با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

ساعتي ناز مفرما - ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای - غزل 422 - 503

503 - ساعتي ناز مفرما
اي كه با سلسله زلف دراز آمده‌ای         فر صتت باد كه ديوانه نواز آمده اي
ساعتي نا زمفرما و بگردان عادت           چون بپرسيدن ارباب نياز آمده اي
پيش بالاي تو ميرم چه به صلح و چه به جنگ چون بهر حال برازنده نا زآمده اي
آب و آتش بهم آميخته اي از لب لعل   چشم بد دور كه بس شعبده باز آمده اي
آفرين بر دل نرم تو كه از بهر ثواب           كشته غمزه خود را به نماز آمده اي
زهد من با توچه سنجد كه به يغماي دلم     مست و آشفته به خلوتگه راز آمده اي
گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلود ه است     مگر ا مذهب اين طايفه باز آمده اي

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 1-3- مي فرمايد ( اي كسي كه با زنجير گيسوان بلند آمد هاي جلال و زيبايي تو پيوسته و بر دوام با د كه به نوازش عاشقي آشفته حال روي آورده اي ) ( چه برا يآتي و چه براي جنگ آمده ابشي جانم فداي تو باد بهر ونه كه باشد لباس ناز بر قامت تو زيباست ) اي دو بيت كالماً با نيت جنابعالي سازگار و همخوان است ومي گويم انسان باري رسيدن به خواسته خود كه از روي عشق و علاقه است بايد تلاش و ا زخود گذشتگي داشته باشد زيرا نابرده رنج گنج ميسر نمي شود
2-   ضمن بهره گيري از استادي ماهر و با تجربه بايد با علاقه و پشتكار و با توكل برخدا براي انجام اين نيت اقدام كنيد و بدانيد كه حتماً موفق مي شويد
3-   بيمار كاملاً شفا مي يابد و جاي نگراني نيست قرض ادا مي شود ولي طول مي كشد و گمشده نزد كساني است كه شما مي شناسيد و او ار ترس نمي گويد چون بيچاره قصد اين كاررا نداشته بلكه ناخواتسه ن غير عمد انجام گرفته است خريد خوبست ولي فروش را به زمان ديگر حواله كنيد مسافرت حتماً برويد و ملاقات را انجام دهيد به پدر و مادر و همسر هر و محبت كنيد
4-   فرزندم شما برا ي دانش و دانشمند اهميت زيادي قايل هستيد و اهل مطاله و پژوهش و مقابله و مقايسه هستيد و ا زروي احساس وظيفه شناسي و وجدان كار مي كنيد اگر م يگوييد همسر يا برادر ي خواهر يا ترا دوست دارم از صميم قلب بيان م يكنيد فردي واقع گرا مي باشيد اما خيلي زود رنج چون توقع نارو خوردن نداريد و آرزوي شما شادي و نشاط در محيط خانواده است
5-   قلبي مملو از عشق و صفا داريد ضربان قلب شما زمزمه محبت است اما دتي بي نمك داريد كساني به شما حسادت دراند خريد يكه كرده ايدمبارك او موفق مي شود نگران نباشيد به زودي از طريق امواج و اينترنت خبر پيروزي دريافت مي كنيد مبارك است  


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (422)

سلسله زلف: (اضافه تشبيهي) زلف به سلسله يعني زنجير تشبيه شده است.

فرصتت باد: اميد آنكه فرصت بيابي.

ديوانه نواز: نوازنده عاشق ديوانه مانند.

ساعتي ناز مفرما: لحظاتي چند ناز را كنار بگذار و عادي برخورد كن.

بگردان عادت: عادت خود را بگردان، رسم ناز كردن و تبختر را كنار بگذار.

پرسيدن: احوال پرسيدن.

ارباب نياز: نيازمندان، حاجتمندان.

پيش بالاي تو ميرم: در حضور قدّ و بالاي تو مي‌ميرم، فداي قدّ و بالايت مي‌شوم.

چه به صلح و چه به جنگ: خواه براي صلح و خواه براي جنگ آمده باشي.

برازنده: درخور، لايق.

آب و آتش به هم آميخته‌يي: كنايه از اينكه لب تو مانند لعل قرمز آبدار بوده و بدان ماند كه آب و آتش در كنار هم جمع شده باشند.

شعبده باز: تردست و چشم بند و نيرنگ باز.

ثواب: اجر و پاداش اخروي.

كشته غمزه خود را: براي كسي كه در اثر غمزه تو كشته شده است.

نماز: مقصود نماز ميت است.

سنجش: تعيين وزن كردن، تعيين ارزش كردن، مقايسه كردن.

چه سنجد: چگونه قابل سنجش باشد، چگونه قابل برابري باشد، چگونه مقايسه شود، چگونه پهلو زند.

يغما: غارت.

خلوتگه راز: سراي خلوت و جايگاه راز و نياز، خانه عارف.

دگرت خرقه: بار ديگر خرقه تو.

اين طايفه: طايفه صوفيان و متشرعين متظاهر.

بازآمده‌يي: برگشته‌يي.

معاني ابيات غزل (422)

(1) اي كسي كه با زنجير زلف بلند (به عيادت من) آمده‌يي. اميد اينكه مجال و فرصت داشته باشي زيرا براي دلجويي (عاشقي) ديوانه آمده‌يي.

(2) لحظاتي ناز و تبختر را كنار بگذار و عادت عادي معمولت را عوض كن زيرا براي احوالپرسي مردمي نيازمند آمده‌يي.

(3) چه سر صلح و چه سر جنگ داشته باشي، من فداي قد و بالاي تو مي‌شوم زيرا به هر صورت ناز كردن برازنده توست.

(4) در لب لعل مانند خود آب و آتش را به هم ممزوج كرده‌يي. چشم بد از تو دور باد كه اين كار تو بسيار به شعبده بازان مي‌ماند.

(5) از اينكه براي ثواب نماز گزاردن بر پيكر كشته تير غمزه خود آمده‌يي، بر دل نرم و رحيم تو آفرين باد.

(6) پارسايي من در برابر تو وزن و ارزشي ندارد، چرا كه تو با حال مستي و شوريدگي و براي تاراج دلم به خلوتسرا و جايگاه عبادت من آمده‌يي.

(7) به من گفت: حافظ باز هم خزقه تو را شراب آلوده مي‌بينم مگر از مذهب و راه و روش طايفه صوفيان (متشرّع) برگشته‌يي؟

شرح ابيات غزل (422)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

بحر غزل: رمل مثمّن مخبون محذوف

٭

طرف صحبت شاعر در اين غزل شاه شجاع و زمان سرودن آن يا مربوط به ايام ولايت عهدي و يا اوايل حكومت او مي‌شود.

چنين بر مي‌آيد كه اين شاهزاده زرنگ و مصلحت گرا كه پيش از رسيدن به حكومت با استعانت حافظ به قدرت رسيد، در همان ايام به مناسبت بيماري و يا دلجويي، از حافظ عيادتي كرده و حافظ به منظور سپاسگزاري و عرض تشكر اين غزل را سروده باشد.

شاعر از زلف بلند و لبهاي شاه شجاع در اين غزل ياد كرده و او اين پادشاه را با زلف بلند و خال چهره و قدّ رعنا و لب و دهان مي‌ستايد هرچند كه علي القاعده شاه شجاع چندان رشيد نبوده است.

شاعر در بيت مقطع، ايهامي و كنايه‌‌يي را گنجانيده است و معلوم مي‌شود شاه شجاع از همان اوايل سلطنت هم با تظاهر به باده نوشي و يكرنگي و عدم تظاهر حافظ چندان موافق نبوده است. مشربي كه حافظ تا پايان عمر از آن دست نكشيد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای فرصتت باد که ديوانه نواز آمده‌ای
ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت چون به پرسيدن ارباب نياز آمده‌ای
پيش بالای تو ميرم چه به صلح و چه به جنگ چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای
آب و آتش به هم آميخته‌ای از لب لعل چشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ای
آفرين بر دل نرم تو که از بهر ثواب کشته غمزه خود را به نماز آمده‌ای
زهد من با تو چه سنجد که به يغمای دلم مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای
گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ست مگر از مذهب اين طايفه بازآمده‌ای


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

اي كه با سلسله زلف دراز آمده‌ای         فر صتت باد كه ديوانه نواز آمده اي
ساعتي نا زمفرما و بگردان عادت           چون بپرسيدن ارباب نياز آمده اي
پيش بالاي تو ميرم چه به صلح و چه به جنگ چون بهر حال برازنده نا زآمده اي
آب و آتش بهم آميخته اي از لب لعل   چشم بد دور كه بس شعبده باز آمده اي
آفرين بر دل نرم تو كه از بهر ثواب           كشته غمزه خود را به نماز آمده اي
زهد من با توچه سنجد كه به يغماي دلم     مست و آشفته به خلوتگه راز آمده اي
گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلود ه است     مگر ا مذهب اين طايفه باز آمده اي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر