کنون که برکف گل جام باده صاف است به صد هزار زبان بلبلش دراوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
ببر زخلق و زعنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه نشینان زقاف تا قاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام ولی به زمال اوقاف است
به دردو صاف ترا حکم نیست خوش درکش که هرچه ساقی ما کرد عین الطاف است
حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زردوز و بوریا باف است
خموش حافظ و این نکته های چون زرسرخ نگاه دار که قلاب شهر صراف است
توضیحات :
صحرا ( دشت ) گل ( استعاره ا زقرمزی شراب ) کف گل ( جام باده ) اوصاف ( وصف = دروصف ) دفتر اشعار ( دیوان غزل ) کشف ( ابهام دارد = کشف و کشاف = شرح کشف زمحشری ) صیت (آوازه ) قاف ( کوهی که گویند دور دنیا را احاطه کرده است = قاف تا قاف ) زر سرخ ( طلای خالص = سخن ) قلاب (کسی که سکه تقلب می زند = فریبکار ) دی( دیروز ) درکش ( بخور ) حدیث (سخن ) زر دوز ( زری باف – سرمه دوز ) عنقا (سیمرغ ) بوریا باف ( حصیر باف) قیاس کار گرفتن ( به اندازه بصیرت عمل کردن ) معنی بیت 5( درپیمانه عمر تو هرچه ریزند – چه پاک چه نا پاک = به خوشی و گشاده رویی بنوش که ساقی ازل هرچه فرماید جز لطف و عنایت نمی باشد ) معنی بیت 7( حافظ خاموشی گزین و این لطیفه های شیرین چون طلای خالص را از دست مده و آنها را عرضه مکن که ناقدسخن دراین بازار نیزنگ ساز نشسته تا زر خالص تو را تقلبی کند و به نام خود انتشار دهد )
نتیجه تفال :
1- از اوضاع خوبی برخورداری و درزندگی از خیال افراد نه تنها چیزی کم نداری بلکه بسیار چیزها هم که دیگران آرزویش را دارند به آسانی دراختیار داری دست از هوا و هوس بردار و به آنچه داری قانع باش که حسودان در کمین شما می باشند تا زندگیتان راخراب کنند
2- شخصی قدبلند با موهای مجعد و خرمایی و گونه هایی برجسته و سبزگون برشما حسادت دارد از او پرهیز کنید
3- دربیت ششم هم لسان الغیب به شما می فرماید که حسودان درکمین هستند (سخن اهل ادعا و تصورهای باطل حریفان عرضه فضل و دانش و میدان فصاحت درقیاس با من مقایسه زری باف با حصیر باف است )
4- جنابعالی بسیار مهربان صمیمی پرخاشگر بخشنده زود رنج پرتوقع خانواده دوست تجدد گرا امروزی با افکار دیروزی رفیق باز هستید که خداوند به شما عنایت ویژه در سختی ها دارد پس دعا و نماز را فراموش مکن
5- نذری که کرده ای اداکن و همین پینجشنبه به یکی از مشاهد متبرکه برو و همچنین سوره مبارکه طه از آیه 54 تا 85 را با حضور قلب و معنی بخوان که برای خود و خانوادیتان بسیارگشایش و کارساز خواهد بود
6- یکی از بستگان نزدیک دچار ناراحتی شدید شده به زودی موجبات رهایی او از این موضوع فراهم می شود مسافر به زودی می آید بیمار شفا نمی یابد ولی خبرخوشی دریافت می کنید از گمشده خبری دریافت می کنید خرید را توصیه نمی کنم ولی برای فروش موقعیت مناسب است یکی از فرزندان به درجه عالی می رسد
7- دراین هفته با یکی از نزدیکان بحث کرده اید او خیلی شما را دوست دارد توقع این است که از او دلجویی کنید
8- خوش باش که اگر فعالیت خود را بیشتر کنی و بردقت و سرعت خود بیفزایی از رقیبان جلو خواهی افتاد و جای نگرانی نخواهد بود
9- از مال حرام دوری کن که در زندگی شما خیر و برکت ندارد و مگذار وارد زندگی شما شود
10- دراین هفته با شخصی که انتظارش را نداشتی ملاقات خواهی کرد که مفید است
لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۴۴)
باده صاف: باده زلال.
اوصاف: وصفها، شرح چیزهایی کردن، تعاریف.
کشاف: نام کتاب تفسیر قرآن ابوالقاسم محمودبن زمخشری که به زبان عربی و در شأن نزول آیات و ویژگیهای صرف و نحو کلمات نوشته شده.
کشف کشاف: حاشیهیی است بر کتاب کشاف زمخشری از سراج، معاصر حافظ.
فقیه: آگاه به مسائل فقهی، مدرس مدرسه دینی.
فتوا: رأی، حکم فقهی و شرعی.
میحرام ولی به زمال اوقاف است: حکم شرعی است و دلیل آن اینکه میخواره اگر توبه کند بخشوده میشود اما آنکه مال وقف را خورده با توبه حقالناس از گردنش ساقط نمیشود.
اوقاف: وقفها و کنایه از اموال و املاک و مستحدثاتی است که جهت صرف در امور خیریه تخصیص داده شده است.
درد وصاف: ناصاف و صاف، کدر و زلال.
خوشدرکش: به خوشی و شادمانی بنوش.
عنقا: مرغ افسانهیی که وجود خارجی ندارد، سیمرغ.
قیاس: مقایسه، سنجش.
صیت: شهرت، آوازه.
قاف تا قاف: از این کوه منتها الیه تا آن کوه منتهاالیه و محل آشیانه عنقا که سیمرغ خیالی در آن است.
حدیث: مقابل قدیم، نو، جدید، تازه، سخن نو، مطلب، قضیه.
مدعیان: داعیهدارانی که ادعای آنها خلاف واقع و بیدلیل است.
زردوز: دوزندهیی که با الیاف طلا پارچههای گرانقیمت را میدوزد.
بوریاباف: بافند حصیر از لیفههای درخت خرما.
قلاب: متقلب، کسی که سکههای قلب میسازد، دغل باز.
صراف: کسی که کارش تبدیل پولها و معاوضه آنهاست، شناسنده پولها وآگاه به قیمت آنها.
معانی ابیات غزل (۴۴)
(۱) اکنون که گلبن گل، جام همانند شراب زلال در کف دارد و بلبل با صدهزار زبان در وصف او خواناست…
(۲) (ای حافظ) دفتر اشعار خود را برگرفته و راه سبزه و صحرا را در پیشگیر، این زمان چه وقت مدرسه رفتن و بحث دربارة کشف کشاف است؟
(۳) دیروز فقیه و مدرس مدرسه در حال مستی فتوا داد که حرام بودن میمسلم، اما از خوردن مال وقف بهتر است.
(۴) تو را نمیرسد که دربارة زلال یا دردی بودن سهمیه شراب خود اظهار نظرکنی، هرچه هست بیا شام که ساقی ازلی آنچه را قسمت کرده کمال لطف و عنایت اوست.
(۵) از عوامالناس کنارهگیری کرده راه کار از عنقا بیاموز که گوشه کوه قاف را برگزید و شهرت گوشهنشینانی چون او از این کوه قاف تا آن کوه قاف است.
(۶) ادعاهای مدعیان (شعر وبلاغت) و خیالپردازیهای همکاران (شاعر) عیناً به حکایت ادعای همکاری حصیرباف است که با خیاط زردوز دارد.
(۷) حافظ! از این مقوله بگذر و این سخنان موجه چون طلای ناب خود را با کس در میان مگذار که جاعل و دغل باز شهر جای صراف را گرفته است.
شرح ابیات غزل (۴۴)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن اصلم مسبغ
*
۱- این غزل از لحاظ جو حاکم بر فکر گوینده عیناً به غزل ۴۳ میماند. هر دو غزل با وصف بهاران و فصل بادهگساری شروع و توصیه به گوشهگیری از مردم را دارد که دلیل بر دل خرابی و غمگین بودن روحیه حساس شاعر در مقطعی از زمان است. منتها در این غزل حافظ از یک شاعر و همکار و مدعی خود نیز گلهمند است که آنچنانکه باید و شاید پی به ارزش واقعی اشعار او نبرده و در حق او قضاوتی غلط کرده است و نکتهیی که از مقطع کلام غزل حافظ استنباط میشود (قلاب شهرصراف است) این است که دریک مجلس شعر و ادب شاعری با سمت تقریباً رسمی اشعار شعرا را سبک سنگین میکرده و به علت نظر تنگی یا حسادت و یا ضوابط غلط نسبت به حافظ کم لطفی نشان داده است. این چنین مجلسی میتواند مجلس ادبی زمان شاه شجاع و یا حتی زمان امیر مبارزالدین باشد و نام آن صراف شعر هم که حافظ نیز مدعی است به مانند بوریاباف است بر ما معلوم نیست.
۲- مضمون بیت سوم این غزل را حافظ از نظامی درهفت پیکر گرفته است. نظامی میفرماید:
دل به احکام دین سپردن به
باده خوردن ز وقف خوردن به
همچنین مضمون بیت مقطع غزل از نظامی است که در خسرو شیرین، میگوید:
به قدر شغل خود باید زدن لاف
که زردوزی نداند بوریاباف
و حافظ هم تلویحاً در شعر خود به آن اشاره دارد زیرا میگوید: همان حکایت زردوز و بوریاباف است.
****
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
غزل به قلم علامه قزوینی :
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
کنون که برکف گل جام باده صاف است به صد هزار زبان بلبلش دراوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
ببر زخلق و زعنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه نشینان زقاف تا قاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام ولی به زمال اوقاف است
به دردو صاف ترا حکم نیست خوش درکش که هرچه ساقی ما کرد عین الطاف است
حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زردوز و بوریا باف است
خموش حافظ و این نکته های چون زرسرخ نگاه دار که قلاب شهر صراف است
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر