با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه

بارگاه استغنا - شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست - غزل 25

83- بارگاه استغنا
شکفته شدگل حمرا و گشت بلبل مست    صلای سرخوشی ای صوفیان وقت پرست
اساس توبهکه درمحکمی چو سنگنمود    ببین که جام زجاجی چه طرفه اش بشکست
بیار باده که دربازگاه استغنا       چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چهمست
ازینرباط دو در چون ضرورت است رحیل رواق و طاق معیشتچه سربلندو چهپست
مقامعیش میسر نمی شود بی رنج   بلی به حکم بلا بسته اند عهد آلست
به هست و نیست مرنجان ضمی و خوش باش که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
شوه آصفی واسب بادو منطق طیر   به باد رفت و ارو خواجه هیچ طرف نیست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی     هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید ؟ که گفته سخنت می برند دست به دست


توضیحات :
شکفته شد(باز شد ) حمرا ( سرخ = مونث احمر = افعل و صفی ) صلا (دعوت ) صلای سرخوشی (دعوت به خوش = باده نوشی ) زجاجی (شیشه ) طرفه ( شگفت = نیکو ) رباط (کاروانسرا ) عهد الست (روز اول ) هست و نیست ( نایه از ثروت ) شکوه آصفی (مقام آصف وزیر حضرت سلیمان = آصف بنبرخیا) اسب باد (مرکب باد ) منطق طیر ( زان پرندگان ) تیر پرتابی (تیر پرتاب شده = صفت مفعولی ) کلک ( نی قلم ) گفتهخ سخنت ( گفتار سخن تو ) معنی بیت 2( اساس کار توبه و استغفار زاهدانه ات که محکم تر از سنگ بودنگاه ن که جام شیشه ای باده ومی چگونه آنرا درهم شکست و ویران کرد

نتبجه تفال :
1-   حافظ به صراحت و روشنی دراولین بیت فریاد می زند که ( گل سرخ باز شد و بلبل فریاد و فغان را از سرگرفت حالا دیگر وقت باده نوشی است پس صوفیان باده نوش هنگام عی شو عشرت است ) یا دربیت سوم هم تاکید می فرماید که (می بده که درپیشگاه نبی نیازی همه بندگان به چشم عنایت حق نگریسته می شوندزیراهمه طالب او هستند همه عشاق درنز او یکسان هستند ) خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
2-   این نیت بسیار بسیار خوب ولی اگر بیش اندازه فکر و اندیشه و فعالیت شما را به خود مشغول کند زیان آور است زیرا باید بدانی که اساس هرچیز خواستن است یعنی خواستن توانستن است بخاه تا بیابی .
3-   دنیا میگذرد چه کم و چه زیاد چه خوب و چه بد چه زیبا چه زشت وهمه از آن یکسان بهره مند می شوند اما کسی که ارزش زمان و موقعیت خود را بداند موفق است پس عزیزم پرنده زیبای کامیابی درچند قدمی شماست مواظب و مراقب باشید اولاً ازهول حلیم توی دیگ نیفتی ثانیاً عقل و منطق را بر احساس ترجیح دهید و دیگر اینکه تلاش کنید
4-   هرکس از این دنیا سهمی دارد و شما نیز از این قاعده خارج نمی باشید پس حرص و طمع بی فایده می باشد آرام باشید
5-   آدمی هستید که دیرآمده اید ولی زود می خواهید بروید به دنیا زیاد توجه دارید متوجه ریا  و تزویر اطرافیان نیستید به هرسختی گوش می دهید زود باور و زود رنج هستید به مقام و ثروت بی اندازه توجه داری از زیبایی ظاهری و باطنی خوبی برخوردارید مانند ماهی نرم و گاهی چون شیر درنده می شوید
6-   اگر کسی به شما نارو بزند تا پدرش را درنیاورید دست بردار نیستید لجوج و یدنده می باشید مسافر می آید و مسافرت را توصیه میکنم خرید و فروش هر دو سود آوراست بیمار شفا می یابد از خبریکه به زودی به شما می دهند خوشحال می شوید نذر خودرا ادا کنید.


لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل
گل حمرا: گل سرخ.
گُل خَمری: گل سرخ مایل به سیاه، گل شرابی رنگ.
صلا: آواز دادن، با صدا خبردار کردن، بانگ برداشتن برای دعوت کردن – صلا مخفّف الصّلوة و ذکر بلند این کلمه، دعوتِ مردم به نماز است.
سرخوشی: سرور و شادی و باده نوشی.
صلای سرخوشی: دعوت به عیش و شادی و باده نوشی و مستی.
صوفیان باده پرست: صوفی های این الوقت، صوفی ها که در هر حال خوش می گذرانند.
اساس: پی، پایه، بنیاد، شالوده.
جام زُجاجی: جام شیشه، پیاله بلورین.
طُرفه: عجیب، شگفت آور، امر عجیب و نادر، نو و نادر.
استغنا: بی نیازی.
بارگاه استغنا: درگاه بی نیازی، کنایه از بارگاه ایزد متعال.
رباط: کاروانسرا.
رباطِ دو دَر: کاروانسرای دو در، کنایه از دنیا و در ورودی حیات و در خروجی مرگ.
ضرورت: ناگزیر، ناچار، به حکم اجبار.
رحیل: کوچ کردن، کنایه از مردن.
رواق: ایوان، پیشگاه.
طاق: سقف.
رواق و طاق معیشت: کنایه از خانه و اطاق و ایوان برای زندگی است.
عهد اَلَست: پیمانی که میان ذریّه آدم و خدا در ازل بسته شد: «وَاَشهَدُهُم عَلی اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی»
شکوه: هیبت، جاه و جلال.
آصَف: آصَفِ بَرخیا وزیر مقتدر حضرت سلیمان، وزیر.
اسبِ باد: اضافه تشبیهی که باد به اسب مانند شده و کنایه از مرکب باد حضرت سلیمان است که در اختیار آن حضرت بود.
منطقِ طیر: زبان پرندگان و کنایه از درک زبان پرندگان توسط حضرت سلیمان است.
خواجه: عنوان شخصیّت های محترم، کنایه از حضرت سلیمان.
طرف بستن: بهره بردن.
تیر پرتابی: تیری که در مسابقه پرتاب می کنند، تیر دوررَس.
کلِک: خامه.
تُحفه: هدیه و ارمغان.
معانی ابیات غزل
(۱)گل سرخِ شرابی رنگ شکفته و بلبل مستِ نغمه سرایی شده است. ای صوفیان خوشگذران زمان شور و شادی و مستی فرا رسیده است.
(۲)بنگر که چگونه توبه محکم و استواری که همانند سنگِ خارا سخت بود به وسیله جام شرابی شکسته شد.
(۳)باده پیش آر که در پیشگاه قادر متعال شاه و گدا و مست و هشیار یکسانند.
(۴)چون به ناچار بایستی از این دار دنیا رفت، بنای سرپناه این زندگی موقّت، بلند یا پست فرقی نمی کند.
(۵)با شادمانی زیستن بدون رنجش و آزار به آسانی فراهم نمی شود مگر نه اینکه در روز الست آدم (بَلی) گفت و بلا را به جان خرید.
(۶)خوش و بی خیال باش و در فکر بود و نبود مباش که پایان همه چیزها نیستی است.
(۷)هیبت و عظمت وزارت و تسلّط بر باد و فهم زبان مرغان که سلیمان دارا بود همه به باد فنا رفت و او از آنها بهره یی نبرد.
(۸)اگر روزگار به تو بال و پری برای پرواز داد از جای خود به در مرو که مانند پیکان پرّان لحظاتی در هوا اوج گرفته و عاقبت بر خاک خواهی افتاد.
(۹)حافظ! زبان خامه تو چگونه از عهده شکرگزاری این نعمت برمی آید که سخنان تو را به ماند تحفه دست به دست می برند.

شرح ابیات غزل
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون مقصور
*
سعدی: چنان به روی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
*
عطّار: ندای غیب به جان تو می رسد پیوست
که پای در نه و کوتاه کن ز دنیا دست
*
سلمان ساوجی: دلی چو زلف تو سر تا به پای جمله شکست
ز سر بر آمده در پا فتاده رفته ز دست
*
خواجو: سحر به گوش صباحی کشان باده پرست
خروش بلبله خوشتر ز بانگ بلبل مست
*
۱-شاعر با خلق مضامینی چند در این غزل علی الظّاهر از بی وفایی دنیا و توصیه به بی اعتنا بودن به آن و شاد زیستن در فرجه کوتاه حیات دم می زند و در ابیات پایانی غزل با آوردن کلمه آصف و خواجه و مقایسه این شخص مورد نظر با وزیر قدرتمند حضرت سلیمان و خود سلیمان، از پایان کار نافرجام یک آصف و خواجه یی صحبت می کند که دارای جاه و مقام و قدرت و شخصیّت بوده و همه را به یکباره از دست داده است.
۲-می دانیم امیر مبارزالدّین برای فرزند و جانشین خود در ایّام نوجوانی مربّی و معلّمی به نام محمّدبن علی خواجه قوام الدّین صاحب عیار را برگزید به امّید اینکه به هنگام سلطنتِ پسرش، کارهای وزارت او را هم به عهده گیرد. هر چند چنین شد و شاه شجاع در بادیِ امر صاحب عیار را به وزارت خود برگزید لیکن پس از چندی در اثر سوء ظنّ، به جرم خیانت او را به وضع فجیعی به قتل رسانیده و هر قطعه از بدنش را در کنار دروازه شهرهای مختلف آویزان کرد تا موجب عبرت ناظرین گردد. به نظر می رسد این غزل پس از قتل این وزیر مقتدر سروده شده و آوردن کلمه آصف و خواجه که از القاب صاحب عیار است و اشاره به حشمت سلیمانی این احتمال را تقویت می کند که منظور نظر حافظ ماجرای صاحب عیار است.
۳-هر چند جزئیات رویدادهای تاریخی را نمی توان از خلال نوشته های تاریخ کما هُوَ حَقّه به دست آورد و در کلّی گوئی های تاریخ ریزه کاریهای یک واقعه، دستگیر خواننده نمی شود، اما می توان با دقّتِ در مضمونِ بیتِ دومِ این غزل، چنین استنباط کرد که بین شاه شجاع و صاحب عیار یک عهد و میثاق برقرار بوده تا اخبار محرمانه او به خارج درز نکرده و به گوش برادران و مدّعیان سلطنت شاه که خود طالب حکومت بر شیراز بودند نرسد و چنین بر می آید که آخرالامر این وزیر، بی گناه یا با گناه جان بر سر این کار نهاده است. در اینجا حافظ از توبه شکنی صحبت می دارد اما تعبیر آن همان عهد شکنی است.
۴-شاعر در بیت پنجم مضمون لطیفی را در یک مصراع گنجانیده است. در آیه ۱۷۲ سورۀ اعراف چنانکه قبلاً نیز اشاره شده، آمده است: (… وَ اَشهَدُهُم عَلی اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی …) و می دانیم که لفظ (بَلی) در عربی به معنای (بَلی) و آری است و به لحاظ تلفّظ ظاهری آن (بَلا) گفته می شود که جناس لفظی با کلمه بلا و مصیبت است. شاعر می گوید انسان از همان روز الست که بَلی گفت بلا گفت! و در این دنیا همیشه دچار بلا و رنج و عذاب است و تعبیر باطنی این بیت مشعر بر آن است که وزارت و فرمانروایی چندان هم بی دردسر نیست و خطرات جانی هم در بر دارد و متعاقب آن در بیت هشتم نصیحت کرده می گوید: اگر به تو بال و پر داده شد، بیش از حدّ اعتدال بلند پروازی مکن تا همانند تیری که از کمان رها شده و عاقبت سرنگون به خاک فرو می افتد، بد عاقبت نباشی و مفاد ضمنی این نصیحت دلیل بر این است که احتمالاً صاحب عیار از اختیاراتی که شاه شجاع به او داده و به او اطمینان کرده بوده است دچار وسوسه و لغزش شده باشد و خدا دانا است.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان


غزل به قلم علامه قزوینی :

شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست
بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست
از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست
مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج
بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
که گفته سخنت می‌برند دست به دست
















غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

شکفته شدگل حمرا و گشت بلبل مست    صلای سرخوشی ای صوفیان وقت پرست
اساس توبهکه درمحکمی چو سنگنمود    ببین که جام زجاجی چه طرفه اش بشکست
بیار باده که دربازگاه استغنا       چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چهمست
ازینرباط دو در چون ضرورت است رحیل  رواق و طاق معیشتچه سربلندو چهپست
مقامعیش میسر نمی شود بی رنج    بلی به حکم بلا بسته اند عهد آلست
به هست و نیست مرنجان ضمی و خوش باش که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
شوه آصفی واسب بادو منطق طیر    به باد رفت و ارو خواجه هیچ طرف نیست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی     هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید ؟  که گفته سخنت می برند دست به دست

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر