با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

گوهر خود - گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر - غزل 252 - 290

290- گوهر خود
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر   بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
خرم آن روز که بادیده گریان بروم   تازنم آب در میکده یک بار دگر
معرفت نیست درین قوم خدایا سببی     تار برم گوهر خود را به خریدار دگر
یارا اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت     حاش لله که روممن زپی یار دگر
گر مساعد شودم دایره چزخ کبود       هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
راز سربسته مابین که به دستان گفتند     هر زمان با دقف و نی بر سر بازار دگر
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذارند     غمزه شوخش و آن طره طرار دگر
هردم از درد بنالم که فلک هر ساعت   کندم قصد دل ریش به آزار دگر
باز گویم نه درین واقعه حافظ تنهاست     غزقه گشتند درین بادیه بسیار دگر


توضیحات :
گر بود عمر( اگر عمر وفا کند ) باردیگر ( یک بار دیگر ) خدمت رندان ( خدمتگزاری عاشقان عارفان ) خرم ( شبه جمله = صوت خوشا ) آن روز ( روزی که ) زنم آب ( آب بپاشم ) خدا را سببی ( برای  رضای خد ا اسبابی فراهم شود = را = حرف اضافه به معنی برای ) حاش لله ( شبه جمله = صوت = پناه برخدا ) مساعد ( سازگار ) دایره چرخ بلند ( روزگار ) به پرگار دیگر ( با حرکت پرگاروار دیگر) راز سربسته ما ( سرنهان و پوشیده عشق ما ) دستان ( ترانه و نغمه و آواز ) معنی بیت 1( اگر عمرم وفا کند و یکبار دیگر به میخانه برسم غیر از خدمت رندان وعارفان کار دیگر نخواهم کرد ) معنی بیت 3( در این گروه شناخت و دریافت معرفت وجود ندارد برای رضای خدا اسبابی فراهم کنید تا گوهر هنر خود را بر قوم دیگری که خریدار و قدرشناس باشند عرضه کنیم ) معنی بیت 4( اگر دوست از ما جدا شد و حق هم نشینی دیرینه را نادیده گرفت دور باد از من که دل به یاری دیگر بندم و پیمان شکنم )

نتیجه تفال :
1-   ناراحت نباشید که او ارزش زحمات فراوان جنابعالی را ندانست بطوریکه بد عهدی و پیمان شکنی او موجب ناراحتی جنابعالی گردید به شما مژده می دهم که او سزای این عمل ار می بیند و حداکثر تا 15 روز دیگر با دلی شکسته به عذر خواهی می آید پس به شکرانه این کار از لطف خداوند سپاسگزاری کنید و دکتر عطاری کرمانی را دعا کندی
2-   تلاش و کوشش با سرعت عمل و دقت را همراه سازدی و بدانید که موقیت همگام جنابعالی خواهد بود آن موضوع که در اندیشه شماست عالی است به شرط آنکه مقدمات آن فراهم گردد ولی قول می دهم حتماًٌ عملی گردد از رژیم پرهیز داشته باشید که سلامتی شما به خطر افتاده است شغل و خرید تواما انجام می یابد پیشنهاد او را رد نکنید
3-   سعی کنید در کارتان صداقت داشته باشید و شاید همین عدم صداقت در باره آن موضوع موجب عقب افتادن کار شده است اگ رچه جنابعالی هم از کرده خود پشیمان هستید لازمه آن راراده ای قوی و توکل برخدا و جبران گذشته می باشد
4-   خواجه در بیتها 7-8-9- فرماید ( دل من خواستار آرامش است اگر ناز و کرشمه گستاخ او و آن گیسوی دلربا مرا رها سارد )( هر لحظه و هر ساعت از درد و بلا می نالم زیرا روزگار هر ساعت دل مجروح مرا آزار می دهد و هر لحظه به نوعی رنجم می دهد ) ( باز می گویم که حافظ در این حادثه تنها نمی باشد بلکه در بیابان بی زینهار عشق گروه بی شمار دیگر ی نیز جان سپرده اند ) تفسیر کنید
5-   همین هفته به یکی از مشاهد متبرکه برودی و نذر خودرا ادا کندی و با ارده ای قوی دست به کار شوید
6- اگر می خواهید ته9متها بی اثر شوند سوره مبارکه ابراهیم از آیه 6-12- را پانزده مرتبه در پانزده شب بخوانید که گشایش بسیار است .

لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۲۵۲)

رِندان:جمع رند،منکر که انکار او از زیرکی باشد نه از جهل و حماقت و آنکه کار خود ، فراست کند و آنکه ظاهر خود را در ملامت نماید و در باطن آراسته باشد و کسی که بر هیچ قید مقید نباشد بجز الله و از شیخی و مریدی بیزار باشد. ( کشّاف )

تازنم آب در میکده:تا در میکده را آب پاشی و شست وشو و تمیز کنم.

معرفت:شناسایی، و در اصطلاح صوفیه:۱) ادراک مطلق است اعم از تصور و تصدیق که تصور تنها را معرفت نامند و تصدیقرا که علم . ۲) ادارک بسیط است اعمّ از تصوّر و تصدیق و بنابراین تعریف، ادراک کلّی را علم گویند. معرفت یا شهودی است که همان صدیقان است یا کشفی که در آن تمامت شکوک و ابهامات از پیش سالک حق بر خیزد. ( فرهنگ عرفانی دکتر سجادی) . ومنظور شاعر از به کار بردن این کلمه در این بیت و غزل همان شناسایی و قدر شناسی و قائل شدن ارزش برای خاصان و عارفان است که شاعر در غربت ، اهالی یزد را فاقد آن می داند .

حاش لله(شبه جمله) پناه بر خدا، دور باد از من ، حاشاکه.

دایره چرخ کبود: گردش این آسمان نیلوفری.

پرگار: مکر وحیله ، تدبیروافسون( در اینجا این معنا را افاده می کند).

عافیت: . سلامت ، صحت.

خاطر: دل ، قلب.

غمزه شوخ: کرشمه گستاخ ، ناز و ادای دلربا.

طره طرار: زلف راهزن.

دگر: دیگربار، بار دیگر.

دستان: ترانه ،نغمه ، آواز ، سرود.

دف: دایره ، اَرَبانه.

قصد: آهنگ

.دریش: زخم ، مجروح .

باز گویم: دوباره به خود می گویم. .

واقعه: حادثه ، رویداد.

غرقه گشتند:غرق شدند.

غرقه گشتند در این بادیه: در این صحرای بی آبو علف زیر شن دفن شدند.

معانی ابیات غزل (۲۵۲)

(۱) اگر عمری باقی باشد بار دیگر خود را به میخانه ( شیراز ) می رسانم و غیر از خدمت به آزادگان زیرک کار دیگری نخواهم کرد.(۲) خوشا آنروزی که با دیده گریان ( از یزد ) بروم تا یکبار دیگر با اشکچشم خود در میکده را آب پاشی کنم. (۳) در این گروه مردم ( یزد) دانش وشناختی نیست . برای خاطرخدا اسبابی فراهم کنید تا گوهر هنر خود را نزد خریدار دیگری ببرم . (۴) اگر محبوب رفت و حق دوستی گذشته را مراعات نکرد از من دور باد که به دنبال محبوب دیگری بروم.

(۵) اگر گردش این آسمان نیلوفری با من همراهی کند باز هم با نقشه وتدبیر دیگری اورا به دست خواهم آورد!

(۶) دلم خواستار ایمنی و آسودگی است اگر ناز و غمزه کستاخانه و زلف راهزن دلربایش بگذراند.

(۷) راز نهان و پوشیده ما را ببین که هر چند یکبار بر سر بازاری با ساز و آواز بر ملا کردند.

(۸) پیوسته اوقات از درد می نالم زیرا این چرخ هر ساعت به یک نحوی در صدد آزردن دل مجروح من است…. (۹) دوباره به خود می گویم که حافظ در این واقعه سخت، تنها نیست و در این صحرای بی آب و علف ( یزد) چه بسیار کسان دیگر که زیر شنهای روان آن مدفون شدند.

شرح ابیات غزل (۲۵۲)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

بحر غزل : رمل مثمن مخبون محذوف

*

سعدی : ( با قافیه دیگر )

هر شب اندیشه کنم ورای دگر که من از دست تو فردا بروم جای دگر

عبید زاکانی( با قافیه دیگر ):

می پزد باز سرم بیهده سودای دگر (( که من ازدست تو فردا بروم جای دگر))

*

این غزل در فرجه تبعید ۲ ساله یی که حافظ در زندان اسکندر یعنی یزد به سر می برده و در اواخر این ایام سروده شده استو ما به منظور احتراز از اطاله کلام در مبحث ( چرا حافظ به یزد تبعیددشد) از آن سخنی به میان نیاوردیم .

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم از پی جانان بروم

ویا در غزل:

نـماز شام غریبان چه گریه آغازم بـه مویه های غریبانه قصه پردازم

که هر دو غزل رادر ایام سختی و تبعید سروده به ترتیب می فرماید .

نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی تادر میکده شادان وغزلخوان بروم

و:

خدای را مددی ای رفیق ره تا من به کوی میکده دیگر علم برافرازم

و اینکه در بیت دوم این غزل می فرماید خوشا به حال روزی که از این شهر با چشم گریان بروم تا در میکده را با اشک چشمآب پاشی کنم. به این دلیلاست که حافظ در بدو ورود به یزد وارد خانقاه شیخ تقی الدین دادا شد و چشمش به کوچه هایی افتاد که تمامی آب وجاروشده وتمیز بود واین برای او تازگی داشت و در غزل :

در سرای مغان رفته بود و آب زده نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده

این رویداد را بازگو می کند و این آب و جارو کردن کوچه ها از رسوم زرتشتیان و از قدیم الایام تا به امروز باقی است و هر کدبانوی خانه قبل از آفتاب ، فرجه جلوی منزل خود را آاب و جارو می کند. و اما اینکه در بیت سوم می فرماید:معرفتنیست در این قوم … کاملاً ذیحق بوده و این سخن منصفانه است. مردم دیاریزد به سبب بی رحمی طبیعت یعنی کم آبی و طوفانهای شن و هوای نامناسب مجبورند تمام ساعات روز و ماه سال به کار پرداخته و با طبیعت مبارزه کنند ووقتو مجالی برای رفتن به سبزه وصحرایی که ندارند ، ندارند و به گفته حافظ ، این (قوم)، کسی را که حرفه اش صرفاً شاعری باشد به نام آدم بیکاره شناخته و برای او چندان اعتباری قائل نیستند و این ناتوان که عمری را با همشهریان به سر برده ، تا سالیان درازی طبع موزون خود را از آنهاپنهان نگاه می داشت و گرنه با این اظهار نظر مواجه می شدکه کسی که سرو دلش به دنبال شعر وشاعری است نمی تواند یک مختصص آزمایشگاهی و فنی خوبی باشد و بحمدالله ! در این دوره اخیر ، که در اثر تدابیر حکومت! آن پشتکار و فداکاریهای سابق ! از میان رفته ومردم متدرجاً کم کار می شوند! به شعر وادب اظهار تمایل نسبی پیدا کرده اند!

منظور شاعر در بیت چهارم از کلمه یار، همان شاه شجاع است که در بیت پنجم ، شاعر، باطن رند خود را می نمایاند و می گوید : اگر اوضاع مناسب شود دوباره او را با نیرنگ و حیله وتدبیر دیگری با خود موافق خواهم کرد و این طبع رندانه و هوش وفراستشاعر را می رساند.

شاعر در پایان غزل می گوید پیوسته اوقات از بخت بد خود نالانم اما باز با خود می گویم هزاران نفر در این بیابان بی آب و علف یزد ، زیر شنها روان مدفون شدند منهم یکی از آنها! و این موقعیت بد آبادیهای یزد را می رساند که تا این اواخر پیوسته در معرض تهاجم شنهای روان و طوفانهای سهمناک بود و امروزه به سبب مهار شدن بیابانها اثری از آنها موجود نیست .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم تا زنم آب در میکده یک بار دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت حاش لله که روم من ز پی یار دگر
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند غمزه شوخش و آن طره طرار دگر
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کندم قصد دل ریش به آزار دگر
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر   بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
خرم آن روز که بادیده گریان بروم   تازنم آب در میکده یک بار دگر
معرفت نیست درین قوم خدایا سببی     تار برم گوهر خود را به خریدار دگر
یارا اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت     حاش لله که روممن زپی یار دگر
گر مساعد شودم دایره چزخ کبود       هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
راز سربسته مابین که به دستان گفتند     هر زمان با دقف و نی بر سر بازار دگر
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذارند     غمزه شوخش و آن طره طرار دگر
هردم از درد بنالم که فلک هر ساعت   کندم قصد دل ریش به آزار دگر
باز گویم نه درین واقعه حافظ تنهاست     غزقه گشتند درین بادیه بسیار دگر


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر