با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳۱, دوشنبه

روی خوب - اگر رفيق شفيقی درست پيمان باش - غزل 273 - 311

311- روی خوب
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش     حریف حجره و گرمابه و گلستان باش
شنج زلف پریشان به دست باد مده           مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش
گرت هواست که با خضر همنشین باشی   نهان زچشم سکندر چو آب حیوان باش
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست   بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش
طریق خدیمت و آیین بندگی کردن           خدای راکه رها کن به ما و سلطان باش
دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار         وزانچه با دل ما کدرهای پشیمان باش
تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو     خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش
کمال دلبری و حسن د رنظر بازیست     به شیوه نظر از  نادران دوران باش
خموش حافظ و از جور یار ناله مکن         ترا که گفت که در روی خوب حیران باش


توضیحات :
رفیق شفیق ( دسوت مهربان ) درست پیمان ( وفادار به عهد و قول و قرار ) حریف ( مونس همدم ) شکنج ( پیچ و تاب مو ) حجره ( اتاق سراچه خانه ) گلستان ( باغ بوستان گلزار ) خاطر ( دل عاشقان ) خضر ( حضرت خضر پیامبر ) آب حیوان ( آب زندگانی ) زبور عشق ( کتاب عشق نام کتاب حضرت داوود پیامبر که قسمتی از آن سورد است ) مرغ ( پرنده ) آیین ( رسم روش ) خدا را ( باری خدا قسم به خدا ) صید حرک ( اطراف مکه حرم عشق ) شمع ( فروغ ) انجمن ( محقل ) جیران ( سرگشته) معنی بیت 2( چین و شکن زلف پریشان را به دست باد مده و مگو که بگذار دل عشاق پریشان گردد )معنی بیت 4( نغمه و سورد عشق نوازی کا رهر پرنده ای نمی باش فرد لایقی را می طلبد پس بیا و نوگل نغمه سرای این مجلس باش ) معنی بیت 5( راه و رسم خدمت کردن و روش غلامی را برای خاطر خدا به من حواله کن و تو پادشاه باش )

نتیجه تفال :
1-خواجه در بتهای 6-8-9- فرماید ( هان برمن که صید حرم تو می باشم تیغ ستم روا مدار و از ستم و ظلمی که بر دل من روا داشتهای اظهار پشیمانی کن )( نهایت علاقه و زیبایی برا ی عاشقان به یک نگاه کردن است تو هم ای دلبر در آیین دوستی از نوادر روزگار باش) ( ای حافظ سکوت کن و از ستم محبوب ناله مکن زیرا کسی به تو تگفت که بر چهره زیبا نگان  کن و سرگشته شو زیر خودت عاشق شدی پس جای شکایت نمی باشد ) خواجه صریح و روشن مطلب را به جنابعالی گفته است
2-مورد توجه همگان می باشید از این لطف الهی بهره بر گیرید و باقلب پاکی دارید در خدمت فامیل و مردم باش خود را تافته جدا بافته مدان و دست از لجبازی و قهر بردار واز این و آن گله و شکایت مکن که روزگار همیشه یکنواخت نمی باشد
3- ازاینکه جنابعالی شخصی بی ریا مهربان صمیمی و دل رحم هستید شکی نمی باشد اما متاسفانه گاو نه من شیر می باشید
4-ایننیت هنوز مقدماتش فراهم نمی باش نیاز هب زمان بیشتر و کوشش افزون تر دارد ولی بالاخره عملی می گردد
5- شخصی قد بلند با موهای سیاه چهار شانه بینی کشدیه قصد فریب خانواده شما را ردارد مواظب باشید
6- اگر از عاقبت کاری می ترسی در 5شب متوالی از سوره مبارکه فصلت آیه 30تا 6 آیه بعد از آنر ابخوانید واثر مهجره آسایش را ببینید .

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (273)
رفیق شفیق : دوست مهربان .
حریف : همدم، همراه، یار، همکار، هم حَرف .
حُجره : خانه، اطاق مدرسه .
شِکَنج : چین و شکن .
گو، پریشان باش : بگذار پریشان باشد .
خاطر : فکر، ضمیر، دل .
گرت هواست : اگر آرزوی داری، اگر میل داری .
زَبور : کتاب داوود پیامبر که با آواز خوش می خواند، مَزامیرِ داوود .
زَبور نواز : زبور خوان .
زبور عشق : (اضافه تشبیهی) عشق به زبور تشبیه شده .
نوگل : گل تازه، کنایه از معشوق برگزیده .
طریق خدمت : راه خدمتگزاری .
آئین بندگی : مقررات خدمتگزاری .
صید حرم : صیدی که در محدوده حرم زندگی می کند و در دسترس و مستظهر به حمایت صاحب خود است .
نظر بازی : چشم چرانی، نگاه کردن در خوبان و تماشای محبوبان .
شیوه نظر : طرز نگاه کردن، روشِ نگریستن .
نادر : بی همتا، کم نظیر .
حیران : شگفت زده ، سرگشته و حیران .

معانی ابیات غزل (273)
1) اگر دوست مهربانی هستی به پیمان خود پای بند و درخانه و گرمابه و گلزار با دوستت همراه و همدل باش .
2) چین و شکن زلف پریشان را به دست نسیم مسپار و مگو که (راضی مشو که) دل عاشقان پریشان باشد .
3) اگر آرزوی همنشینی با خضر پیامبر را داری مانند آب حیات از چشم اسکندر به دور باش .
4) کارِ هر مرغی نیست که ترانه عاشقانه و سرود و مَزامیر داوودی را بخواند. بیا و گل من باش تا چون بلبل برایت غزل خوانی کنم .
5) از برای خدا، ارائه طریق خدمت و راه و رسم و مقررات خدمتگزاری را به خود ما واگذار و تو سلطان ما باش (تا بتوانیم به نحو احسن خدمتگزار باشیم) .
6) بعد از این بر روی صیدی که د رمحدوده حرم و در پناه توست شمشیر مکش و از این کار برحذر و از رفتاری که با ما کرده یی پشیمان باش .
7) تو به مانند آن شمعی می مانی که همه مجلس را روشن نگاه می دارد، پس به مانند شمع، یکدل و یکزبان بوده و اندیشه و همّت پروانه خود را در نظر گیر و از این فداکاری شادمان باش .
8) نهایت دلبری و زیباترین شیوه دلستانی در شیوه صحیح نگاه کردن در زیبایان است. پس در طرز نگریستن ( و تشخیص) خود چنان باش که از ممتازان دور و زمانه باشی .
9) حافظ، چه کسی تو را مجبور کرده که جمال پرستی کرده و سرگشته شوی خاموش باش و از جور و ستمی که محبوب به تو روا می دارد این همه ناله و زاری مکن .

شرح ابیات غزل (273)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان
بحر غزل : مجتثّ مثمّن مخبون اصلم مُسبغ
*
از انجایی که منظور اصلی از شرح غزل های حافظ، رسیدن به نحوه تفکّر و برداشت صحیح از مشخصات اخلاقی و کشف ویژگی ها و عکس العمل های او در طول زندگی است، با رسیدن به این غزل که یکی از گویاترینِ این عوامل است، جای آن دارد که تا آنجا که سبب تطویل کلام نشود، درباره آن سخن گفته شود :
عاقبت پس از سال ها کشمکش و رقابتی که بین حافظ و بد اندیشان و رقیبان جریان داشت و منجر به تبعید او شد، روزی فرا رسید که شاعر به شهر و دیار خود برگشت .
خوانندگان محترم نباید دچار توهم شده و حافظ با شهرت و عظمت امروزی را ، در آن زمان د رخیال خود مجسم کنند بلکه باید به یک آزاده مرد فاضل و عارف و شاعر و زیرک و با شخصیت بیندیشند که با همفکران و یارانی چند کارگزاری دستگاه حکومتی را داشته و شخصی از لحاظ طرز تفکر، قائم بالذات و از لحاظ امور مادّی و معیشتی، نیازمند بوده و یک چند به سبب این که چرا محافظه کاری نمی کند ، چرا متظاهر و سیاسمتدار نیست، چرا دل و زبانش با هم یکی است و بالاخره چرا به اربابان ریاکارِ طریقت و شریعت می تازد مورد قهر و غضب حاکم وقت بوده و او به تازگی از تبعید باز گشته است .
این شاعر و کارگزار حکومتی، خواهی نخواهی در بازگشت خود از شاه و وزیر دیدار می کند و ما میخواهیم بدانیم که در این جلسه ملاقات بین طرفین چه سخن هایی ردّ و بدل شده است؟
اگر صورت مجلس آن جلسه در اختیار ما نیست! شاعر باهوش، مختصر این دیدار را در غزل بالا آورده و ما می توانیم به ایهامات این غزل توجه کرده و گوینده آن را چنانکه باید و شاید باز شناسیم :
1- در بیت اول شاعر خطاب به شاه شجاع در کمال صراحت و شجاعت پیشنهاد می کند که اگر تو دوست یکرنگی و مایل به ادامه دوستی با من می باشی باید درست پیمان باشی. باید رفیق حجره و گرمابه و گلستان باشی یعنی نباید زیر عهد و قول خود بزنی و همین که خَرَت از پل گذشت دوستان وهمراهان خود را به یکباره از یاد ببری .
2- باید تشکیلات اداری و حکومتی را به دست دوستان فاقد صلاحیت نسپرده و نباید از این که دوستان و اطرافیان تو پریشان احوال و آزرده خاطر می شوند، بی تفاوت باشی.
3- اگر مایلی که شخصیت و مقام تو چنان باشد که بعداً تو را به مانند خضر نبی یاد کنند باید از قدّاره بندهایی مانند اسکندر دوری گزینی و دوست و دشمن خود را بشناسی .
4- مرغی که انجیر می خورد و یا آواز می خواند نوک و حنجره اش با سایر مرغان تفاوت دارد. بیا و حرف و نصیحت بشنو و از این به بعد در کنار این دوستدار و این بلبل غزلخوان راه و رسم غزلخوانی و شیوه مردم داری را بیاموز.
5- آیین نامه و مقرّرات و طرز و نحوه کار کارگزاران و تدوین مقررات امور دولتی چیزی نیست که تو شخصاً مستبدانه و با امر و نهی از زیر دستان بخواهی. بیا و از برای خدا از این سیاست غلط دست بردار و اینگونه امور را به دوستان مطمئن و مجربِّ خود واگذار و خود به کار سلطنت بپرداز .
6- از این پس عهد کن که کبوتر حرم را صید نکنی و از کارهای ناشایستی که با من کرده یی قلباً پشیمان باش و سعی کن دیگر تکرار نشود .
7- تو حکم شمعی را داری که تمام زوایای مجلس را به یک میزان روشن می کند. بنابراین مانند شمع با یک زبانِ روشن و نورانی، روشنی بخش انجمن باش .
8- کمال معرفت در آن است که انسان پایان کار خود را با نظر عمیق خود بنگرد و راه از چاه بازشناسد بنابراین سعی کن در سیاست کشورداری کاری کنی که از نادران دوران به شمار آیی .
9- حافظ، اصلاً چه کسی به تو گفت که دنبال این کارها بروی تا این همه رنج و غم و محنت نصیب تو شود. دست بردار و به راه خود برو .
بیش از این احتیاج به شرح و بسط نیست و هر ساده دلی با تطبیق این ایهامات با ظاهر ابیات غزل، می تواند گوینده آن را کماهو حقّه بشناسد اینک این سخن پیش می آید که آیا به چنین گفته هایی و با این همه مضامین شگفت آور، می شود تنها به ذکر نام غزل عاشقانه اکتفا کرد؟ آیا می توان گوینده آن را که علاوه بر فضل و کمال و ادب و معرفت تا این درجه به دقایق امور کشورداری بصیر و واقف است یک شاعر مدّاح شاه شجاع نام نهاد؟ آیا شخصیّتِ مشابه دیگری مانند او را ما در طول تاریخ ادب فارسی خود سراغ داریم؟
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

اگر رفيق شفيقی درست پيمان باش حريف خانه و گرمابه و گلستان باش
شکنج زلف پريشان به دست باد مده مگو که خاطر عشاق گو پريشان باش
گرت هواست که با خضر همنشين باشی نهان ز چشم سکندر چو آب حيوان باش
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغيست بيا و نوگل اين بلبل غزل خوان باش
طريق خدمت و آيين بندگی کردن خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
دگر به صيد حرم تيغ برمکش زنهار و از آن که با دل ما کرده‌ای پشيمان باش
تو شمع انجمنی يک زبان و يک دل شو خيال و کوشش پروانه بين و خندان باش
کمال دلبری و حسن در نظربازيست به شيوه نظر از نادران دوران باش
خموش حافظ و از جور يار ناله مکن تو را که گفت که در روی خوب حيران باش


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش     حریف حجره و گرمابه و گلستان باش
شنج زلف پریشان به دست باد مده           مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش
گرت هواست که با خضر همنشین باشی   نهان زچشم سکندر چو آب حیوان باش
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست   بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش
طریق خدیمت و آیین بندگی کردن           خدای راکه رها کن به ما و سلطان باش
دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار         وزانچه با دل ما کدرهای پشیمان باش
تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو     خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش
کمال دلبری و حسن د رنظر بازیست     به شیوه نظر از  نادران دوران باش
خموش حافظ و از جور یار ناله مکن         ترا که گفت که در روی خوب حیران باش


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر