یوف گمگشته باز آید به کنهان غم مخور کلبه اخزان شود روز گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن وی سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
گربهار عمر باشد باز بر تخت چمن تر گل در سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند چون ترا نوح است کشتیبان زطوفان غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
در بیابان گر زشوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرنان کاست و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله می داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود وردت دعا و درس قران غم مخور
توضیحات :
گشمگشته (گ شده ) کنعان ( زادگاه چهارمنین پسر حضرت نوح = حام بن نوح ( کلبه احزان ( خانه غمها ) گلبستان ( استعاره از شادی ) غمدیده ( اندوهگین ) به ( نیکو ) دل بد مکن ( نگران مباش ) سر شوریده ( سر آشفته و نابسامان ) سامان ( آرامش ) دور گردان ( گردش روزگار) یکسان نباشد ( به یک حال نمی باشد ) فنا ( نیستی ) هان ( صوت زنهار ) واقف ( آگاه ) نه ای ( نیستی ) سرغیب ( اسرارالهی و غیب ) معنی بیت 4( ای بلبل غم مخور اگر بهار عمر باشد و خداوند متعال عمری دهد باز چتر گل را در چمن بر سرکشی پس سلامتی بخواه که خداوند مرادت بدهد ) معنی بیت 5( ای دل اگر سیل فنا و نابودی بنیاد هستی ترا از جا کند و برد چون جانان میلش با توست غم مخور ) معنی بت 7( اگر به عشق خانه خدا ( کعبه ) بخواهی به صحرای عربستان قدم گذاری و خار مغیلان به پایت برود و آزارت دهد غم مخور )
نتیجه تفال :
1- خواجه در بیتهای 8-9-10 به ترتیب فرماید ( اگر چه منزل جانان بسیار ترسناک و مقصدمان ناپیداست اما هیچ راهی نمی باشد که پایانی نداشته باشد پس غم مخور )( ما حال خود را در جدایی و هجران محبوب و زحمت و مشقتی که رقیب همیشه برایمان ایجاد م یکند نشانه ای از تقدیر اهلی می دانیم پس جای غم و نگرانی نیست ) ( ای حافظ در زاویه درویش و تنهایی و شبهای تاریک تا زکر تو دعا و خواندن قران کریم باشد جای اندوه و نگرانی نمی باشد
2- به جنابعالی مژده میدهم که این نیت حداکثر تا 15 روز دیگر بخوبی بر وفق مراد شما خواهد شد جنابعالی به دولت و اقبال رسیده اید چ
3- راههای دور و داز و پرخطری را در زندگی طی کرده اید اما در هرحال خداوند یا رو یاور شما بوده چون دارای قلبی پاک و م9هربان هستید پس به شما تبریک م یگویم این نیت خیر است و از رنج خلاص می یابید
4- به یکی از مشاهد متبرکه بوید و نذر خود را ادا کنید یکی از بستگان سخت به شما نیاز دارد هرچه زودتر به او کمک کنید که مستحال ادعوه م یباشد
5- بیمار شما تا یک ماه دیگر کالماً بهبود می یابد ازدواج عملی و راه طالق آسان تر و همواره تر می شود خبر خوشی و ملاقات سودمندی در پی دارید در معامه ای سود بدست می آوردی ولی به شما یا همسر یا پدر شما فرد دیگری نارو می زند ولی درهر حال موفقیت از آن آنهاست
6- اگر می خواهید این حاجت زود بر آورده شود در هفت شب متوالی سوره مبارکه ابراهیم از آیه 11-10 آیه بعدر ا با معنی و حضور قلب بخوانید که گشایش بسیار است .
لطفا شرح تفال را در ویدیو زیر تماشا کنید ...
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۲۵۵)
یوسف گمگشته:۱- حضرت یوسف پیامبر فرزند حضرت یعقوب(ع) ، ۲- استعاره است برای محبوب سفر کرده یعنی شاه شجاع .
کنعان:۱- نام چهار مین پسر حام بن نوح پیامبر۲- سرزمینی که اولاد واحفاد کنعان نواده نوح نبی در آن می زیستند و آن ، میان لبنان و سوریه و دریای مدیترانه ودشت عرب واقع است، ۳- استعاره است برای شهر شیراز .
کلبه احزان:خانه غمها ، اصطلاحی که به خانه حضرت یعقوب پیامبر داده اند، ماتم سرا، بیت الحزن.
دل بد مکن: نا امید مباش ، خیال بد در دل مپروران.
شوریده:آشفته ونابسامان.
سامان:قرار وآرامش .
گر بهار عمر باشد: اگر فصل بهار عمر ، یعنی دوره جوانی برقرار باشد
.تخت چمن : (اضافه تشبیهی) چمن به تخت و جایگاه نشیمن وآسایش تشبیه شده است ، تخت سلطنت و گلزار چمن.
چتر گل:چتری از گل ، سایبانی از گل ، چتر شاهی که از گل تهیه شده باشد. دورگردن:گردش روزگار.
نومید: نا امید.
هان: هشیار باش، هُش دار.
واقف: آگاه ، باخبر.
سر غیب: راز نهانی ، اسرار غیب، رویدادهای نامعلومی که در آینده بوقوع خواهد پیوست.
سیل فنا: .( اضافه تشبیهی ) فنا و نابودی به سیل خروشان تشبیه شده است.
خار مغیلان: مخفف خار امّ غیلان یعنی خار مادر غولها ، خار شتر، ژاژ ، نهالی با تیغهای تیز که تنها شتر قادر به خوردن آن است و در بیابانهای خشک می روید.
سرزنش ها:۱- سر فرو کردنهای خار در پای رونده راه۲- ملامت و سرزنش مجازی خار که عابر را از رفتن در بیابان شماتت می کند
.خطرناک: نا امن.
بعید: دور.
فرقت: دوری.
ابرام: سرسختی، پافشاری.
رقیب: مراقب، نگهبان.
خلوت: دوری جستن از مصاحبت با نا اهلان و تمرکز حواس و اشتغال به ذکر و ادعیه
ورد: ادعیه و مناجاتهای معصومین که به منظور بر آمدن حاجت خوانده شود.
معانی ابیات غزل (۲۵۵)
(۱) یوسف گم شده یه شهر کنعان باز می گردد غمین مباش ،(و ) خانه غم ها روزی به گلستان شادی مُبّدل خواهد شد، غصه مخور.
(۲) این دل اندوهگین حالش نکو خواهد شد نگران مباش (و) این سر آشفته نابسامان ، دوباره آرامش و سامان می یابد، غم مخور.
(۳) اگر دوروزی گردش روزگار با خواسته های ما هماهنگی نداشت غصه مخور زیرا حال ورزگار پیوسته یکسان نخواهد بود.
(۴) ای بلبل خوشنوا ، اگر بهار عمر باقی و بر قرار باشد ، بار دیگر بر اورنگ گلزار ، سایبانی از چتر گل بر سر خواهی داشت، غمین مباش .
(۵) ای دل ، اگر سیل نیستی بر آن است که پایه های هستی را از جا برکند چون نوح کشتیبان تو است از توفان هراسی بدل راه نده .
(۶) زنهار هر گز نا امید مشو، زیرا تو بر اسرار پنهایی ( حکمت و مشیت الهی)، آگاهی نداری . در پشت پرده ، بازیها و نقشهایی پیدا و پدیدار خواهد شد ، غمناک مباش .
(۷) آنگاه که در بیابان در آرزوی رسیدن به خاک کعبه را می پیمایی اگر خار مغیلان به پایت آزاری برساند و یا ملامتت کند ، غم به دل راه مده .(۸) هر چند منزلگاه و بارانداز از کاروان نا امن و مقصد سفر دور است هیچ راهی نیست که پایانی نداشته باشد، غم مخور . (۹) خدای دگرگون کننده اوضاع ، از وضع حال ما ، در دوری از محبوب و سر سختی های نگهبان در گاه او به خوبی آگاه است ، غم به دل راه مده.(۱۰) حافظ ، در گوشه تنهایی و بی نوایی تاریکی شبها تا به خواندن دعاو قرآن می پردازی هیچ اندوه به دل راه مده .
شرح ابیات غزل (۲۵۵)
وزن غزل : فاعلاتن فاعلاتن فلاعلاتن فاعلات
بحر غزل : رمل مثمن مقصور
*
شمس الدین محمد جوینی ( مقتول در سال ۶۸۳) :
کـلبه احـزان شـود روزی گلـستــان غم مخور بشکفد گلهای وصل از خار هجران غم مخور در خمچوگان او چون گوی سرگردان مباش مست در هر حال ایزد حال گردان غم مخور سلمان ساوجی:
بـــر دمدصبح نشاط از مطلع جان غم مخور وین شب سودا رسد روزی به پایان غم مخور
خواجه قطب الدین بختیار کاکی ( وفات ۶۳۴)
ای دل ار دوری تـــو از دیدارجانان غم مخور درد تو شاید رســــد روزی به پایان غم مخور
*
پیش از این دوره پر هیجان فترت سلطنت شاه شجاع و غزلهایی که در خلال این مدت توسط حافظ سروده شده است سخن گفته شد.این غزل نیزحاصل ایام پر تشویشزندگی حافظ است و او از غزل شمس الدین محمد جوینی که بنا به نوشته شادوران انجوئی شیرازی در کتاب نفایس الفنون چاپ تهران سال ۱۳۰۹ صفحه ۷۲ مندر ج است استقبال کرده است.
حافظ در مصلع غزل خود ، نوید بازگشت یوسف را به کنعان می دهد . سفری که هرگز عملی نشد و تنها برادران او پیراهن یوسف را به کنعان نزد پدر پیر خود بردند و حضرت یعقوب در کلبه خود سالیان دراز به امید بازگشت فرزندش در غم دوری او اشک می ریخت چنانکه اطرافیان آن منزل، خانه یعقوب را کلبه احزان نام نهاده بودند. سالیانی دراز گذشت و یوسف در مصر به سلطنت رسید و همانطور که در قرآن کریم و تفاسیر آمده است حضرت یعقوب و خانواده اش را به مصر نزد فرزندش می برند.
حافظ بر این موضوع کاملاً واقف و آگاه بوده و بدان سبب مطلع غزل خود را چنین امیدوار کننده می سراید که منظور او از یوسف صرفاً شاه شجاع متواری می باشد و همانطور که در بیت ششم اشاره دارد از بازیهای پنهان و پشت پرده کاملاً آگاه و خود دست اندر کار بوده و می داند که شاه شجاع بار دیگر به حکومت دست خواهد یافت . شاعر در بیت نهم باز گو کننده حال خود در دوره حکومت شاه محمود است که از او به نام رقیب نام می برد. محمود برای اینکه سلطنتی پایدار داشته باشدبا مخالفین شاه شجاع و متولیان شریعت ساخته بود و این اقدامات بر حافظ گران می آمد.
اجمالاً این یکی از غزلهایی است که چند بیت و مصراع آن به صورت ضرب المثل ، تکیه کلام عارف و عامی فارسی زبان است.در پایان ، حافظ مصراع دوم بیت هشتم خود را که می فرماید : هیچ راهی کو را نیست پایان غم مخور از مصراع دوم بیت سوم غزل شمس الدین محمد جوینی گرفته و نیز در بیت نهم آنجا که حافظ می فرماید : جمله می داند خدای حال گردون غم مخور ، تحت تأثیر مضمونخاقانی است که می گوید :
خاقانی امید را مکن قطع از فضل خدای حال گردان
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
یوف گمگشته باز آید به کنهان غم مخور کلبه اخزان شود روز گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن وی سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
گربهار عمر باشد باز بر تخت چمن تر گل در سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند چون ترا نوح است کشتیبان زطوفان غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
در بیابان گر زشوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرنان کاست و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله می داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود وردت دعا و درس قران غم مخور
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
خیلی عالی است
پاسخحذف