دو يارنازك و از باده كهن دو مني فراغتي و كتابي و گوشه چمن
من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم اگر چه در پي ام افتند هردم انجمني
هر آ»كه كنج قناعت به گنج دنيا داد فروخت يوسف مصري به كمترين ثمني
بيا كه فسحت اين كار خانه كم نشود به زهد همچو تويي يا به فسق همچو مني
ببين در آينه جام نقش بندي غيب كه كس به ياد ندارد چنين عجب زمني
زتند باد حوادث نمي توان ديدن در اين چمن كه گلي بوده است يا سمني
ازين سموم كه بر طرف بوستان بگذشت عجب كه بوي گليهست و رنگ ياسمني
به صبر كوش تو اي دل كه حق رها نكند چنين عزيز نگيني به دست اهرمن
مزاج دهر تبه شد درين بلا حافظ كجاست فكر حكيمي و راي برهمني
توضيحات :
معني بيت 1-2-( بادو دوست هوشيار و دو من شراب كهنه و آسايش و دفتر شعر د ركنا رچمن نشستن چنان ارزشي دارد كه آن را با دو جهان عوض نمي كنم اگر چه هر لحظه عده اي مرا مسخره و تكفير كنند ) ثمن( بها ارزش ) يوسف مصري ( تلميح اشاره به حضرت يوسف گنج قناعت ) فصحت ( گشادگي ميدان = وسعت ) فسق ( بدكاري فجور ) معني بيت 5( در آيينه جام جهان بين دل خود صورتگري قضا و قدر غيبي راملاحظه كن كه قبل از اين كسي چنين روزگار اعجاب برانگيز به خاطر ندارد ) معني بيت 6( شدت حوادث به قدري است كه نمي توان تشخيص داد آيا گل و ياسمني در باغ اين روزگار بوده است ) سموم ( باد مرگ آور ) عجب ( شگفتا ) عزيز نگيني ( نگين پادشاهي ) اهرمن ( شيطان ) مزاج دهر ( نهاد روزگار ) تبه ( فاسد ) راي برهمني ( انديشه حكيم هندي يا فيلسوف )
نتيجه تفال :
1- خواجه در بيتهاي 4-7-8- به ترتيب فرمايد ( بياكه وسعت اين كارخانه جهان به سبب زهد چو تو رونق نمي يابد و به سبب ستم چون من از نظم خود خارج نمي شود ( از اين بادگرم مرگ آورد حمله امير تيمور كه به سوي باغ و شيراز وزيد جاي تعجب است كه هنوز بوي گلي به مشام مي رسد ) ( اي دل در شكيبايي كوشش كن كه خداوند نمي گدارد رنگين پربهي پادشاهي به دست ديو برسد = تلميح به داستان حضرت سليمان ) خود تفسير كنيد
2- از اينكه آدمي با ايمان و شكر گزار مي باشيد بسيا رعالي است و خداوند به شما كمك مي كند اما توجه داشته باشيد كه بايد به زيردستان و نيازمندان كمككنيد وصله ارحام را فراموش نكنيد تا هر چه از خداوند مي خواهيد بر آورده شود
3- براي اجراي اين نيت جاي نگراني وجود ندارد به زودي كارها بروفق مرادتان خواهد بود و رقيبان شكست خورده و شما پيروز مي شويد مسافر شما كاملاً تندرست و خرسند از كا رخود خبرها خواهد داد پس نذر خود را اداكنيد
4- فرزندي شايسته و همسري مهربان و زندگي آرامي شما را خوشبخت كرده است انتظار شما بر آورده مي شود نگران نباشيد
5- به پدر و مارد خدمت و محبت كنيد خريد و فروش را توصيه مي كنم و ازدواج عملي مي گردد و قرض ادا مي شود مسافرتي سياحتي يا زيارتي در پيش درايد كه انديشه شمارامنو و ديد شما را وسعت خواد بخشيد
6- با توجه به غزل روحيه جنابعالي چينني است داراي عزت نفس و مسلط بر آن مي باشيد بطوري كه كه بر هرنوع خواسته و تمايل منفي لگام مي زنيد دغلباز و ناپاك نمي باشيد و از اينكه ديگران به حق خود قانع و راضي نيستند سخت نرااحت مي شويد نسبت به كانون خانوادگي بسيار پاي بند و حساس و دل مشغوليد ميل داريد همسرتان شمار ا درك كند در احساس و توجه به خطر قابليت بالايي داريد
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معاني لغات غزل (477)
زيرك: هوشيار.
باده كُهَن: شراب كهنه.
در پيام افتند: غيبتم كنند، پشت سر من بدگوئي كنند.
مقام: جايگاه و در اينجا اشاره به گوشه چمن و موقعيتي است كه در بيت اول گفته شده.
كُنجِ قناعت: (اضافه تشبيهي) قناعت به كنج و گوشه تشبيه شده.
گنج دنيا: زر و مال دنيا.
ثمن: ارزش، قيمت ، بها.
بيا: هشدار، متوجه باش.
كارخانه: كارخانه هستي، كنايه از دنيا.
همچو توئي: آدمي چون تو.
فسق: گناه.
تند باد: طوفان.
تند باد حوادث: (اضافه تشبيهي) طوفان رويدادها و پيشامدها.
نمي توان ديد: نمي توان تصور كرد.
روز حادثه: روز پيشامدهاي ناگوار.
اعتماد: پشت گرمي، اطمينان.
سَموم: (جمع سمائم) كنايه از بادهاي گرم و مهلك سوزنده.
طَرْف: جانب، سوي.
حق: كنايه از خداي متعال.
مزاج: وضع، حالت، كيفيت طبع.
دهر: روزگار.
حكيم: خردمند، صاحب حكمت، فيلسوف.
راي: انديشه، فكر و تدبير.
بَرْهَمَن: بَرَهْمن، پيشواي آيين برهمايي و هندويي، كنايه از فرد دانشمند و خردمند.
معاني ابيات غزل (477)
(1) (با) دو دوست هوشيار و دانا و دو من شراب كهنه وَ خاطر آسودهيي و دفتر شعري و كنار كشتزاري …
(2) من چنين موقعيتي را با دنيا و آخرت عوض نمي كنم، هرچند كه گروهي پيوسته پشت سر من، از من بدگويي كنند.
(3) (زيرا) هركسي كه براي زور و مال دنيا گوشه خرسندي و آسوده دلي را از دست داد به مانند آن است كه يوسف مصري را به كمترين قيمتي فروخته باشد.
(4) اين را بدان كه كار اين كارگاه هستي، به زهد چون تو رياكاري، يا گناه چون من پاكدلي از رونق و رواج نمي افتد.
(5) در اثر طوفان حاصله از رويدادهاي ناگوار نمي توان باور كرد كه پيش از اين، در اين گلزار گلي يا ياسمني وجود داشته است.
(6) در ايام و به هنگام پيش آمدهاي ناگوار، تنها مي توان دردِ دلِ خود را با شراب در ميان نهاد، چراكه در چنين زماني نمي توان به كسي اطمينان حاصل كرد.
(7) با اين باد سوزان مرگ آور كه باغ را درنورديد، جاي شگفتي است كه هنوز بوي گلي و رنگ نسترني باقي مانده است.
(8) اي دل سعي كن تا شكيبا باشي، زيرا خداوند اعظم چنين انگشتري گرانقدري را در دست ديو پليدي باقي نخواهد گذاشت.
(9) حافظ، وضع و طبع روزگار در اثر اين مصيبت به تباهي كشيده شده، انديشه خردمندي و اراده تدبير دانشمندي كجاست (تا چارهيي بينديشد).
شرح ابيات غزل(477)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون محذوف
٭
سعدي:
اگر تو ميل محبت كني و گر نكني من از تو روي نپيچم كه مستَحّبِ مني
٭
اين غزل به هنگام هجوم تيمور و شكست و متواري شدن شاه زين العابدين از شيراز به سال 790 هجري، دو سال قبل از درگذشت حافظ سروده شده و شاعر در كمال نوميدي اوضاع شيراز را به وضع بدي تعريف مي كند.
نوميدي حافظ به ويژه از دلبستگي واهي او به اقدامات تيمور در جهت بهتر شدن اوضاع سرچشمه مي گيرد.
بيت پنجم و هفتم اين غزل بالصّراحه از رويدادهاي خونين و خرابي ها و ويراني هايي كه بر كشور بويژه
بر شيراز گذشته حكايت مي كند اما شدت عشق و علاقه حافظ، اين شاعر ايراندوست به حدي است كه در بيت هشتم به خود تسلي و اميدواري داده كه وضع به اين حال نمي ماند و خداي بزرگ اين ملك و كشور را كه به مثابه انگشتري سليمان است براي هميشه در دست اين ديو پليد باقي نمي گذارد و مقصود حافظ از اهريمن همان تيمور است و در عين حال چشم اميدش به سوي حكيمي و بَرَهْمَني است كه ظهور كرده كشورش را از اين بدبختي ها برهاند و ما در طول تاريخ خود كمتر شاعري را سراغ داريم كه تا اين اندازه مانند حافظ در فكر استقلال و سربلندي وطن خود باشد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
دو يار زيرک و از باده کهن دومنی فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی
هر آن که کنج قناعت به گنج دنيا داد فروخت يوسف مصری به کمترين ثمنی
بيا که رونق اين کارخانه کم نشود به زهد همچو تويی يا به فسق همچو منی
ز تندباد حوادث نمیتوان ديدن در اين چمن که گلی بوده است يا سمنی
ببين در آينه جام نقش بندی غيب که کس به ياد ندارد چنين عجب زمنی
از اين سموم که بر طرف بوستان بگذشت عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند چنين عزيز نگينی به دست اهرمنی
مزاج دهر تبه شد در اين بلا حافظ کجاست فکر حکيمی و رای برهمنی
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
دو يارنازك و از باده كهن دو مني فراغتي و كتابي و گوشه چمن
من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم اگر چه در پي ام افتند هردم انجمني
هر آ»كه كنج قناعت به گنج دنيا داد فروخت يوسف مصري به كمترين ثمني
بيا كه فسحت اين كار خانه كم نشود به زهد همچو تويي يا به فسق همچو مني
ببين در آينه جام نقش بندي غيب كه كس به ياد ندارد چنين عجب زمني
زتند باد حوادث نمي توان ديدن در اين چمن كه گلي بوده است يا سمني
ازين سموم كه بر طرف بوستان بگذشت عجب كه بوي گليهست و رنگ ياسمني
به صبر كوش تو اي دل كه حق رها نكند چنين عزيز نگيني به دست اهرمن
مزاج دهر تبه شد درين بلا حافظ كجاست فكر حكيمي و راي برهمني
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر