خود را با هركس در ميان مگذاريد
2-   اگر به اين نيت عمل نكنيد بمراتب در آينده امكانات بهت رو عالي تري براي شما بوجود خواهد آمد و از موفقيت بيشتري برخوردار خواهيد شد 1س بجاست فعلاً از آن درگذريذ وآن را به موقعيت و زمان بهتر حواله دهيد
3-   هرچه نمي پسندي برا ي ديگران نيز مپسند بدان كه روزگار زير و بم زياد دارد براي اجراي اين نيت از جهات ديگر با شخص عاقل  فرزانه و با تجربه اي مشورت كنيد كه بسيار سودمند است
4-   خواجه در بيتهاي 7-8- پاسخ شما را صريح  روشن داده است پس جاي چانه زدن و بحث كردن وجود ندارد زيرا در بيت دوم و سوم شما را تعلايم ميدهد كه در زندگي چگونه عمل كنيد
5-   فرزندم معرفي ديگران كافي است بهترآن است كه كمي هم خودمان را در خلوت به خود مان معرف كينم
6-   مسافر حالش خوبست و كارهاي او انجام ميگيرد همسري مهربان و دو فرزند با زندگي خوبي خواهيد داشت به شرط آنكه ترديد و وسواس را همراه خود به زندگي نبريد و بگذاريذ اطرافيان راحت زندگي كنند


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل(۳۷۸)
میل : رغبت .
ناحق : ناروا، باطل، ناصواب .
جامه کس سیاه کردن : کنایه از متهم کردن دیگری است .
دلق : خرقه درویشی .
ازرق : کبود .
دلق خود ازرق کردن : کنایه از خود را به صورت صوفیان نمایاندن است .
مطلق : مطلقاً، قید تأکید، تماماً، کاملاً، بی قید و شرط، هرگز .
رَقَم : خط نوشتن، تحریر، نقش و علامتی که بر روی بسته کالا به منظور شناختن محتوای آن می گذراند .
مَغلَطه : کلامی که مردمان بدان در غلط و اشتباه افتند . (دهخدا)
سرِّ حق : سِرّ خدا، راز خداوندی خدا که جز خدا کسی به آن آگاهی ندارد .
ورق : برگ .
وَرَق شعبده : برگ های کاغذ شعبده بازی .
مُلحَق : در آمیختن .
جرعه رندان : جرعه یی از شراب دُردآلود رندان .
به حرمت : از روی احترام و اعتنا .
اِلتفات : توجه، اعتنا .
التفاتش به مــِی صاف مروّق نکنیم : به شراب زلال پالوده شده اش اعتنا نمی کنیم .
مروّق : پالوده شده، صاف شده .
صاف مروّق : زلال و پالایش شده .
خوش برانیم : به خوشی و خوبی به پیش ببریم و بگذرانیم .
در نظر راه روان : در زیر نظر و عنایت روندگان راه طریقت .
اسب سیه : اسب سیاه، نژادی مرغوب از اسب راهوار .
زین مُغَرق : زین اَسب غرقه در جواهرات، زین نقره کاری شده، نقره کوب شده .
ارباب هنر : صاحبان هنر و فضیلت .
معلّق : واژگون .
نگیریم بر او : بر او خرده نگیریم ، به او اعتراضی نکنیم .
جدل : پیکار، مجادله .
معانی ابیات غزل (۳۷۸)
۱) ما به بدگویی کسی نپرداخته و گرایشی به کارهای ناروا نمی کنیم . جامه کسی را سیاه و جامه خود را کبود جلوه نمی دهیم .
۲) عیب و ایرادگیری از فقیر به سبب ناداری و از توانگر به سبب دارا بودن کار بدی است و صلاح در این است که هرگز کار بد و ناروا از ما سر نزند .
۳) بر دفـتر آفرینش خط باطل نمی کشیم و راز آفرینش را با برگ های شعبده بازی و چشم بندی نمی آمیزیم .
۴) اگر پادشاه از شراب رندان و آزادگان جرعه یی از روی احترام ننوشد ما هم به شراب ناب زلال او اعتنایی نمی کنیم .
۵) راه زندگی دنیوی را به دستور و زیر نظر روندگان طریقت به خوبی و خوشی در می نوردیم و در اندیشه داشتن اسب سیاه راهوار و زین نقره کوب نیستیم .
۶) آسمان، این دریای کبود، کشتی هنرمندان را در هم می شکند بهتر آن است که به این دریای واژگون متّکی نباشیم .
۷) اگر حسودی بدگویی کرد و دوستی رنجیده خاطر شد به او بگویید که رنجیده خاطر نشود زیرا ما به گفته اشخاص احمق (حسود) گوش نمی دهیم .
۸) حافظ اگر دشمن (درباره ما) حرف ناروایی زد بر او ایراد نمی گیریم و اگر راست گفت با سخن حق از در مخالفت بر نمی آییم .
شرح ابیات غزل (۳۷۸)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل : رمل مثمّن مخبون مقصور
*
در صفحات ۶۵-۶۴ مبحث (چرا حافظ به یزد تبعید شد) شرح مختصری از شیخ زین الدّین علیِ کلاه داده شد که نظر خوانندگان محترم را به آن معطوف می دارد . این هم شاگردی سابق و واعظ لاحق و رقیب خطرناک حافظ از یک طرف چون دزدی که با چراغ آید از دانش دینی بهره ور و از طرفی به انواع وسایلی که سبب شهرت و جمع آوری مرید گردد مجهّز بود . حتی در سحر و جادو دست داشت و بسیاری از مردم ساده لوح را با نیرنگ ها و شعبده بازی های خود مجذوب کرده و می فریفت .
حافظ این غزل را در اعتراض به این عنصر فریبکاری سروده و زمان سرودن آن به هنگامی است که شیخ زین الدّین علی کلاه و سایر هم فکرانش درصدد جلب توجه شاه شجاع و مبارزه با حافظ و فاصله انداختن بین او و مرکز قدرت حکومتی برآمده بودند .
امتیازی که این غزل و معانی ظاهری و تعابیر ابیات آن بر سایر غزل های مشابه دارد در این است که حافظ در کمال صراحت لهجه رئوس عقاید و خطّ مشی رفتار عارفانه خود را شرح داده و نفرت خود را از یک دشمن حسود و احمق خود، در قالب بی اعتنایی ابزار می دارد .
شاعر در بیت مطلع غزل عیناً آنچه را که شیخ علی کلاه به آن می پرداخت تَخطئه و به آن حمله کرده و خود را نقطه مقابل آن قلمداد می کند . حافظ می فرماید ما بد کسی نمی گوییم و از جاده حقیقت منحرف نمی شویم و دیگران را تخطئه و خود را موجه جلوه نمی دهیم .
ما درصدد عیب و ایرادگیری دستجات مختلف مردم اعمّ از فقیر یا غنی نیستیم که چرا فقیر نادار و غنی داراست .
ما با علم و دانش و عقل و منطق در نمی افتیم و برای اثبات وجود خدا به حرف های عوامانه و نیرنگ های عامیانه متوسل نمی شویم و مردم را با شعبده بازی فریب نمی دهیم .
ما اگر شاه شجاع هم به ما بی اعتنایی کند متقابلاً به او بی اعتنا خواهیم بود و از اینکه شیخ علی کلاه چنین می پندارد که تشویق ذهن شاه سبب شکست ماست در اشتباه است .
ما راه زنـدگـانی را چــنان می رویم که رهــروان رفتند و چندان در فکــر تجمّلات نیستیم .
ما اگـر یک نفر حسـود، پشت سرمان بـدگویی آغـاز کـرد به حــرف های این احمق اعتنایی نمی کنیم .
ما از بـدگویی های دشمن در می گذریم و اگر حـرفی از روی منطـق و حـقّ داشته باشد زیر پا نمی گذاریم .
ملاحظه می شود روی سخن او در تمام ابیات با رقیب خود شیخ علی کلاه است که لباسی ازرق یعنی به رنگ کبود می پوشید و در مجالس وعظ و خطابه با همه در می افتاد و در مباحثات از جاده عقل و منطق خارج شده و حرف های عوام فریبانه می زد و از حافظ در نزد شاه شجاع بدگویی نموده و در دل خـواستار رسیدن به زندگی پر زرق و برق و تجمّلات بود .
شاعر در بیت هفتم او را حسود می خواند اما از شدت رنجشی که از او حاصل کرده به او صفت (احمق) می دهد و در پیش نیز گفتیم که در جایی با اشاره به او می گوید :
صـوفی شهـر بیـن که چون لقمه شبهه می خورد
پـاردمـش دراز بـاد ایـن حـیوان خـوش عـلف
آخر الامر این حیوان خوش علف موفق می شود نظر شاه شجاع را نسبت به حافظ عارف و بی آزار مشوّش ساخته و برای شاعر تضییقات زیادی فراهم آورده خود صاحب مقام و منصب قضا گردد و برای حافظ پرونده سازی کرده او را تکفیر و به تبعید و دربدری بکشاند .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

ما نگوييم بد و ميل به ناحق نكنيم   جامه كس سيه و دلق خود ازرق نكنيم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنيم           سر حق بر ورق شعبده ملحق نكنيم
عيب و درويش و توانگر به كم و بيش بد است    كا ربد مصلحت آن است كه مطلاق نكنيم
آمسان كشتي ارباب هنر مي شكند           تكيه آن به كه برين بحر معلق نكنيم
شاه اگر جرعه رندان نه بر حرمت نوشد     التفاتش به مي صاف مروق نكنيم
خوش برانيم جهان د رنظر راهروان         فكر اسب سيه و زين مغرق نكنيم
گر بدي گفت حسوي و رفيقي رنجيد     گو تو خوش باش كه ما گوش به احمق نكنيم
حافظ از خصم خطا گفت نگيريم بر او   ور به حق گفت جدل با سخن حق نكنيم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر