گفتند خلايق كه تويي يوسف ثاني چون نيك بديدم به حقيقت به از آني
شيرين تر ا زآن به شكر خنده كه گويم اي خسرو خوبان كه تو شيرين زماني
تشبيه دهانت نتوان كرد به غنچه هر گز نبود غنچه بدين تنگ دهاني
صد بار بگفتي كه دهم زان دهنت كام چون سوسن آزاده چرا جمله زباني
گويي بدهم كامت و جنت بستانم ترسم ندهي كامم و جانم بستاني
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند بيمار كه ديه ست بدين سخت كماني
چون اشك بيندازي اش از ديده مردم آنرا كه دمي ا زنظر خويش براني
در راه تو حافظ چو قلم كرد زسر پاي چون نامه چرا يك دمش ازلطف نخواني
توضيحات :
معني بيت 1( مدرم گفتند كه تو د رزيبايي يوسف دوم هستي چون نگاهت كردم حقيقتاً از يوسف هم بهتر و زيباتري ) معني بيت 2( تو با خنده هاي شيرين مانند قندت شيرين تر از آن هستي كه مي گويند اي شاه خوبان تو شيرين زمان خود هستي ) معني بيت 4( صد مرتبه گفتي مرا از دهانت به آرزويم مي رساني و بوسه اي مي دهي چرا مانند سوسن آزاده بدقولي و به وعده ايت عمل نميني و فقط حرف مي زني ) معني بيت 5( اي محبوب گفتي بوسه اي مي دهم و جانت را مي گيرم مي ترسم جانم را بگيري اما بوسه اي ندهي تا به آرزويم بسم ) معني بيت 6( تبرنگاه تو از سپر جانم عبوركرد چشم بيماري بدين نيرومند كسي نديده است = استفهام انكاري ) معني بيت 70 عاشقي را كه يك لحظه به چشم لطف نگاهه نكني مانند اين است كه اشك چشم روي خاك بيندازي و اعتباري براي او قايل نباشي )معني بيت 8( در راه عشق تو حافظ مانند قلم با سر مي رود پس چرا مانند نامه از سر مهر و محبت او را لحظه اي فرا نمي خواني و در بر نمي گيري )
نتيجه تفال :
1- از اينكه نزد خاص و عام محبوب مي باشيد جاي شكر گزاري و سپاس مي باشدولي براثر غرور يكه داريد مدتي نه چندان دور همه ا زاطراف شما پراكنده خواهند شد پس هرچه زودتر از اينكار صرف نظر كنيد تا ستاره اي درخشان در مجالس و محافل باشيد
2- اين نيت با صبر و شكيبايي عملي م يگردد زيار اين كارمقدماتي لازم دارد كه در شرف اجراست او نيز ا ز اين وضع خسته شده و خودش ميل ندراد كه دست به اقدامات حاد بزند اما مثل اينكه در بد مهلكه اي دچار شده است و دنبال زمان مي گردد تا خود را رها سازد شما نيز سعي كنيد به او كمك كنيد نه اينكه مشكلش را بيشتر كنيد
3- قرض ادا مي شود مشكل حل مي گردد و گمشده نزديكي از نزديكان است اما او مي ترسد ابراز دراد زيرا ناخواسته به اين دام افتاده و بيچاره تقصيري نداشته است در امور شغلي و موفقيت همگم شماست
4- خانم يا آثاي عزيز با توجه به بيت هاي غزل خصوصيات شما چنين است از انتقاد لذت نمي بريد ولي اهل انتقاد از ديگرانيد از اينكه كسي براي شما هديه بياورد خوشحال مي شويد و سعي مي كنيد جبران كنيد و هديه اي مضاعف اهدا كنيد در پول در آوردن ماهريد ولي در خرج كردن موقعيت را تشخيص نمي دهيد هرچه درايد براي خانواده مي خواهيد اما گمان مي كنيد كه خانواده ارزش آن را نمي دانند در اجتماع موفقيد ولي احساس م يكنيد مقامي كه شايسته شماست به دست نياورديد
5- صحبت هاي ناخوشايند را اهمين ندهيد يك وسيله بزرگ را تعويض و تغيير خواهيد داد و عامل تغييرات اساسي خواهيد بود و توجه شما را به بيت دوم و سوم جلب مي كنم
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
١ -مردمان گفتند كه تو در زيبايى يوسف ثانى هستى؛اما چون به دقت نگاه كردم ديدم كه بهراستى بهتر از او هستى!
٢ -اى پادشاه زيبارويان،هنگامى كه به خندههاى شيرين لب مىگشايى،دلرباتر و جذابتر از آنى كه بگويم تو شيرين روزگار خود هستى![مقصود از شيرين،معشوقهى خسرو پرويز پادشاهساسانى است كه مطابق روايت نظامى(در مثنوى خسرو و شيرين خود)،زيبايىاش در اوج كمال بودهاست.]
٣ -دهانت را نمىتوان به غنچه مانند كرد؛زيرا كه هرگز دهان غنچه به تنگى و كوچكى دهان تو نيست.
4-صد بار گفتى كه از دهان خود كام تو را مىدهم؛چرا مانند سوسن آزاده سراپا زبان هستى؟
[يعنى چرا فقط وعده مىدهى و عمل نمىكنى؟مقصود از سوسن آزاده،سوسن سفيد است كه پنجبرگ و پنج كاسبرگ دارد و معمولا برگهاى آن را به زبان مانند مىكنند.از اين رو به آن سوسن دهزبان هم مىگويند.«چرا جمله زبانى»ناظر بر همين ويژگى سوسن است.گويى سراپاى سوسن زباناست.]
۵ -مىگويى آرزوى تو را برآورده مىكنم و در عوض جانت را مىگيرم!مىترسم كه جانم را بستانى
اما به آرزويم نرسانى!
6-تير خدنگ چشم بيمار تو،از سپر جان مىگذرد.كسى،هرگز بيمارى چنين نيرومند و سخت كمان نديده است![چشم يار را به سبب خمارى آن،به بيمارى مانند كرده و نگاههاى او را به تيرخدنگ و نهايتا جان عاشقان را به سپرى كه اين تير از آن مىگذرد.و آن گاه اعجاب كرده است كهكدامين بيمار مىتواند چنين كماندار و تيرانداز ماهرى باشد؟]
٧ -كسى كه تو او را از نظر بيندازى،مانند اشكى كه از چشم فرو مىغلتد،از چشم مردم خواهد
افتاد.[از نظر خويش برانى،به كنايه يعنى عنايت و توجه از او برگيرى.و از چشم مردم افتادن،كنايه ازخوار و بىمقدار شدن است.در عين حال با كلمهى افتادن بازى زيبايى كرده و به مفهوم دوم آن يعنىغلتيدن و فرو افتادن اشك از چشم نيز نظر داشته است.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری
غزل به قلم علامه قزوینی :
گفتند خلايق که تويی يوسف ثانی چون نيک بديدم به حقيقت به از آنی
شيرينتر از آنی به شکرخنده که گويم ای خسرو خوبان که تو شيرين زمانی
تشبيه دهانت نتوان کرد به غنچه هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهانی
صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی
گويی بدهم کامت و جانت بستانم ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند بيمار که ديدهست بدين سخت کمانی
چون اشک بيندازيش از ديده مردم آن را که دمی از نظر خويش برانی
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
گفتند خلايق كه تويي وسف ثاني چون نيك بديدم به حقيقت به از آني
شيرين تر ا زآن به شكر خنده كه گويم اي خسرو خوبان كه تو شيرين زماني
تشبيه دهانت نتوان كرد به غنچه هر گز نبود غنچه بدين تنگ دهاني
صد بار بگفتي كه دهم زان دهنت كام چون سوسن آزاده چرا جمله زباني
گويي بدهم كامت و جنت بستانم ترسم ندهي كامم و جانم بستاني
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند بيمار كه ديه ست بدين سخت كماني
چون اشك بيندازي اش از ديده مردم آنرا كه دمي ا زنظر خويش براني
در راه تو حافظ چو قلم كرد زسر پاي چون نامه چرا يك دمش ازلطف نخواني
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر