اي دل آن دم كه خراب مي گلگون باشي بي زرو گنج به صد حشمت قارون باش
در مقامي كه صدارت به فقيران بخشند چشم دارم كه به جاه از همه افزون باشي
در ره منزل ليلي كه خطر هاست در ا» شرط آول قدم آن است كه مجنون باشي
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مكن ورنه چون بنگري ا زدايره بيرون باشي
تا ج شاهي طلبي گوهر ذاتي بنماي ور خود از گوهر جمشيد و فريدون باشي
ساغري نوش كن و جرعه به افلاك فشان چند و چند ا زغم ايام جگر خون باي
حافظ ار فقر مكن ناله كه گر شعر اين است هيچ خوشدل نپسندد كه تو محزون باشي
توضيحات :
معني بيت 1( اي دل آن لحظه اي كه از شراب رنگارنگ مست و خراب مي شوي بدون طلا و گنج هم از نظر حشمت و بزرگي صد برابر قارون توانگر مي شوي) در مقامي ( انجا ) فقيران ( درويشان ) صدارت ( صدر نشيني جايگاه قرب و منزلت خداوندي ) چشم دارم ( اميدوارم ) ليلي ( استعاره از معشوق ) خطر ( دشواري ) قدم ( گام ) مجنون ( استعاره از عاشق ديوانه ) معني بيت 4( مركز دايره عشق را به تو نشان دادم اشتباه مكن و گرنه وقتي به خود بيايي خود را از حريم عشق دور خواهي افت ) چون باشي ( چگونه باشي ) معني بيت 6( اگر تاج شهرياري مي جويي سرشت ذاتي و لايفت خود رانشان بده اجر چه از ناد جمشيد و فريدون باشي ) معني بيت 7( پياله اي بنوش و ساغري هم بر روزگار بپاش تا كي و تا چه زمان ا زغم روزگار ناراحت و نگراني ) شعر اين است ( نظم تو چنين ارزنده است ) خوشدل ( نيكدل )
نتيجه تفال :
1- به شما توصيه مي كنم كه اطرافيان خود را خوب بشناسي آنگاه درباره اشان تصميم بگير و در راهي كه انتخاب كرده اي ثابت قدم باش و راز اين كار و نيت را باين و آن درميان مگذار زيرا همگا ن خيرخواه تو نيستند جنابعالي اب اينكارها زمان را از دست مي دهيد و رقيبان پيروز مي شويند به شما اطمينان مي دهم كه با توكل به خداي يگانه و اراده و فعاليت اين نيت عملي است
2- او مشغول تكاپو و كوشش است به زودي ثمره آن نمايان مي گرد در مورد او نگران نباشيد
3- به امو ردنيا و ماديات زياد توجه داردي و از زرق و برق و چشم هم چشمي لذت مي بريد اين دنيا زود گذز است پس بايد باآن قلب پرمهر دست بيچارگان را بگيريد يكي در خانواده يتان سخت نيازمند محبت شماست او را دريابيد كه مستجاب الدعوه است
4- گله و شكايت دردي را دوا نميكند پس صراحتاً خود را با او در ميان بگذرايد چيز ي را پيدا كرده ايد يا كسي ملاقات داشته ايد يا از چيزي سودي برده ايد كه موقعيت شما را بهتر خواهد كرد پدر و مادر را مورد توجه قراردهيد نذر خود را ادا كنيد فرزندم وضعيت جسماني شما طوري است كه اغلب دچار بيماري تپش قلب و سردرد و دل درد مي شويد و ا زكساني مي باشيد كه زود رنج و احساسي مي باشيد بهمين جهت رنگهاي زرد نارنجي و سبز و سفيد برازنده شما است پس با اين احساس لطيف حيف است ه لجباز و وسواسي باشيد
5- جنابعالي از ملاحت و قدرت كافي براي تسخير ديگران برخورداريد بنا براين با يك نظر و ديد به اساني پرواز پرندگان دلها را شكار مي كنيد جديدا از طريق امواج و رايانه دوستـــــــان زياد پيــد اكرده ايد مبارك است
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (458)
خراب: مست و از پای درآمده.
گلگون: گلفام، مانند گل، سرخ.
حشمت: شکوه و عظمت.
قارون: مردی مال اندوز از قوم بنی اسرائيل و معاصر حضرت موسی که کليد مخازن و گنجينه های او را چند نفر حمل می کردند.
مقام: جايگاه.
صدارت: صدر نشينی، بالا نشينی، مقام عالی.
فقيران: درويشان وارسته.
چشم داشتن: انتظار داشتن، اميدوار بودن.
جاه: مقام و مرتبه.
مجنون: 1- ديوانه، 2- قيس بن ملوح، از بنی جعده که از شدت عشق ليلی ديوانه شد و به مجنون ملقب و مشهور گرديد.
نقطه عشق: شروع دايره عشق، مرکز دايره عشق.
نمودم: نشان دادم.
هان: (شبه جمله) آگاه باش، زنهار.
سهو: اشتباه، غفلت، فراموشی.
چون بنگری: همين که نگاه کنی، چون به خود آيی.
گوهر ذات: سرشت نژاد، اصالت دودمان.
گوهر: تخمه، نژاد.
جرعه بر افلاک فشان: مقداری از شراب را به طرف آسمان بپاش، کنايه از اينکه فلک را تحقير کن و به آن بی اعتنا باش.
چند و چند: تا کی و تا چند.
فقر: بی چيزی، تنگدستی، درويشی.
خوشدل: انسان دل پاک و خوش قلب، نيکدل.
محزون: اندوهگين.
معانی ابيات غزل (458)
(1) ای دل، آن لحظه که از باده گلرنگ مست و از پا درآمده يی جاه و جلال تو بدون داشتن زر و سيم صد برابر از قارون بيشتر است.
(2) آنجا که به درويشان بی نياز مقام بالانشينی و سروری می دهند اميدوارم که مقام تو از همه بالاتر باشد.
(3) لازمه برداشتن اولين گام، در راه خطرناک منزل ليلی (معشوق) اين است که مجنون باشی.
(4) نقطه اصلی شروع دايره عشق را به تو نشان دادم. زنهار که فراموش کنی و گرنه تا به خود بيايی می بينی که از دايره بيرون رفته ای.
(5) قافله حرکت کرد و تو در خواب ماندی و بيابان پيش روست. کی حرکت می کنی؟ نشان راه را از که میپرسی؟ چه کار می کنی؟ چه حالی داری؟
(6) اگر در دل آرزوی تاج سلطنت داری، حتی اگر از دودمان جمشيد و فريدون هم هستی، جوهر ذاتی خود را نمايان ساز.
(7) جامی از شراب سرکش و جرعه يی از آن به اطراف بپاش. تا کی و چند از دست غم ايام اندوهگين و نگرانی؟
(8) حافظ، از درويشی و تهيدستی منال که اگر اينگونه و مانند اين غزل شعر می سرايی، هيچ انسان خوش قلبی روا نمی دارد که تو برای معيشت افسرده و اندوهگين باشی.
شرح ابيات غزل (458)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم
٭
در روزهای اولی که شاه زين العابدين به سلطنت رسيد، حافظ پير به حکم روابط و سوابق با شاه شجاع و از راه خيرخواهی، در حالی که طرف خطاب او در غزل، دل خويشتن است به صورت کنايه و اشاره مطلب و اندرزهايی را به نوجوان بی تجربه و تازه به منصب رسيده از روی کمال احتياط گوشزد می کند زيرا هنوز بر حافظ معلوم نيست که شاهزاده جوان چه خلق و خويی دارد.
شاعر در دو بيت اول و دوم غزل با دل خويشتن درد دل کرده و در پنج بيت بعدی از روی کنايه مطالبی را با شاه جوان در ميان می نهد.
1- در بيت سوم شاه جوان را به راهی خطير که در پيش دارد آگاه ساخته و ضمن يادآوری خطرات اين راه، به او توصيه می کند که بايستی با تهوّر و شجاعت همه خطرها را به جان خريده و در اين راه پيش بروی.
2- در بيت چهارم به منظور تأکيد بيشتر يادآوری می کند که آنچه را که بر تو گفتم شرط پيروزی است و اگر از آن غفلت کرده و با کمال شجاعت و تهوّر در اولين روزهای سلطنت به امور نپردازی طولی نمی کشد که می بينی زمام امور از دست تو خارج شده است.
3- در بيت پنجم اشاره ضمنی به اقدامات و تحريکات ساير شاهزادگان رقيب آل مظفر کرده و می گويد وقت از دست رفته و اوضاع به ضرر تو در حال شکل گرفتن است. اقدامات خود را برای چه موقع گذاشته و کی در صدد مقابله بر خواهی آمد؟
4- در بيت ششم با صراحت هر چه تمام تر به شاه جوان می گويد همين که شاهزاده و وليعهد قانونی هستی کافی نيست اگر می خواهی به تاج و تخت موروثی خود دست يابی بايد جوهر ذاتی خود را به منصّه ظهور برسانی.
5- در بيت هفتم اشاره به اين نکته دارد که پدرت مرد و رفت. وقت شريف را صرف تشريفات و سوگواری مکن و واقع بين باش و از دست روزگار منال و در جهت مصالح خويش گام بردار.
6- در مقطع غزل حافظ گوشه نشين و تهيدست به صورت غير مستقيم استدعای مساعدت مالی و رسيدن وظيفه يی دارد که مقرری او بوده است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی
در مقامی که صدارت به فقيران بخشند چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
در ره منزل ليلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن ور نه چون بنگری از دايره بيرون باشی
کاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای ور خود از تخمه جمشيد و فريدون باشی
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان چند و چند از غم ايام جگرخون باشی
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر اين است هيچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
اي دل آن دم كه خراب مي گلگون باشي بي زرو گنج به صد حشمت قارون باش
در مقامي كه صدارت به فقيران بخشند چشم دارم كه به جاه از همه افزون باشي
در ره منزل ليلي كه خطر هاست در ا» شرط آول قدم آن است كه مجنون باشي
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مكن ورنه چون بنگري ا زدايره بيرون باشي
تا ج شاهي طلبي گوهر ذاتي بنماي ور خود از گوهر جمشيد و فريدون باشي
ساغري نوش كن و جرعه به افلاك فشان چند و چند ا زغم ايام جگر خون باي
حافظ ار فقر مكن ناله كه گر شعر اين است هيچ خوشدل نپسندد كه تو محزون باشي
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر