كتبت قصه شوقي و مدمعي باكي بيا كه بي تو به جان آمدم زغمناكي
بسا كه گفتهاما زوشق با دو ديده خويش ايا منازل سلمي فاين سلماك
عجيب واقعه اي وغريب حادثه ايست انا اصطبرت قتيلاو قاتلي شاكي
كرا رسد كه كند عيب دامن پاكت كه همچو قطره كه بر برگ گل چكد پاكي
زخاك پاي تو داد آب روي الاه وگل چو كلك صنع رقم زد بر آب و خاكي
صبا عبير فشانگشت ساقيا فرخيز وهات شمسه كرم مطيب زاكي
دع التكاسل تعنم فقد جري مثل كه زاد رارون جستي است و چالاكي
اثرنماند زمن بي شمايلت آري اري ماثر محياي من محياك
زوصف حسن توحافظ چگونه نطق زند كه چون صفات الهي و راي ادراكي
توضيحات :
معني بيت 1( داستان عش قو اشتياق خود را براي جانان نوشتم بيا كه در فراق توا زناراحتي از جانم سير شدم) معني بيت 2( از شدت شوق به دور چشم خيلي گفته ام كه اي منزلگاه سلمي ( معشوقه ) چطور شد سلمي ) معني بيت 3( واقعه عجيب و غريبي است من كه مقتولم صبر مي كنم اما قاتل شكايت مي كند ) معني بيت 4( چه كسي جرات مي كند كه دامن پاكت را لكه دار كند زيرا تو مانند برگ گل كه قطره بر رويش مي چكد پاك هستي ) معني بتي 5( زماني كه خامه قلم آفرينش نقش افريدن رديا و خشكي را مي زد رونق وتازگي به لاله و گل ار از قدم تو هديه كرد ) معني بيت 6( فصل بهار رسيد اي ساقي برخي زو بار باده ناب ( خورشيد تاك ) كه خوشبو و پاكيزه است بياور و بده )
نتيجه تفال :
1- خواجه در بيتهاي 7-8-9- فرمايد ( سستي و اهمال را ترك كن و د ركار خود چالاك باش ووقت را مغتنم بشمار زيرا مثلي مشهور است كه سرمايه عاشقان در طريق عشق چستي و چالاكي و زرنگي است )( جدا از چهره نيكو اندام زيبا و خوي نيك تو از من نشاني نماند آثار نيك و نمايان زندگي خو را از پرتو رخسار تو مي بينم و مي شناسم )( حافظ نم بتوانددر وصف زيبايي تو سخن گويد زير كار خدا بالاتر از حد ادراك و شناخت مي باشد ) اين معاني دقيقانيت جنابعالي را رد بر دارد
2- اگر به شما تعمتي زده اند ناراحت نباشيد خداوند بر همه چيز قادر است و يم يداند كه شما پاك و مبرا هستيد و آنها به زودي به سزاي عمل خود خواهند رسيد
3- اين نيت كالماً موافق ار و حال شما بر آورده مي شود و جاي نگراني وجود ندارد بهتر است به يكي از مشاهد متبركه برويد دعا و نذر خود را ادا كنيد و سوره مباركه نوحرا با معني و حضور قلب بخوانيد كه گشايش بسيار است از مسافر خود ني زنگران نباشيد كا راو به زودي انجام مي پذيرد و مسافرت شما عملي مي شود و بيمارتان شفا مي يابد اما خردي و فروش در اين حالت به صلاح نمي باشد ولي تغيير شغل انجام مي گيرد و در امور تحصيلي موفق مي شويد
4- آقا يا خانم عزيز اب توجه به بيت هاي اين غزل خصوصيات مشا چنين است از مقرراتي كه دست و پاي شما را به بند م يكشد گريزان مي باشيد و سعي داريد در رفتار خود متعادل عمل كنيد صرفه جويي را دوست درايد ولي ذاتاً آدم ولخرجي مي باشيد اگر به كسي كمك كنيد احساس آرامش مي كنيد از يكدندگي شما همه دلخورند
5- رنگ برازنده شماقرمز سرمه اي و سفيد است كه بر وقار شما مي افزايد و دلها را به سوي شما بيشتر جلب مي كند
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
١ -داستان اشتياق خود را با چشمى گريان نوشتم.بيا كه بىتو از شدت غم و اندوه به جان آمدم.
٢ -بارها،از روى شوق،از دو چشمانم پرسيدهام:اى منزلگاههاى سلمى سلمايتان كجاست؟
[مقصود از منازل سلمى،چشمان شاعر است.مىگويد:اى دو چشم من،شما كه منزلگاه سلمىهستيد،از او چه خبر داريد؟او در كجاست؟]
٣ -واقعهاى شگفتانگيز و حادثهاى عجيب است اين كه من به عنوان مقتول شكيبايم و قاتل من شكايت دارد![قتيل،به معناى مقتول است.على الاصول بايد مقتول يا بستگان او شكايت كننداما در اين ماجرا، قاتل(يعنى معشوق)شاكى است!]
۴ -چه كسى صلاحيت و جرأت دارد كه بر دامان پاك تو عيبى بگيرد؟زيرا كه تو،مانند شبنمى كه
بر برگ گل مىنشيند،پاك هستى.
5-هنگامى كه قلم آفرينش،موجودات آبى و خاكى را رقم زد و آفريد،از خاك پاى تو،به گل و لاله
طراوت و تازگى بخشيد.[نسخهى قزوينى در مصراع اول خاك پاك تو ضبط كرده است.خاك پاى-مطابق نسخهى خانلرى-تناسب معنايى بيشترى دارد.]
۶ -اى ساقى،باد صبا بوى خوش عبير را مىافشاند؛برخيز و خورشيد تاك خوشبو و پاكيزه را
بياور.[خورشيد تاك(شمسة كرم)،استعاره از شراب است.يعنى شراب را به خورشيدى مانند كرده كهسرچشمهى آن تاك است.]
7-كاهلى و سستى را رها كن تا سود يابى؛زيرا مثل رايجى است كه مىگويد:توشهى سالكان و
راه پويان،فرزى و چابكى است.
٨ -بىروى تو و در دورى از تو،از من اثرى باقى نماند.آرى،نيكويىهاى زندگى خود را از روى تو
مىبينم.[روى توست كه زندگى را در نظرم زيبا و نيكو جلوه مىدهد.بىروى تو زندگى براى من مانندمرگ است.]
٩ -حافظ چگونه مىتواند از اوصاف زيبايى تو سخن بگويد؛زيرا كه مانند صفات الهى،فراتر از
ادراك و فهم هستى.[همچنان كه اوصاف الهى در فهم و درك ما نمىگنجد،زيبايى تو نيز فراتر از فهمماست.مصراع دوم مطابق نسخهى خانلرى است.ضبط قزوينى چنين است:كه همچو صنع خدايىوراى ادراكى.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری
غزل به قلم علامه قزوینی :
کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی بيا که بی تو به جان آمدم ز غمناکی
بسا که گفتهام از شوق با دو ديده خود ايا منازل سلمی فاين سلماک
عجيب واقعهای و غريب حادثهای انا اصطبرت قتيلا و قاتلی شاکی
که را رسد که کند عيب دامن پاکت که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی
ز خاک پای تو داد آب روی لاله و گل چو کلک صنع رقم زد به آبی و خاکی
صبا عبيرفشان گشت ساقيا برخيز و هات شمسه کرم مطيب زاکی
دع التکاسل تغنم فقد جری مثل که زاد راهروان چستی است و چالاکی
اثر نماند ز من بی شمايلت آری اری مثر محيای من محياک
ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند که همچو صنع خدايی ورای ادراکی
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
كتبت قصه شوقي و مدمعي باكي بيا كه بي تو به جان آمدم زغمناكي
بسا كه گفتهاما زوشق با دو ديده خويش ايا منازل سلمي فاين سلماك
عجيب واقعه اي وغريب حادثه ايست انا اصطبرت قتيلاو قاتلي شاكي
كرا رسد كه كند عيب دامن پاكت كه همچو قطره كه بر برگ گل چكد پاكي
زخاك پاي تو داد آب روي الاه وگل چو كلك صنع رقم زد بر آب و خاكي
صبا عبير فشانگشت ساقيا فرخيز وهات شمسه كرم مطيب زاكي
دع التكاسل تعنم فقد جري مثل كه زاد رارون جستي است و چالاكي
اثرنماند زمن بي شمايلت آري اري ماثر محياي من محياك
زوصف حسن توحافظ چگونه نطق زند كه چون صفات الهي و راي ادراكي
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر