با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۲, یکشنبه

صید او شدم - دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت - غزل

58- صید او شدم
دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت   مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت
مخمور باده طرل انگیز عشق را     جامی نداد و زهر جداییچشاند و رفت
چون صید او شدم من مجروح خسته را       دربحر غم بماند و جنیبت براند و رفت
گفتم مگر به حیله به قیدش درآورم       از من رمید و توسن بختم رماند و رفت
خوندلم چو دردل من جای تنگ یفات   گلگون زراه دیده به صحر ا دواند و رفت
چون بنده را سعاد ت خدمت نداد دست     بوسید آستانه و خدمت رساند ورفت
گل درحجاب بود که مرغ سحر گهی     آمد به باغحافظ و فریا خواند و رفت

توضیحات :
بتماند (گذاشت ) مخمور ( خمارآلوده ) طرب انگیز (شادی آفرین ) زهر جدایی (تشبیه = زهر فراق ) خسته (مجروح = رنجور ) جبین ( پیشانی ) براند( تاخت ) جنیبت (اسب یدک) قید(بند = متمایل به خود کردن = عاشق کردن = مقید ساختن ) رساند ( فرستاده )گل درحجاب (غنچه ) معنی بیت 1( حیف که بار مرا در درد و غم گذاشت ورفت و چون دود ما را برسر آتش نشاند و رفت) معنی بیت 2( به مخمور باده طربق انگیر عشق جامی نداداما زهر جدایی را خوراند و رفت= یعنی به جای باده وصالف به عاشق دلخسته زهر فراق راچشاندو رفت ) معنی بیت 3( چون صید آن جانان شدم یعنی عاشقو مبتلا یش گشتم –منخسته مجروح را در دریای عم گذاشت و اسبش راراند و رفت ) معنی بتی 4( گفتم شایدبا حیله به قیدش درآورمیعنی نسبت به خودم تمایلش راجلب نمایم و مقیدش سازم اما او از من رمید و توسن طالعم را رماندو رفت ومرا دربدبختی و بداقبالی گذاشت ورفت .

نتیجه تفال :
1-   واقعیت اینکه یار و محبوب با موضوعی خاص شما را در حال سوختن گذاشت و رفت و این رفتن بمنزله زهر جدایی برای شما بود که درد فراق را زیاد کرد و در دریای غم و اندوه شما را قرار داد و خود اسبش را راند و رفت و رحمی هم نکرد فکر می کنی با حیله و نیزنگ و سیاست او رابه چنگمی آوری درحالی که بیشتر صید او خواهی شد و این خون هایی که از چشمت جاری است خون دل می باشد که سر رفته و بیرون ریخته است پس بهتر است صرفنظر کنی .
2-   آدمی خوش قلب و مهربان هستی اما با زخم زبان دیگران را از خود می رنجانی سعی کن که دراخلاق و رفتار خود تجدید نظر کنی و نسبت به دیگران مهربان و بی توجه به مقام و ثروت باشی و باد غرور در سرنداشته باشی
3-   مژده ای دریافت می کنی مسافرت انجام نمیگیرد اما سفر کرده می آید و درتحصیل موفق و کامیاب خواهی شد و با اراده و ایمان درآینده موقعیت از آن شماست مقامی به شما پیشنهاد می شود اما بیمار وضعش بهبود نمی یابد بنابراین برای این نیت صبرو شکیبایی داشته باش
4-   حافظ دربیت پنجم صراحتاً به جنابعالی می گوید : ( خون دلم چون جای  خود را در دلم تنگ دید از اه دیده اسب به صحر راند و رفت ) یعنی چون دل گنجایش خون نداشت لذا آنرا از اره چشم بیرون ریخت خلاصه خون هایی که از چشمم جاریست خون دلم است که ازدلم سررفته و بیرون ریخته است عزیزم خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل آیا می دانی که برنده گشاده روست زیراکه می تواند بی آنکه خود را تحقیر کند برخطاهای خویش بخنند اما بازنده چون حتی درخلوت خویش خود را پست و حقیر می شمارد درحضور دیگران نیز قادر به خندیدن بر خطاهای خود نیست
5-   عمری دراز دارید که 15 سال آن با سرمستی و 25 سال دیگرآن با کامیابی سپری می گردد و فرزند دوم شما از استعدادی شگرف و فرزند اول در سود آوری ید طولایی دارد و زندگی بر وفق مراد خواهد بود پس دست از زیاده خواهی و افزون طلبی بردارید تا راحت تر باشید .

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

#####

غزل به قلم علامه قزوینی :

#####

غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت    مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت
مخمور باده طرل انگیز عشق را      جامی نداد و زهر جداییچشاند و رفت
چون صید او شدم من مجروح خسته را       دربحر غم بماند و جنیبت براند و رفت
گفتم مگر به حیله به قیدش درآورم       از من رمید و توسن بختم رماند و رفت
خوندلم چو دردل من جای تنگ یفات   گلگون زراه دیده به صحر ا دواند و رفت
چون بنده را سعاد ت خدمت نداد دست      بوسید آستانه و خدمت رساند ورفت
گل درحجاب بود که مرغ سحر گهی     آمد به باغحافظ و فریا خواند و رفت

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر