با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مرداد ۱۸, شنبه

خفته برسنجاب - گفتم اي سلطان خوبان رحم كن براين غزيب - غزل 14

18- خفته برسنجاب
گفتم اي سلطان خوبان رحم كن براين غزيب    گفت : دردنبال دل ره گم كند مسكين غريب
گفتمش مگذر زماني گفت معذورم بدار     خانه پروردي چه تاب آرد غم چندي غريب
خفته بر سنجاب شاهي نازنيني را چه غم ؟    گرز خارو خاره سازد بستر و بالين غريب
اي كه درزنجير زلفت جان چندين آشناست   خوش فتاد آن خال مشكين بر رخ رنگين غريب
مي نمايد عكس مي دررنگ روي موشت همچو برگ ارغوان برصفحه نسرين غريب
پس غريب افتاده است آن مور خطت گرد رخ گرچه نبود در نگارستان خط مشكين غريب
گفتم اي شام غريبان طره شبرنگ تو       درسحرگاهان حذركن چون بنالد اين غريب
گفت حافظ آشنايان درمقام حيرتند   دورنبود گر نشيند خسته و غمگين غريب


توضيحات :
ره گم كردن (ازخد اعتدال خارج شدن ) مگذر (ازمصدر گذشتن = عبورمكن ) بدار (بگير ) خانه پرورد (خانه پرور ) چه غم ( استفهام انكاري مانند مگر كوري يعني البته مي بيني ) اي (اي كسيكه = حرف ندا ) گرد ( اطراف ) مي نمايد (بهنظر مي رسد ) شبرنگ (به رنگ شب = سياهي ) سحرگاهان (الف و نون زمان ساز ) سنجاب شاهي (لتحاف از پوست سنجاب نرم ) خاره (سنگ خارا و سخت ) مهوش (مانند ماه زيبا ) مورخط (مور سبز رخسار ) معني بيت 1 ( گفتم اي پادشاه و حاكم سرزمين زيبايي براين عاشق بيچاره و آواره دور ا وطن ترحم كن گفت : عاشق آواره كه به دنبال دل م يرود راه سلامتي وايمني را گم ميكند و به بلاي عشق گرفتار مي شود .

نتيجه تفال :‌
1-   آنقدر گرفتار اين فكر و انديشه شده اي كه عنان اختيار از كف داده اي و مرتباً درفكر و انديشه اين نيت هستي بدان كه هرچيزي اندازه و اعتدالي دارد و گرنه بيش از آن موجب رنج و عذاب مي شود پس شما نيز زياد فكر اين موضوع را نكنيد حتماً عملي مي گردد .
2-   مي داني حافظ در بيت 2 مي گويد : به معشوق گفتم يك لحظه درنگ و تامل كن جواب داد عذر مار بپذير كه ناز پرودره اي چون من پرواي اين همه عاشق آواره را ندارد و مي تواند از همه دلجويي كند
3-   پس اي صاحب فال ناز و زيبا و عشوه گر اين قدر با دلبريايي و طنازي عاشق كش نباش اين مطلب را همه مي دانند كه شما داراي قلبي پاك مهربان با صفا صميمي بدون غل و غش اما زباني نيش دار و حالتي عصباني داريد حيف نيست
4-   شما درناز ونعمت هستيد و با آسايش و آرامش زندگي مي كنيد پس نذري كه كرده اي اداكن و سفر زيارتي در پيش داري كه موفقيت آميز است
5-   شما به موفقيت رسيده ايد و لطف خداوندي نيز شامل حال شماست و ازدواج بموقع ولي طلاق بي موقع است
6-   شما به تازگي درمجلسي و مقامي و كاري قرار گرفته ايد كه با آن بيگانه ايد در نتيجه احساس غربت مي كنيد حتي امكان دارد كه اطرافتيان و دوستان و همكاران با شما سرد برخورد كنند به اين موضوع اهميت مده به زودي همه چيز بر وفق مراد شما خواهد شد
7-   برنده دروجود يك آدم بد حتماً خوبي ها را جستجو مي كند و روي همين قسمت فعاليت و كار مي كند اما با زنده دروجود يك انسان خوب دنبال بدي مي گردد پس از اين رو به سختي مي تواند با ديگران همكاري كند
8-   حافظ دربيت آخر به تو و آنكه دوستش داري مي گويد اي حافظ آشنايان ديرينه راه عشق هنوز در مقام حيرتند و وصل نشده اند پس بعيد و شگفت نيست كه عاشقي آواره مانند تو درمانه و خسته بماند پس حتماًٌ موفق مي شوي
9-   به زودي در مجلسي برخوردي محبت آميز خواهي داشت بهتر است كه خود را نبازي و قدري با غرور برخورد كني كه در دراز مدت به نفع شماخواهد بود .

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
۱ گفتم ای خوبرویی که بر همه خوبان سلطنت داری، بر من که در دیار شما غریبم رحم کن؛ گفت غریب ناتوانی که دنبال دل خود برود گمراه می‌شود.
به عبارت دیگر: گفت تو غریبی و بی نوا، به عوض آنکه دنبال پناهگاهی برای زندگی خود باشی به دنبال دلت رفته‌ای، یقیناً سرگردان خواهی شد.
۲ به او گفتم لحظه‌ای از حرکت بایست، گفت معذورم؛ زیرا آنکه در خانه خود بزرگ شده تحمل غم این عده غریب را ندارد.
می‌گوید به او گفتم لحظه‌ای نزد من توقف کن، گفت معذورم چون من در خانه خود پرورش یافته‌ام و غم غربت نچشیده‌ام، از این رو تحمل غم غریبانی مانند تو را ندارم.
۳ ناز پرورده‌ای که بر پوستین سنجاب مخصوص سلطان آرمیده، چه غم دارد که غریبی بر خس و خاشاک بخوابد و به جای بالش سر بر سنگ خارا بگذارد.
سنجاب: حیوانی مثل سمور به رنگ خاکستری، که پوست آن بسیار گرانبها است.
سنجاب شاهی: پوستین یا تشکچه‌ای از پوست سنجاب که برای شاهان ساخته شده باشد.
خاره: سنگ سخت، خارا.
۴ ای کسیکه جان آشنایان بسیاری در زنجیر زلفت اسیر است؛ آن خال سیاه بر چهره ات خوب غریب افتاده.
می‌گوید با آنکه جان آشنایان بسیاری در زنجیر زلفت اسیر است، خال سیاه بر صورت پر آب و رنگت خوب غریب و تنها افتاده است.
غریب را می‌توان شگفت‌آور و تحسین‌آمیز معنی کرد یعنی خال با رنگ سیاهش میان رنگ‌های صورتت به وضع تحسین‌آمیزی قرار گرفته است. ولی به قرینه آشنا در مصراع اول معنای بیگانه نزدیکتر است.
۵ عکس شراب بر رنگ گونه مثل ماهت جلوه‌ای شگفت‌آور دارد، گویی برگ ارغوان به روی صفحه نسرین افتاده است.
برگ نسرین سفید و لطیف است و به این جهت صورت مهتابی یار را به آن ماننده کرده؛ و برگ ارغوان قرمز شرابی، که عکس می در روی یار به آن تشبیه شده است.
می‌گوید انعکاس سرخی شراب بر صورت مهتابی رنگت مثل این است که برگ ارغوان روی گل نسرین افتاده باشد؛ رنگ سرخ و سفید لطیفی به وجود آورده است.
۶ موی، گرد صورتت حال غریبی دارد، گویی مورچه دور صورتت را گرفته؛ اگر چه در نگارستان وجود خط سیاه تعجبی ندارد.
غریب: بی همتا، قابل تحسین، بیگانه.
نگارستان: کارگاه نقاشی.
روی معشوق را به مناسبت نقش و نگار آن به نگارستان و موی گرداگرد آن را به خط مورچگان تشبیه کرده، می‌گوید این موی سیاه به طور تحسین‌آمیزی گرد صورتت قرار گرفته، گر چه در نمایشگاه نقاشی – صورتت – وجود خط سیاه، شگفت‌آور نیست.
۷ گفتم ای کسیکه زلف سیاهت مثل شب مردم غریب تیره و ظلمانی است؛ وقتی من غریب سحرگاه ناله و زاری می‌کنم، از تأثیر آهم بر حذر باش.
شام غریبان: شب اول که در غربت بگذرانند، شب یازدهم محرم، به مناسبت شهادت شهدای کربلا و غربت اهل بیت حسین (ع).
شبرنگ: دارای رنگ تیره و تار مانند شب، سیاه.
۸ گفت حافظ، آنها که با ما آشنا هستند دچار حیرت و سرگردانی‌اند؛ عجیب نیست اگر غریبی – مثل تو – رنجور و خسته باشد.
حیرت: در لغت به معنی سرگردانی و سرگشتگی و خیرگی است و اصطلاح عرفانی آن در کلمات باباطاهر چنین تعریف شده است: «مادامیکه سالک بدریای علم کلی (بسبب فانی ساختن علم جزئی) خود متصل نشده، چه بسا می‌پندارد که علم و معرفتی دارد، ولی هنگامیکه به دریای ژرف علم کلی وارد گشت، علم جزئی او خود به خود و طبیعتاً از بین می‌رود و حالت حیرت به او دست می‌دهد»[۱].
می‌گوید محبوب گفت آشنایان نمی‌توانند راه به جائی برند و برای یافتن من دچار حیرت و سرگردانی شده‌اند. اگر تو که غریب و بیگانه‌ای برای یافتن من خسته و ناتوان شده باشی عجیب نیست.

——————————————————————————–
[۱] – عین القضاة: … شرح احوال و آثار و دو بیتی های بابا طاهر عریان …، ص ۶۰۶٫

غزل به قلم علامه قزوینی :

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب















غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

گفتم اي سلطان خوبان رحم كن براين غزيب    گفت : دردنبال دل ره گم كند مسكين غريب
گفتمش مگذر زماني گفت معذورم بدار      خانه پروردي چه تاب آرد غم چندي غريب
خفته بر سنجاب شاهي نازنيني را چه غم ؟    گرز خارو خاره سازد بستر و بالين غريب
اي كه درزنجير زلفت جان چندين آشناست   خوش فتاد آن خال مشكين بر رخ رنگين غريب
مي نمايد عكس مي دررنگ روي موشت همچو برگ ارغوان برصفحه نسرين غريب
پس غريب افتاده است آن مور خطت گرد رخ  گرچه نبود در نگارستان خط مشكين غريب
گفتم اي شام غريبان طره شبرنگ تو       درسحرگاهان حذركن چون بنالد اين غريب
گفت حافظ آشنايان درمقام حيرتند   دورنبود گر نشيند خسته و غمگين غريب

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۲ نظر:

  1. یکی از این غریب ها در این غزل به شمس الشموس برمیگردد...حافظ از ایشان با نام غریب یاد کرده است...

    پاسخحذف