راهی بزن که آهی برساز آن توان زد شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
برآستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
قد خمیده ما سهلت نماید اما برچشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
درخانقه نگنجد اسرار عشق بازی جام می مغانه هم با مغان توان زد
درویش را نباشد برگ سرای سلطان مائیم و کهنه دلقی کاتش دران توان زد
اهل نظر دو عالم دریک نظر ببازند عشق است و داو اول برنقد جان توان زد
گر دولت و صالش خواهد دری گشودن سرها بدین تخیل برآستان توان زد
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست گز راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بار آی باشد که گوی عیشی دراین جهان توان زد
توضیحات :
راه( پرده ای از پرده های موسیقی آهنگ ) شعری بخوان ( سرودی بخوان ) رطل ( پیمانه ) گلبانگ سربلندی ( بانگ سرافرازی ) سهل ( خوار مشکل دراینجا ) نماید ( فعل لازم = بهنظر می رسد ) مغانه ( جام می مخصوص مغان و بزرگان 9 برگ ( نوا ) دلق ( لباس پشمینه پاره ) معنی بیت 1( پرده ای بزن که با آهنگ آن آه کشیدن ممکن گردد و یک شعری بخوان که به شوق آن بتوان بی اختیار باده نوشید ) معنی بییت 3( قامت دو تا گشته ما درنظر و خوار و بی فایده است اما از این کمان خمیده تیر بر جشم دشمن می توان انداخت ) معنی بیت 4( رازهای عشق ورزی صادقانه د رزاویه خانقاه تنگ درویش جای نمی گیرد تنها درمیکده 1یر مغان که مجمع اهل دل است می توان باده به رسم مغان نوشید )
نتیجه تفال :
1- باید خود را برای کارهای مهمتر آماده سازی زیرا مقدمات آنها فراهم شده به درایت و کیاست و سرعت عمل جنابعالی نیاز دارد بنابراین خود را از تار و پود تردید رها کن و دل به دریا بزن و اقدام کن.
2- خواجه در بیتهای ششم و هفتم و هشتم فرماید : ( صاحبدلان هر دو جهان را در یک لحظه در راه محبوب نثار می کنند بلی کار عشق است و در این قمار در وهله اول باید سرمایه جان را باخت ) ( اگر دولت وصل تو دری که به روی عاشق بگشاید بدین خیال می توان پیشانی بر درگاه سایید و دست و پایی زد و کوشش کرد ) ( عاشقی و جوانی و وارستگی جامع آرزوهاست با این سه عامل به مراد می توان رسید آری چون معانی فراهم آمد و معانی شیرین دست داد می توان هنر نمایی در فصاحت و بلاغت کرد ).
3- به جنابعالی قول می دهم تمام مشکلات شما به زودی حل می شود و از اندوه این نیت خارج خواهید شد و بحمدالله جایی برای نگرانی وجود ندارد و به زودی به مرادت می رسی پس نذر خود را حتماً ادا کن و مرا نیز دعا کنید.
4- ویژگیهای جنابعالی عبارتند از : قدری عشق دارای , همسری مهربان , اصیل , دمدمی مزاج , خوشگذران , ولخرح , اهل تنوع , سازشکار , آتشین مزاج , رفیق باز , عشوه گر , جذاب , مردم پسند , خود مرکز بین , در جوانی هوسباز و در پیری مقدس و اهل تفریح.
5- مسافرت را توصیه می کنم. خرید و فروش خوب و ازدواج عملی است.
6- بیمار که حالش زیاد خوب نیست تاپانزده روز دیگر حتماً بهبود می یابد. کسی در خانواده شما مشغول توطئه است. مواظب باشید به او بگویید بدبینی غیر از مواظبت است. انسان موفق کسی است که حواس خود را کاملاً جمع کند. تا در این دوره وانفسا کسی سرش کلاه نگذارد.
لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید و غزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید ...
با آموزش جذاب اوریگامی دستمال سفره به کودک خود خلاقیت را در آنها شکوفا کنید وغزیزانتان را به ساخت کاردستیهای محبوب تشویق کنید و همزمان سفرهای مهمانی خود را زیباتر کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات(154)
راه : آهنگ، مقام .
ساز: آلت موسیقی ، آهنگ.
بر ساز آن: همساز و هم نواي آن ، بر طبق آهنگ آن .
گلبانگ: آواز خوش كه صوفيان به هنگام روشن كردن چراغ دسته جمعي مي خوانند ، آواز بلند و رسايي كه معركه گيران به كمك ضربِ نقاره در معر كه مي خوانند .
گلبانگِ سر بلندی : آوازه افتخار ( حافظ وموسیقی )
سهل: بي مقدار ، حقير .
خانقه: خانقاه ، محل اجتماع صوفيان و جايي كه در آن خان طعام بگسترانند و دوريشان صرف ومراسم خود را اجرا نمايند .
جام مي مغانه: جام شراب همانند جام شراب مغان كه لبريز از مي است ، كنايه از جام شراب بزرگ.
برگ: ساز وبرگ ، اسباب ، دستگاه.
دلق : جامه مرقّع صوفيان ، خرقه پشمينه، جامه يي كه صوفيان روي همه لباسها مي پوشيدند .
اهل نظر: نظر بازان، صاحب نظران ، عرفا و مشايخ صوفيه نگاه كردن به جمال زيبا اعم از زن يا مرد جوان را كه مظهر جمال غيبي مي دانسته اند به شرط آنكه از روي شهوت نباشد مباح مي دانسته اند.
در يك نظر: در يك نگاه، در نگاه اول ، فقط با يك نگاه.
داو: نوبت در بازي نرد .
داوِ اوّل: نوبت اول ازاصطلاحات بازي نرد كه حريف با داو اولين شرط بازي را دو برابر مي كند. توضيحاً اين كلمه از دَوّ و از مصدر دويدن گرفته شده و منظور سرعت دادن به بازي است در بردو باخت .
نقد: پول نقد، زر و سيم و سكه رايج .
نقد جان: ( اضافه تشبيهي ) جان به نقد تشبيه شده و بر سر آن بازي و معامله مي شود.
گردولت وصالت : اگر بركت ديدارتو، به يمن ديدار تو.
سر زدن : كنايه از بي خبرو بي اجازه قبلي به جايي رفتن و يا سر بر زمين آستانه زدن .
مراد: آرزو ، خواسته.
معاني : جمع معني ، مفاهيم ، علم معاني وآن علمي است كه به كمك آن به بررسي كيفيت كلام پرداخته مي شود چه نظم و چه نثر ( علم معاني بيان) .
بيان: آشكار ، هويدا ، علم بيان وآن علمي است كه به كمك آن در معاني مختلف يك كلمه بحث مي شود . گاه يك كلمه در معناي حقيقي خود به كار گرفته مي شود . گاه از راه كنايه ، استعاره ، تشبيه مقصود خود را مي فهماند و علم معاني از بيان از علوم وابسته به شعر وادب به حسب مي آيد.
شيد: فريب ، ريا زرق، تزوير.
معانی ابیات غزل (154)
(1)( ای مطرب ) آهنگی بنواز که بتوان هماهنگ با آن آهی از دل برکشید و شعری بخوان که بتوان با آن جام بزرگی از شراب را سرکشید.
(2) اگر بتوان سر بر درگاه و حریم خانه معشوق نهاد می توان بانگ پیروزی و افتخار را سر داده به گوش آسمان رسانید.
(3) قد خم شده ما در نظر تو بی مقدار و حقیر می نماید ( در حالی که ) از این کمان منحنی می توان تیر بر چشم دشمن زد.
(4) خانقاه جایی نیست که اسرار عشقبازی در آن بگنجد و به بیرون درز نکند . جام شراب مغانه را باید با مغان نوشید.
( 5) درویش را ساز و برگ مناسبی برای (رفتن به) سرای سلطان نیست ما فقط یک خرقه کهنه داریم که به درد آتش زدن می خورد.
(6) نظر بازان صاحب نظر، دنیا و آخرت را در همان نگاه اول می بازند . این کار عشق است و در اولین فرصت مناسب می توان بر روی موجودی بی جان شرط بندی کرد
(7) اگر نعمت وصال او بخواهد بر روی ما، دری بگشاید با این چنین خیالی می توان سرها براین آستانه سائید .
( 8) عشق و جوانی ووارستگی مجموعه خواهشها و آرزوهای انسان است . هر گاه این معانی و مفاهیم دست به دست هم بدهند می توان از آن خبر خوش آن را بازگو کرد.
(9) زلف تو سلامتی و آسایش خیال را برهم ریخت و جای تعجب نیست که اگر تو ، راهزن این راه باشی می توانی راه سلامتی صد چنین کاروانی را قطع کنی .
(10) حافظ ، تورا به قرآن قسم می دهم کگه از فریب و ریا کاری دست بردار تا دریای که در پهنه این جهان گوی عیش و خویش را می توانی زد .
شرح ابیات غزل (154)
وزن غزل مفعولن فاعلاتن مفعول فاعلاتن
بحر غزل : مضارع مثمن اخرب
*
این غزلی است که شاعر در زمان شاه شجاع برای آنکه با باده وچنگ خوانده شود ومجلس اقتضای باده گساری و نشاط را بیابد سروده و در خلال آن ایهاماتی در زمینه گلایه وشکایت از بی اعتنایی شاه نسبت به خود گنجانیده است .
برای آنکه خوانندگان محترم بر این گفته دچار تردید نشوند یادآوری می شود که حافظ با آنکه در بدو امر از مقربان در گاه شاه شجاع بوده است، کیفیت و رویداده های زمانه کار شکنی ها و حسادتهای اطرافیان از یکطرف و صراحت گفتار و پافشاری بر رفتار حافظ از طرف دیگر سبب شد که بتدریج میان آنها فاصله ایجاد شود و بر این نظریه دهها غزل و مضمون گواهی می دهند . از طرفی دقت در مضامین گله آمیز حافظ ثابت می کند که شاعر در تمام مدت مشتاق بهبود روابط بوده است. حال باید اندیشید که این روابط و مناسبات فیما بین چه بوده است؟ یک شاعر خوش ذوق خوش صدای موسیقی دان طنز گوی حاضر جواب در مجالس و شب نشینهای پادشاهی که اهل بزم و خوشگذرانی است چه وظایفی می تواند به عهده داشته باشد ؟ این ناتوان سالیانی دراز در این باره اندیشیده و به این نتیجه رسیده است که حافظ در دیوان خانه سلطنتی یعنی امور اداری حکومتی نقشی به عهده داشته است و این نقش به نحوی بوده که سلطان وقت در مسافرتها اعم از مسافرتی که جهت کشور گشایی بوده یا به حکم قدرت و فشار رقیب حالت در بدری داشته با او طرف مکاتبه و مشاوره بوده است و این کارمند حکومتی به سبب اینکه شاعر و خوش آواز و موسیقی دان بوده در مجالس شب نشینی شاه عضو شاخص به حساب می آمده است . اما امر سیاست و پاره یی ملاحظات اجتماعی سبب شده که پای حافظ از مجالس شب نشینی شاه و حضور در مجلسی که سبب اعتبار حیثیت او بوده بُریده شود و او برای آنکه آب رفته را به جوی باز گرداند با سرودن غزلهایی ایهام دار و دادن به خنیا گر ان و آواز خوانان حرف دل خود را به گوش سلطان وقت یعنی شاه شجاع می رسانیده است.
در مطلع این غزل ، حافظ ، یک نکته اساسی را بازگو کرده که عقیده باطنی او برای هر چه گرمتر کردن مجلس از ضروریات کار هئیت ارکستر است . به این معنا که خنیاگر باید در دستگاهی بنوازد و شعر مناسبی را انتخاب کند که بر انگیزاننده حال و متحول کننده احوال حاضرین باشد و چنان به شور و نشاط درآیند که رطلهای گران یکی پش از دیگری خالی شود. در اینگونه مجالس است که بزرگان قوم را می توان متعهد به قولی کرد یا به نحوی از آنها استفاده مادیّ یا معنوی برد . بنا براین خطاب حافظ در مطلع این غزل یک دستوری به مطربان در هر دور وزمانه است. شاعر پس از ذکر این دستور و مقدمه ، اشعار ایهام دار خودرا که در قالب عبارات عاشقانه سروده است یکی پس از دیگری ردیف می کند و روی سخن او با شاه یعنی شاعر پیشه یی است که از ایهامات به خوبی سر در می آورد . از بیت دوم تا نهم شاعر از فاصله یی که بین او و شاه ایجاد شده سخن می راند آستان جانانه او آستانه شاه است وقد خمیده اش می تواند کار کمانی را بکند که با آن بتواند چشم دشمن را با پرتاب تیر کور کند یعنی می توان از تجارب او برای هر چه محدود تر کردن رقبیان استفاده کرد و کوتاه سخن آنکه ایهامات بعضی از ابیات در حساب می آمده و شاعر و شاه هر دو بر آن آگاهی داشته اند و امروز منشاء پاره یی از این ایهامات را نمی توان بدرستی پیدا کرد.
شاعر در مقطع غزل ، حفظ ادب و حرمت شاه را کرده و در ظاهر خطاب به خود که حافظ قرآن است اما در باطن به شاه می گوید که تو را به قرآن قسم دست از حقه بازی و مکر و فریب و آنچه را که ما امروز سیاست می نامیم بردار و بدانکه تنها در این حالت است که گوی عیشی در این جهان توانی زد.
غزل به قلم علامه قزوینی :
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
قد خمیده ما سهلت نماید اما بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی جام می مغانه هم با مغان توان زد
درویش را نباشد برگ سرای سلطان ماییم و کهنه دلقی کتش در آن توان زد
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
گر دولت وصالت خواهد دری گشودن سرها بدین تخیل بر آستان توان زد
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
راهی بزن که آهی برساز آن توان زد شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
برآستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
قد خمیده ما سهلت نماید اما برچشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
درخانقه نگنجد اسرار عشق بازی جام می مغانه هم با مغان توان زد
درویش را نباشد برگ سرای سلطان مائیم و کهنه دلقی کاتش دران توان زد
اهل نظر دو عالم دریک نظر ببازند عشق است و داو اول برنقد جان توان زد
گر دولت و صالش خواهد دری گشودن سرها بدین تخیل برآستان توان زد
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست گز راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بار آی باشد که گوی عیشی دراین جهان توان زد
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
سلام دوست عزیز واقعا عالی یه پیشنهاد دارم، چرا مطالب بالا رو به صورت یه اپلیکیشن کاربردی ارائه نمی کنید، واقعا جا داره تشکر ویژه ای هم بکنم. خیلی اموزنده بود.
پاسخحذفولی حتما به فکر یه اپلیکیشن با همین محتوا باشید با تشکر
با عرض پوزش فقط کمی اشتباه نگارشی داره، که پیشنهاد میکنم بازنگری بفرمایید
پاسخحذف