با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

اي پادشه خوبان - ای پادشه خوبان داد از غم تنهايی - غزل 493 - 495

495 - اي پادشه خوبان
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي   دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آيي
دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند   درياب ضعيفان را در وقت توانايي
درشب گله زلفت با باد همي كردم     گفتا غلطي بگذر زين فكرت سودايي
صد باد صبا آنجا با سلسله مي رقصند       اين است حريف اي دل تا باد نپيمايي
مشتاقي و مهجوري دور ا زتو چنانم كرد     كز دست بخواهد شدپاياب شكيبايي
يارب به كه شايد گفت اين نكته كه د رعالم     رخساره به كس ننمود آن شاهد هرجايي
ساقي چمن گل را بي روي تو رنگي نيست     شمشاد خرامان كن تا باغ بيارايي
اي درد توام درمان در بستر ناكامي       وي ياد توام مونس در گوشه تنهايي
در دايره قميت ما نقطه تسليميم           لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
فكر ي خود و راي خود د رعالم رندي نيست   كفر است درين مذهب خود بيني و خودرايي
زين دايره مينا خونين جگرم مي ده         تا حل كنم اين مشكل در ساغر مينايي
حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد   شاديت مبارك باد اي عاشق شيدايي

توضيحات :
پادشه خوبان ( صفت محبوب ) داد ( فرياد 9 به جان آمد ( كا ردل به جان كندن انجاميد ) دايم (هميشه ) درياب ( به دادشان برس ) گله ( شكايت ) غلطي ( اشتباه فكر مي كني ) بگذر زين ( از اين انديشه نادرست در گذر ) سلسله ( زلفان يار ) حريف ( همراه همكار ) مفهوم بيت چهارم ( آرزوي لف جانان يك امر ناشدني است پس از آن خيال منصرف شو ) مشتاقي ( شوق شديد ) مهجوري ( هجران و حكمت او همه جا هست و لي كسي او را نمي تواند مشاهده كند ) شمشاد ( استعاره از قد يار ) خرامان كن ( به حركت در آورد ) اي درد توام درمان ( اي جانان در بستري نامرادي درد عشق تو درمان من است ) دايره قسمت( دايره تقدير ) نقطه تسليم ( نقطه رضا و تسليم به قضا و قدر ) راي 0 انديشه ) رندي ( قلندري ) خود بيني ( خودرايي و غرور ) دايره مينا ( سپهر نيلگون ) ساغر مينايي ( حام شيشه اي لاجوردي ) عاشق شيدايي ( عاشق مجنون )

نتيجه تفال :
1-   خواجه د ربيت 1-2-  و آخر به ترتيب فرمايد ( اي پادشاه زيبارويان فرياد از رنج تنهايي دل از دوري تو به جان ا«دهاست و زمان آن رسيده كه باز ايي ) ( گل باغ رويت هميشه شاداب و تازه نمي ماند و هب مرور ايام پژمرده مي شود پس هنگام توانايي و قدرت از ضعيفان يادي كن )( اي حافظ شب هجران پايان پذيرفت و بوي خوش دم صبح آمد و وصال ظاهر شد پس شاديت مبارك باد اي عاشق شيدا ) خود تفسي ركنيد
2-   از او گله نداشته باشيد زيرا در وضعيت خاصي قرار دارد در حالي كه ميل دارد با شما ارتباطي منطقي و خوب داشته باشيد از جهت ديگر در گير مسايل خص خويش مي باشد كه به زودي بر طرف مي گردد و به دلخواه او مي شود
3-   به يكي از مشاهد متبركه برويد و دعا كدره و نذر خود را ادا كنيد به شما قول مي دهم كه كارها بر وفق مرادتان خواهد شد و جاي هيچ گونهنگراني وجود ندارد بلكه با صبر و شكيبايي توامبا دقت و سرعت عمل اقدام كنيد
4-   اين نيت حتماً بر آورد ه مي شود فقط راز دل ار با حسودان و رقيبان در ميان مگذاريد بيمار شفا مي يابد وخريد و فروش سود آور است به زودي مژده اي خوش دريافت كرده و فرزندي شايسته در خانواده متولد مي شود
5-   فرزندم ويژگي شما چنين است اگر در زندگي تحت فشار و عصبيت قرار گيريد دچار افسردگي و كسالت مي شويد اغلب اوقات شكيبا و صبوريد بطوري ه مدتها درد را تحمل م يكنيد ولي از سخن بي جا و تهمت قلبتان شعله ور مي شود و چون شير درنده مي شويد اگر د ركاري شكست بخوردي و حشتي از اطراف نداريد پس از اينكه ديگري زرنگي كند ناراحت مي شويد چون خود مي دانيد كه ديگران چه مي كنند و آنها از هوش شما باخبرند


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

غزل 493 
وزن غزل: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (بحر هزج مثمن اخرب)

۱  ای سرور زیبایان، فریاد از دست تنهایی؛ دل بی تو به ستوه آمد، وقت آن است که بازگردی.
به جان آمدن: به تنگ آمدن، به ستوه آمدن.
2  گل این باغ همیشه باطراوت نمی‌ ماند؛ هنگام توانایی به ضعیفان یاری کن.
مخاطب همچنان پادشه زیبایان در بیت پیشین است. به او می‌گوید جوانی گذراست و گل روی تو همیشه شاداب نخواهد ماند. حالا که توانایی داری به من ضعیف التفاتی کن.
3  دیشب از زلفت با باد گله می‌کردم؛ باد گفت به راه خطا می‌روی، از این فکر جنون آمیز در گذر.
باد صبا گفت در فکر غلطی هستی، رسیدن به وصال زلف او فکری مالیخولیایی است از این فکر بگذر.
4  صد باد صبا آنجا در حالیکه مقید به زنجیرند می‌رقصند؛ حریف چنین است، بر حذر باش که کار باطل و بیهوده نکنی.
باد پیمودن: کار بی‌حاصل کردن.
مضمون دنباله بیت پیشین است و گله از زلف یار با باد. باد در جواب می‌گوید آنجا، در زلف او، صد باد صبا در حالیکه به زنجیر کشیده شده‌اند، به رقص آمده‌اند -معشوق چنان عیار و زیرک است که باد را با زلف خود به زنجیر می‌کشد و همچنان اسیر خود را در زیر زنجیر می‌رقصاند، تو تصور نکن که می‌توانی به او دست یابی.
البته به زنجیر کشیدن باد امر محالی است و پیچیدن باد را در سلسله زلف معشوق، به زنجیر کشیدن آن تعبیر کرده است.
5  آرزومندی و دوری، دور از تو، مرا به حالی در آورده است؛ که تحمل صبر و شکیبایی من از دست خواهد رفت.
دور از تو: جمله دعایی است یعنی از تو دور باد.
پایاب آبی را گویند که پا به زمین آن برسد و مجازا به معنی تاب و طافت و مقاومت است.
6  خدایا این نکته را به چه کسی می‌شود گفت که آن معشوق هرجایی روی خود را به کسی در جهان نشان نداد.
هرجایی یعنی آنکه در یک جا قرار نگیرد، زن بدکاره، روسپی.
این بیت نمودار کامل پانتئیسم هندی (همه خدایی و هیچ خدایی) است که از مبانی عرفان شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی و مولانای رومی و نیز مجموعا از مبانی عرفان ایرانی به حساب می‌آید و می‌توان گفت پایه عقیدتی حافظ است. خدای عرفان هتدی نیرویی است پراکنده در سراسر کائنات، عاری از صفات و مشخصات انسانی.
خواجه می‌گوید معبود که درهمه جا هست و در ذرات کائنات وجود دارد، چگونه بر کسی مکشوف نمی‌شود. آیا می‌توان به کسی گفت که یک معشوقه هرجایی با همه عشقبازی می‌کند بی‌آنکه روی خود را نشان دهد. پس عارفان چگونه می‌خواهند به وصال این معشوق برسند؟
7  ساقی چمنی که گل سرخ در آن رسته بدون روی تو رنگ و جلایی ندارد؛ ب
ا قد مانند شمشادت بخرام تا باغ را آرایش دهی.
8  ای کسی که هنگامی که در بستر ناکامی افتاده‌ام درد تو درمان من است -هنگام ناکامی با درد تو دلخوشم- و ای کسی که وقتی در گوشه تنهایی هستم یاد تو با من رفیق و همراه است- یاد تو رفیق تنهایی من است.
9  در دایره سرنوشت ما مثل نقطه مرکز دایره، بی‌حرکت و تسلیم حوادث هستیم؛ هر فکری که درباره ما داشته‌باشی  عین لطف است و هر حکمی که بکنی آن را پذیرا هستیم.
تسلیم از اصطلاحات صوفیه است به معنی گردن نهادن به مقدرات خدا و این مقام بعد از توکل و رضا می‌آید.
دنباله مضمون بیت قبلی است. می‌گوید اگر قسمت را دایره‌ای فرض کنیم، ما مثل نقطه در مرکز این دایره قرار داریم. تسلیم محض هستیم. هر تصمیمی که درباره ما بگیری از آن گله نداریم و هر حکمی بکنی مطیعیم.
10  مطابق فکر و رای خود عمل کردن در عالم رندی و آزادگی معنی ندارد؛ خودبینی و استبداد رای خلاف احکام مذهب رندی است.
از عالم رندی معنی عرفان عاشقانه خواسته و بر این مبنا گوید، مرید باید تابع مطلق پیر باشد، از گروه تبعیت کند و تمایلات شخصی را بکشد.
11  از این دایره آبی رنگ خون به دل شده‌ام، شراب بده؛ تا این مشکل را در ساغر مینایی حل کنم.
مینا به معنی آبگینه الوان، و مینایی شیئی که روی آن میناکاری شده باشد، و دایره مینا کنایه از آسمان آبی رنگ است.
حل کردن: گشودن، مخلوط کردن چیزی با مایعی، مثل نمک و شکر در آب.
می‌گوید از حوادثی که گردش آسمان به سرم آورده متاثر و خون به دل هستم، شراب بده تا مشکل مسئله را در جام میناکاری شراب حل کنم.
و به هر دو معنی حل کردن توجه داشته است یعنی به تعبیری گره مشکلات را با نوشیدن شراب باز کنم و به تعبیری آنها را در ظرف شراب بریزم، و چنانکه جسمی را در مایع حل می‌کنند، آن را حل کنم و از میان ببرم.
12  حافظ، شب هجران رفت، آثار خوب روزگار وصل پیدا شد؛ خوشی و شادی بر تو مبارک باد، ای عاشق شوریده حال.


غزل به قلم علامه قزوینی :

ای پادشه خوبان داد از غم تنهايی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآيی
دايم گل اين بستان شاداب نمی‌ماند درياب ضعيفان را در وقت توانايی
ديشب گله زلفش با باد همی‌کردم گفتا غلطی بگذر زين فکرت سودايی
صد باد صبا اين جا با سلسله می‌رقصند اين است حريف ای دل تا باد نپيمايی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پاياب شکيبايی
يا رب به که شايد گفت اين نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجايی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نيست شمشاد خرامان کن تا باغ بيارايی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای ياد توام مونس در گوشه تنهايی
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم لطف آن چه تو انديشی حکم آن چه تو فرمايی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نيست کفر است در اين مذهب خودبينی و خودرايی
زين دايره مينا خونين جگرم می ده تا حل کنم اين مشکل در ساغر مينايی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شاديت مبارک باد ای عاشق شيدايی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي   دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آيي
دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند   درياب ضعيفان را در وقت توانايي
درشب گله زلفت با باد همي كردم     گفتا غلطي بگذر زين فكرت سودايي
صد باد صبا آنجا با سلسله مي رقصند       اين است حريف اي دل تا باد نپيمايي
مشتاقي و مهجوري دور ا زتو چنانم كرد     كز دست بخواهد شدپاياب شكيبايي
يارب به كه شايد گفت اين نكته كه د رعالم     رخساره به كس ننمود آن شاهد هرجايي
ساقي چمن گل را بي روي تو رنگي نيست     شمشاد خرامان كن تا باغ بيارايي
اي درد توام درمان در بستر ناكامي       وي ياد توام مونس در گوشه تنهايي
در دايره قميت ما نقطه تسليميم           لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
فكر ي خود و راي خود د رعالم رندي نيست   كفر است درين مذهب خود بيني و خودرايي
زين دايره مينا خونين جگرم مي ده         تا حل كنم اين مشكل در ساغر مينايي
حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد   شاديت مبارك باد اي عاشق شيدايي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

۳ نظر:

  1. من سایت شما رو خیلی دوست دارم.
    به راحتی قبل استفاده و درک است . فایل های صوتی اضافه شده هم بسیار مفید هستند.

    ممنون

    پاسخحذف
  2. واااای محشره یکم تسکینم داد واقعا ممنون

    پاسخحذف