وصال او زعمر جاودان به خداوندا مرا آن ده كه آن به
به شمشيريم زد و با كس نگفتم كه راز دوست از دشمن نهان به
شبي ميگفت چشم كس نديده است زمرواريد گوشم در جهان به
دلا دايم گداي كوي او باش به حكم آنكه دولت جاودان به
به خلدم دعوت اي زاهد مفرماي كه اين سيب زنخ زان بوستان به
به داغ بندگي مردن درين در به جان او كه از ملك جهان به
گلي كان پايمال سرو ما گشت بودخاكش زخون ارغوان به
خدا را از طبيب من بپرسيد كه آخر كي شوداين ناتوان به
جوانا سر متاب از پند پيران كه راي پير از بخت جوان به
سخن اندر دهان دوست گوهر وليكن گفته حافظ از آن به
توضيحات :
وصال ( رسيدن ) به ( بهتر ) ده ( عطا كن ) مشير زدي ( آزارم دادي )دولت ( اقبال ) معني بيت 5( اي زاهد مرا به بهشت دعوت مكن زيرا سيب چانه جانان ا زآن باغ بهشت بهتر است ) معني بيت 6( دراين در گاه با آتش و داغ بندگي مردن به جان محبوب بهتر از پادشاهي جهان است ) معني بيت 7( گلي كه لگد مال سرو ما باشد خاك آن از خرون ارغوان بهتر است ) معني بيت 8( براي رضاي خدا از پزشك سوال كنيد كه اين بيمار چه موقع خوب مي شود ) معني بيت 9( اي جوان از پند پيران اعراض مكن زيرا فكر و تدبير پير از بخت جوان بهتر است
نتيجه تفال :
1- لسان الغيب در بيت هاي 1-2-4- فرمايد ( وصال جانان از حيات جاودان بهتر است اي خدا به من آنچه را كه از همه چيز بهتر است بده ) ( مرا به شمشير زد اما من به كسي نگفتم چونكه سر و راز دوست بهتر است كه از دشمن پنهان باشد ) ( اي دل هميشه گداي محله محبوب باش به دليل آنكه دولت و اقبال ابدي يافتن بهتر از هر چيزي است ) خود تفسير كنيد
2- همه به پشتكار شما آفرين مي گويند و شايد هم به علت لجبازي اين كارهار ا مي كنيد و عجيب اينكه دست بردار هم نيستيد و خيلي مصمم پافشاري كنيد اگ راين اراده را همراه بامشورت و پند عزيزان هماره سازيد حتماً موفق مي شويد
3- برا ي اجراي اين نيت ابتدا ساز و كار و مقدماتش را فراهم سازدي و آنگاه مشورت كنيد سپس دست به اقدام بزندي كه در اين صورت شاهد موفقيت در آغوش شما خواهدبود
4- مسافر حالش خوبست ولي هنوز اوضاع او رو براه نشده اولي به زودي خبرهاي خوش مي دهد بيمار شفا مي يابد و خانواده شما ا زوضعيت خوبي برخودار خواهد شد
5- فرزندم محبوب ترين بندگان خدا كسي است كه كار نيك را محبوب خود ساخته و ميل انجام آن را در دلش انداخته است
6- خريد و فروش را توصيه مي كنم اما تغيير شغل و مكان را به وقت ديگر موكول كنيد به زودي براثر تحولات زندگي موقعيت خوبي برا ي خانواده شما بوجود مي آيد
7- از تحولات پيش آمده نگران نباشيد كه به سود شما تمام خواهد شد
8- از اينكه خود راگم كرده ناراحت نباشيد اين عوامل موجب مي شود تا شمارا در آينده بهتر درك كند به شرطي كه شكيبا باشيد و با زيركي عمل كنيد
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معاني لغات غزل (419)
وصال: وصل، تمتع از معشوق، دوستي بي غرض كردن، مواصلت و ديدار و رسيدن به هم.
خدا را: به خاطر خدا.
خلد: بهشت.
سرمتاب: سر مپيچ، سر پيچي مكن.
راًي: تدبير، انديشه، نظر.
مرواريد گوش: گوهر گوش، كنايه از گوهر پند و پند پذيري گوش.
معاني ابيات غزل (419)
(1) مواصلت و ديدار دوست از زندگاني جاويد بهتر است. خدايا آن را به من ارزاني دار كه بهتر است.
(2) مرا با شمشير (جفا) خسته و آزرده ساخت و سخني در اين باره با كسي نگفتم چرا كه بهتر است راز دوست از دشمن پنهان باشد.
(3) براي خاطر خدا از طبيب من بپرسيد كه اين رنجور، كي بهبودي مي يابد.
(4) آن گلي كه زير پاي محبوب سرو قدّ ما پايمال شد خاك او از خون ارغوان با ارزش تراست.
(5) اي زاهد، مرا به بهشت دعوت مكن كه سيب زنخدان يار از تمامي آن بوستان بهتر است.
(6) اي جوان، از پند پيران سرپيچي و روگرداني مكن به حكم آنكه راي و تدبير پير، بر بخت و اقبال جوان برتري دارد.
(7) (آن دوست) شبي مي گفت چشم كسي در دنيا بهتر از گوش پند نيوش من (كه مرواريد اندرز را در خود جاي مي دهد) نديده است.
(8) (البته) اين سخن، در دهان دوست حكم گوهر را دارد اما گفته و پند حافظ از آن سخن گوهر وار تر و با ارزش تر است.
شرح ابيات غزل (419)
وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن فعولن
بحر غزل: هزج مسدّس محذوف
٭
اين غزل، در نسخ مختلف تا يازده بيت به ثبت رسيده و پيش و پسي ابيات در بعضي چنان است كه رشته معاني را از هم مي گسلد. به عنوان مثال بيت هفتم اين غزل مقدمه اي براي بيت هشتم و مقطع غزل است اما در بيشتر نسخ به جاي بيت سوم غزل آورده اند كه به هيچ وجه با معاني غزل و ابيات قبل و بعد آن وفق نمي دهد و مستقلاً نيز داراي معناي وافي به مقصودي نيست از طرفي در غزلي كه شروع آن با ضمير (او) بوده و اين (او) كسي است كه شاعر را با شمشير ستم آزرده و طبق مفاد ابيات هفتم و هشتم شبي به شاعر گفته كه او حرف درست و حسابي را قبول مي كند و شاعر ضمن تائيد و خوشحالي از اين اقرار مي گويد (گفته) من (يعني هم شعر من و هم آنچه را كه به عنوان پيشنهاد مي گويم) به نحوي است كه ارزش آن از گوش پند نيوش دوست بيشتر است، بايستي يك شخصيت بلند مرتبه باشد و اين شخصيت كسي جز شاه شجاع نيست.
اين غزل چنان كه از محتواي كلام آن برمي آيد در اوايل سلطنت شاه شجاع و مقارن ايامي كه حافظ با شاه در بعضي از شب نشيني ها و مجالس شاه حضور مي يافته سروده شده است و نكته اي را كه در بيت هفتم شاعر به آن اشاره مي كند دليل اين نظريه است.
مفاد بيت چهارم غزل به ظاهر صورت تعارف را دارد اما ايهام مستتر در آن قتل صاحب عيار به دست شاه شجاع مي تواند باشد. اصولاً در غزلهاي حافظ هر كجا معناي بيتي به سبب آنچه علي الظّاهر از آن مستفاد مي شود با بافت غزل و سيره كلام مختصري ناماًنوس به نظر مي رسد به دليل آن است كه شاعر در آن بيت ايهامي را گنجانيده كه در آن زمان مسئله و موضوع روز بوده و امروزه بسيار مشكل است كه بتوان به طور صحيح پي به مقصود باطني شاعر برد. از جمله همين بيت چهارم كه احتمالاً اشاره به قتل صاحب عيار مي تواند باشد.
شاعر در انتخاب وزن اين غزل تحت تاثير وزن اشعار و يس و رامين فخرالدّين اسعد گرگاني بوده و مصراعي از او را در بيت دوم خود گنجانيده است.
فخرالدّين اسعد در ويس و رامين مي گويد:
رسول ويس را از ره گسي كرد ز بهر ويس اندرزش بسي كرد
كه او را آگهي از ما نهان ده كه راز دوست از دشمن نهان به
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشيرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به
به داغ بندگی مردن بر اين در به جان او که از ملک جهان به
خدا را از طبيب من بپرسيد که آخر کی شود اين ناتوان به
گلی کان پايمال سرو ما گشت بود خاکش ز خون ارغوان به
به خلدم دعوت ای زاهد مفرما که اين سيب زنخ زان بوستان به
دلا دايم گدای کوی او باش به حکم آن که دولت جاودان به
جوانا سر متاب از پند پيران که رای پير از بخت جوان به
شبی میگفت چشم کس نديدهست ز مرواريد گوشم در جهان به
اگر چه زنده رود آب حيات است ولی شيراز ما از اصفهان به
سخن اندر دهان دوست شکر وليکن گفته حافظ از آن به
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
وصال او زعمر جاودان به خداوندا مرا آن ده كه آن به
به شمشيريم زد و با كس نگفتم كه راز دوست از دشمن نهان به
شبي ميگفت چشم كس نديده است زمرواريد گوشم در جهان به
دلا دايم گداي كوي او باش به حكم آنكه دولت جاودان به
به خلدم دعوت اي زاهد مفرماي كه اين سيب زنخ زان بوستان به
به داغ بندگي مردن درين در به جان او كه از ملك جهان به
گلي كان پايمال سرو ما گشت بودخاكش زخون ارغوان به
خدا را از طبيب من بپرسيد كه آخر كي شوداين ناتوان به
جوانا سر متاب از پند پيران كه راي پير از بخت جوان به
سخن اندر دهان دوست گوهر وليكن گفته حافظ از آن به
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
عااااالی بود.
پاسخحذف