زهی خجسته زمان یکه یار باز آید به کام غمزدگان غمنگسار بار آید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار باز آید
در انتظار خد نگش همی پرد دل صید خیال آن که به رسم شکار باز آید
مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد بدان هوس که بدین رهگذار با ز آید
اگر نه در خم چوگان او رود سر من زسر چه گویم و سرخود چه کار بار آید
دلی که با سر زلفین او قراری کرد گمان مبر که در آن دل قرار بار اید
سرشک من نزند موج برکنار چو بحر اگر میان وی ام در کنار باز آید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی به وی آنکه دگر نوبهار باز آید
زنقشبند قضا هست امید آن حافظ که همچو سرو به دستت نگار باز آید
توضیحات :
زهی ( صورت = خوشا ) خجسته ( مبارک ) خیل ( گروه اسبان ) ابلق چشم ( اسب سیاه و سفید ) خدنگ ( اسب ) مقیم ( پیوسته = قید زمان ) زلفین ( گیسوی یار ) نقش بند قضا ( نقاش تقدیر ) معنی بیت 2( اسب سیاه و سفید دیده را به سوی مرکب خیال وی رهبری کردم به این امید که آن یکتا سوار ماهر عرصه خوبی براین مرکب سوار شود و باز گردد ) معنی بیت 5( اگر سر من گوی چوگان محبت وی شود دیگر از سر خود سختی بر زبان نمی آورم که به کاری نمی آید )
نتیجه تفال :
1- خواجه در بیت 6-7-8- به ترتیب فرماید ( آن دل که با سرزلف تو عهدی بست مپندار که دیگر قرار و آرام یابد ) ( بلبلان ا زسرمای زمستان چه جور و جفاها کشیدند به امید آنکه باز نو بهار می آید ) ( اشک چشم من مانند دریا به ساحل موج نم یزند اگر میان جانان یا کمر باریک او را درکنار بگیرم ) جنابعالی حدیث مفصل بخوانید از سه معنی بیت
2- انتظار بسیار کشیده اید ولی انتظار به پایان می رسد و به زودی به آرزویتان خواهید رسید پس نا امیدی و تردید جایی ندارد و اینجانب پیشاپیش مژده پیروزی را به شما می دهم
3- موفقیت درچند قدمی جنابعالی قرار دارد و شاهین کامیابی به زودی بر بام خانه جنابعالی خواهد نشست به یکی از مشاهد متبرکه بروید و دعا کنید
4- ویژگیهای جنابعالی به شرح زیر است لجباز جنگجو خطرناک انتقامجو قابل احترام پرشور با ایمان کله شق دعوایی درونگرا کمک کننده فقر اقدر شناس با شخصیت خسیس جذاب خوش ترکیب خوش بوش اهل گردش
5- مسافر جنابعالی کارش فردا حتماً انجام می گیرد ولی مدتی طول م یکشد تا یکسره شود بیمار شفا می یابد و ا زخطر زها شده است قرض ادا م یشود خرید و فروش به موقع می باشد ازدواج عملی است ولی مقدمات برای طلاق کامل نم یباشد به زودی به مسافرت مهمی می روید از ریسک کردن بپرهیزید که زمانه فریبکار است
6- چندی قبل ار خطر بزرگی رهایی پیداکرده اید و یکی از نزدیگان جنابعالی نیز درمعرض ناراحتی شدید قرار گرفت ه خداوند به شما کمک خواهد کرد در گفتار و عمل ثابت قدم باشید اگر به کسی وعده می دهید انجام دهید پس انداز کافی دارید پس نیاز مادی شما آن چنان نیست که فکر می کنید اندازه نکو دار که اندازه نکوست
لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات (۲۳۵ )
خجسته : مبار ک
زهی خجسته زمانی : خوشا وقت مبارکی .
غمزدگان : اندوه گینان .
غمگسار : آنچه غم را بزداید ، دوست .
خیل : گروه سپاهیان ، قبیله ، دوست .
اَبلَق : سیاه و سفید ، اسب سیاه و سفید .
اَبلقِ چشم : چشم ابلق ، چشم سیاه وسفید .
خدنگ: تیر
همی پردر دل : دل حیوان شکاری در تب وتاب افتد .
خَم : انحنا.
زلفین : زلفهای ، زلفهای دو طرف صورت .
به بوی : به امیّد.
نقش بند: نقاش ، صورتگر ، آنکه به خالکوبی نقشهای مختلف بر روی دست و بازونقش طرح می کند ، آنکه با حنا بر روی کف ددست و پا نقش رنگین درست می کند، طرّاح نقش پارچه در بافندگی ، آرایشگر .
نقش بند قضا: صورتگر تقدیر .
نگار : نقشی که با حنا بر دست و پا کنند ، کنایه از معشوق زیبا روی .
معانی ابیات غزل (۲۳۵)
(۱) خوشا وقت مبارکی که یار بر گشته وغمخوارانه واندوهگین ان را به آرزوی خود برساند .
(۲) اسب سیاو سفید چشم را پیشاپیش لشکر خیالش در انتظار نگهداشته ام به امید اینکه آن چابک سوار برگشته و بر آن نشیند ( قدم بر چشم مانهد)
(۳) دل حیوان شکاری ، چشم به راته تیر (آن شهسوار) و در تب وتاب و تپش و به این امید است که او به قصد شکار کردنش باز گردد. .
(۴) اگر سر من به مانند گوی در انحنای چوگان او قرار نگیرد، دیگر از سر ، سخنی به میان نمی آورم و این سر دیگر به چهدرد ی می خورد .
(۵) چون گرد راه بر سر راهش به انتظار و به این آرزو نشسته ام که به این رهگذار بر گردد . ( تا به دنبالش بیفتم) .
(۶) دلی که با سر زلفهای او عهد وپیمان اقامت بسته تصور مکن که دیگر ،آن دل به قرارا وآرامشی دستیابد.
(۷) به امیّد این که بار دیگر فصل بهار باز آید ، بلبل ها از دست مادی و زمستان رنج ها کشیدند .
(۱) حافظ، از آن نقاش قضا امید آن هست که به مانند نقش سرویی که بر روی دست می کشند آن نگار را به دست من بر ساند
شرح ابیات غزل ( ۲۳۵)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل : مجتث مثمن مخبون اصلم
*
خواجو کرمانی:به چشم رفته ما گر به صلح بازآید سـعادت ابـدی از درم فـراز آید
*
این غزل در زمان تسلط شاه محمود بر شیراز یعنی بین سالهای ۷۶۵ – ۷۶۷ به انگیزه وامید بازگشت شاه شجاع سروده شده است. و از فحوای کلام چنین بر می آید که حافظ کمال امیدواری و اطمینان به باز گشت پیروز مندانه او را داشته و هر آن در انتظار فتح شیراز به دست او بوده است. سابق بر این شخصیّت بزرگی اگر از مسافرت بر می گشت اهل بیت ودوستان او تا پشت دروازده شهر به استقبال او رفته واسب را و مرکب سواری او را آراسته در کنار جاده، در انتظار می ایستاد اند تا آن مسافر عزیز رسیده وبرآن سوار شود و به خانه خود باز گردد.بدین سبب حافظ چشم خود را به اسب سیاه وسفید تشبیه و می گوید این دیده را پیشاپیش لشکر خیالش که به استقبال او صف کشیده نگهداشته ام تا آن شهسوار برگشته و قدم بر دیدگانم یعنی اسب سیاه وسفید بگذارد.
شاعر در ابیات بعدی حالت چشم انتظاری خود را در مضامین مختلف بازگو کرده ودر مقطع کلام از خود نقش بند و دست وسر و نگار در بیتی یاد می کند که این کلمات باهم ارتباط دارند .
۱- ما می دانیمشیراز مرکز سرو ناز است و سرو ناز در کمال آراستگی همیشه در ثلث انتهای بالای آن یک شاخه از مخروط برگها سر بیرون کرده و به نام دست سرو موسوم است .
۲- همچنین می دانیم جماعتی از کولی ها کارشان حجامت وخالکوبی و نقش بندی بر روی دست وپا ی متقاضیان بوده به این نحوکه بوسیله خالکوبی یا با حنای خیس شده تصویر درخت و گل و حیوانات بر روی دست نوجوانان رقم می زده و از جمله نقش سر وناز را بر وی د ستها می کشیده اند .
به این ملاحظات حافظ می فر ماید از نقش بند قضا وقدر چنین انتظار دارم که همانطور که نقش سرو به دستم می کشد، کاری کند که دست من هم مانند دست سر و به قد سرو شاه شجاع برسد. این ابیات از لحاظ مضمون وانتخاب کلمات کاملاً تحت تأ ثیر ابیات مثنوی خسرو وشیرین نظامی است و حافظ دقیقاً مضمامین نظامی را در آنجا که داستان بازگشتن شیرین را نزد خسرو می سرایددر پیش چشم خود داشته است . در آن داستان مادر شیرین برای باز آمدن شیرین ( گلگون ) اسب ویژه خود را همزاد اسب شبدیز) شیرین بود با قاصدی به پیشواز دختر خود می فرستد و حافظ این موضوع را در بیتی می گنجاند و می گوید به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم …. و همینطور کلمات نقشبند و سرو ونگار را از بیات مثنوی خسرو وشیرین در باز گشت شیرین انتخاب و برای آن مضمون آفریده است. و شعرای دیگر نیز مشابه این مضمون ساخته اند از جمله خواجو کر مانی می گوید :
از کلک نقشبند ازل بر بیاض چهر آن نقطه های خال چه زیبا چکیده اند
در پایان مضمون بیت چهارم این غزل را سعدی در بیت زیر چنین سروده است و.
سر که نه در راه عزیزان بود بار گرانی است کشیدن به دوش
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
زهی خجسته زمانی که یار بازآید به کام غمزدگان غمگسار بازآید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار بازآید
اگر نه در خم چوگان او رود سر من ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید
مقیم بر سر راهش نشستهام چون گرد بدان هوس که بدین رهگذار بازآید
دلی که با سر زلفین او قراری داد گمان مبر که بدان دل قرار بازآید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی به بوی آن که دگر نوبهار بازآید
ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ که همچو سرو به دستم نگار بازآید
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
زهی خجسته زمان یکه یار باز آید به کام غمزدگان غمنگسار بار آید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار باز آید
در انتظار خد نگش همی پرد دل صید خیال آن که به رسم شکار باز آید
مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد بدان هوس که بدین رهگذار با ز آید
اگر نه در خم چوگان او رود سر من زسر چه گویم و سرخود چه کار بار آید
دلی که با سر زلفین او قراری کرد گمان مبر که در آن دل قرار بار اید
سرشک من نزند موج برکنار چو بحر اگر میان وی ام در کنار باز آید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی به وی آنکه دگر نوبهار باز آید
زنقشبند قضا هست امید آن حافظ که همچو سرو به دستت نگار باز آید
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
اصلا مطالق نیتم نبود برعکس همیشه
پاسخحذف