با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

درونم خون شد - سليمی منذ حلت بالعراق الاقی - غزل 460 - 548

548- درونم خون شد
سليمي منذ حلت بالعراق     الاقي من نواها و ماالاقي
الا يا ساربان محمل دوست   اي ركبانكم طال اشتياقي
خرد در زنده رود انداز و مي نوش     به گلبانگ جوانان عراقي
بيا ساقي بده رطل گرانم   سقاك الله من كاس دهاق
جواني باز مي آرد به يادم       سماع چنگ و دست فشانم عمر باقي
درونم خون شد از ناديدن دوست   الاتعسا لايام الفراق
ربيع العمر في مرعي حماكم       حماك الله يا عهد التلاقي
دمي با نيك خواهان متفق باش     غنيمت دان امور اتفاقي
بساز اي مطرب خوش خوان خوش گو   به شعر فارسي صوت عراقي
عروسي بس خوشي اي دختر رز       ولي گه گه سزاوار طلاقي
مسيحاي مجرد را برازد           كه با خورشيد سازد هم وثاقي
دموعي بعدكم لا تحقروها         فكم بحر عميق من سواقي
وصال دوستان روزي ما نيست       بخوان حافظ غزلهاي فراقي

توضيحات :
معني بيت 1( از هنگامي كه سليمي ( معشوقه ) در عراق فرود آمد ا زمحبت او و يا از فراقش دچار درد و رنجي شده ام ) خرد ( عقل ) معني بيت 2( اي ساربان آگاه باش كه كجاوه محبوب را به منزل يار مي بري آرزوي من براي سوار شدگان اين كجاوه ها زيا د است ) زنده رود ( زاينده رود ) معني بيت 4( اي ساقي بشتاب و پيمانه و قدح سنگين لبالب را بده خداي تعالي تو را  از شراب و از قدح پر از شراب سيراب كند ) گلبانگ ( آواز ) معني بيت 8( اميد است در بهار عمر كه دوران تازگي زندگي است به وصال شما برسيم و زمان و صال حق تعالي ترا ازآفات و بلايا حفظ كند ) معني بيت 3( اشكهاي چشم من به دنبال شماست پس آ»ها را كوجك و حقير مشماريد زيار چه بسا درياها كه از چشمه هاي كوچك بوجود مي آيد )‌دست افشان ( رقص ) غزلهاي فراقي ( شعرهاي هجران و فراق و دوري بساز ) وثاق ( اطاق ) رز (انگور ) مسيحاي مجرد ( حضرت عيسي )

نتيجه تفال :‌
1-   خواجه در بيتهاي 3-5-6-9 به ترتيب فر مايد ( عقل را در رودخانه زاينده رود اصفهاين بينداز و به آواز بلبلان مانند جوانان سرزمين عراق شراب بخور )( آواز چنگ و كف زدن ساقي عشق و هوس و شور و نشاط جواني را به يادم مي آورد)( باقي مانده شراب را نيز درجام بريز و به مابده تا با سرمستي شور و نشاط را نثار ياران كنيم ) ( يك لحظه با ما دوستان مشفق و سازگار همراه باش زيار چنين اموري گاهي اتفاق مي افيتد بايد غنيمت شمرد )با توجه به نيت خود تفسير كنيد كه عين صواب است
2-   اين نيت بسيا ربرازنده و شايسته مي باشد بطوري كه انجام آن مسير زندگي شما را تغيير خواهد داد ولي هركار بزرگي مسلماً خطرات بيشماري نيز دارد كه بايد د ررسيدن به مقصود از آ» خطرات استقبال نموده و دامن همت بر كمر بسته و اقدام كرد پس اگر اراده و همت داريد به شما تبركي مي گويم اما اگر مردد و باي بهر جهت هستيد به صلاح شما ست كه از آن منصرف شويد چون در اين كار زيركي و هوش و تلاش ويژه اي بايد صرف كرد
3-   هيچ كاميابي با بگو مگو و لجبازي بدست نيامده است پس شما با اخلاق نيكو وصبر و شكيبايي مي توانيد شير دردنده ار به دام خود بيندازيد چون حق با شماست ترس نداشته باشيد
4-   آقا و خانم عزيز با توجه به بيت هاي اين غزل خصوصيات شما چنين است يا منفي كامل يا مثبت كامل مي باشيد حد وسط نداريد از انتقاد خوشتان نمي آيد كم كار و خونسرد هستيد و اگربه شما هفته اي چند بار بگويند دوستت داريم لذت مي بردي و انر ژي پيدا مي كنيد از ثروت و شهرت برخورداريد اما قانع و متواضع مي باشيد پيرو ضرب المثل سيلي نقد به زحلواي نسيه مي باشيد موفقيت همگام شماست


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (460)

سُلَيمي: (مُصغّر سَلمي) از عرايس شعر عرب مانند ليلي.

مُنْذُ: (حرف جرّ) به معناي (از) و براي ابتداي زمان به كار مي رود.

حَلَّت: (فعل ماضي مفرد مؤنث غايب) از حلول به معناي نزول كرد، فرود آمد، رحل اقامت افكند، منزل كرد.

بِالعِراق: در عراق، عراق عجم، منظور اصفهان و توابع است و منظور از عراق عرب بغداد مي باشد.

اُلاقي: (فعل مضارع متكلم وحده) ملاقات مي كنم و در اينجا به معناي برخورد مي كنم، مصادف و دچار مي شوم، مي كَشَم.

مِن: (حرف جرّ) از.

نوا: بُعد، فراق.

ها: (ضمير متصل غايب مؤنث) او، آن.

ما: (اسم موصول و مفعول صريح براي فعل اُلاقي) آنچه.

ما اُلاقي: آنچه مي كَشَم.

اَلا: (حرف تنبيه) به معناي اي، حرف ندا.

ساروان: ساربان، مركب از سار به معني سر و وان به معناي بان، يعني محافظ.

محمل: كجاوه، پالكي.

الي: (حرف جرّ) به سوي.

ركبان: (جمع راكب) سواران.

كُم: (ضمير مذكر متصل جمع) شما.

طال: (فعل ماضي مفرد غايب) طول كشيد، دراز شد، زياد شد.

اشتياقي: اشتياق من، آرزوي من.

زنده رود: زاينده رود.

خرد در زنده رود انداز: از عقل دست بردار، عقل را دور بينداز.

گلبانگ: لحني از موسيقي و در اينجا به معناي آواز خوش.

جوانان عراقي: جوانان اصفهاني، جوانان عراق عجم.

ربيع: بهار، اولين فصل سال.

ربيع العمر: بهار زندگاني.

في: (حرف جرّ) در.

مَرعي: چراگاه.

حِمي: (با كسر اول) قُرُق گاه، جايگاه حفاظت شده از ورود اغيار.

حِماكُم: قُرُقگاه شما، قُرُق شده شما.

حَما: (با فتح اول) فعل ماضي مفرد مذكر غايب به معناي محافظت و حمايت و صيانت.

كَ: (ضمير) تو.

حَماكَ الله: (جمله دعائيه) خدا تو را حمايت و حفظ كند.

يا: (حرف ندا) اي.

عهد: زمان، روزگار.

التلاقي: (مصدر) ملاقات كردن، ديدار كردن.

رطل: واحد وزن مايعات در قديم معادل نيم من و كنايتاً به پيمانه شراب بزرگ گفته مي شود.

گران: بزرگ، سنگين، حجيم.

سقاكَ الله: خداوند تو را سيراب كند، خداوند به تو بنوشاند.

كأس: كاسه پر، جام شراب پر.

دهاق: پر، لبريز، سرشار، مملو، لبالب.

سماع: شنيدن نواي موسيقي.

سماع چنگ: شنيدن آواز چنگ.

دست افشاني: رقص و انجام حركات موزون با دستها همنواي با آواز موسيقي.

مي باقي: باقيمانده مي، كنايه از بقيه سهميه شرابي است كه ساقي بنا به تشخيص خود و ظرفيت مشتري متدرجاً به او مي دهد.

برفشانم: نثار كنم، هديه كنم، به پايشان بريزم.

عمر باقي: بقيه عمر، عمر بازمانده.

تعساً: (مصدر) هلاك شدن، هلاك شود، كشته شود، از رو به زمين بخورد (نفرين).

لِ: (حرف جرّ) براي.

ايام: روزها.

اَلا تعساً لِاَيامِ الفراقِ: محو و نابود باد ايام فراق.

دُموع: (جمع دمع) اشكها.

دُموعي: اشكهاي من.

بعدُكُم: بعد از شما، به دنبال شما.

لا: (ادات نهي) نه.

لا تحقروها: (فعل متعدي نهي جمع مخاطب) آن را حقير و كوچك مشماريد.

فَ: (حرف تعطيل و عطف) پس.

بحر: دريا.

عميق: ژرف.

سواقي: (جمع ساقيه) به معناي جويبارهاي كوچك.

نيك خواهان: خيرخواهان.

مُتَّفِق: هم عقيده و هم مشرب و همراه.

امور اتفاقي: پيشامدهاي گاهگاهي، رويدادهاي مناسبي كه گهگاه اتفاق مي افتد.

بساز: ساز كن.

صوت عراقي: آهنگ و آواز عراقي، لحن عراقي، پرده عراقي، در دستگاه عراق كه مقام نهم از دوازدهم مقام اصل است (حافظ و موسيقي).

بس خوشي: بسيار خوش منظر و زيبايي.

دختر رَز: (استعاره) شراب.

گه گه سزاوار طلاقي: گاهي بايد تو را ترك و از تو دوري كرد.

مسيحاي مجرد: حضرت مسيح كه تأهل اختيار نكرد.

برازيدن: سزاوار بودن، شايسته بودن.

وثاق: خانه، جايگاه امن.

هم وثاقي: هم منزلي.

غزلهاي عراقي: غزلهاي ابراهيم شيخ فخر الدين عراقي فرزند شهريار از مشايخ عرفا و معاصر سعدي و مريد شيخ شهاب الدين سهروردي (610-688 ه.ق).

معاني ابيات غزل (460)

(1) از آن زمان كه سليمي (معشوق من) در عراق (اصفهان) مسكن گزيد، ار دوريش مي كشم آنچه را كه مي‌كشم.

(2) آهاي، اي ساربان كجاوهِ محبوب، انتظار و اشتياق من به ديدار سوار شدگان و مسافرين شما از حد گذشت.

(3) عقل را در زاينده رود، به دور بينداز و با آواز خوش جوانان اصفهاني شراب بنوش.

(4) بهار سرسبز زندگي در چراگاه قرق شده شما حس مي شود اي روزگار وصل، خدا تو را در پناه خويش بگيرد.

(5) ساقي، بيا و جام بزرگ شراب به من بده، خداوند تو را از جامي لبريز سيراب گرداند.

(6) شنيدن آواز چنگ و ديدن رقص موزون ساقي، دوباره مرا به ياد جواني مي اندازد (دوره جواني را به ياد من مي آورد) .

(7) (اي ساقي) از آن سهميه شراب باقي مانده مرا، به من بده تا شنگول و شاداب مانده و عمر باقي مانده را در پاي دوستان نثار كنم.

(8) دلم از دوري و فراق دوست خون شد. الهي، ايام فراق محو و نابود بادا.

(9) اشكهاي مرا كه پس از رفتن شما روان است دست كم نگيريد. چه بسا درياهاي ژرف كه از جويبارهاي باريك تشكيل مي شود.

(10) لحظاتي با دوستان خيرخواه خود همدل و هم جهت باش و رويدادهاي مناسبي را كه برايت پيش مي آيد غنيمت شمار.

(11) اي رامشگر خوش آواز خوش پرداز، با شعر فارسي، آهنگي را در مقام عراق بنواز.

(12) اي شراب، تو عروس دلپذير خوش برخوردي اما گاهگاهي ترك تو لازم مي آيد.

(13) از حضرت مسيح وارسته از تعلقات دنيوي برازنده است كه (در آسمان چهارم) با خورشيد هم خانه شود.

(14) حافظ، رسيدن به وصال دوست قسمت و نصيب ما نمي شود به خواندن غزل هاي عراقي سرگرم و مشغول باش.

شرح ابيات غزل (460)

وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن فعولن

بحر غزل: هزج مسدّس محذوف

٭

عراقي:

1- اَلا قُمْ وَ اغتَنِمْ يومَ التِلاقي و در بِالكأسِ و ارْفِق بِالْرِفاقي

2- فَمالي لَم اَطا سَبْعَ الطِّباقي و لَم اَصْعَدْ علي اَعْلي الْمَراقي

3- لَقد فاحَ الرّبيعَ و دارِ ساقي وهب نَسيمِ رَوْضات العِراقي

٭

اين غزل در زمان سلطنت شاه شجاع و به هنگامي كه شاه محمود در اصفهان چشم از جهان پوشيد در سال 776 سروده شده است.

حافظ تحت تاثير غزل هاي عربي شيخ فخرالدين عراقي عارف معاصر سعدي كه مطالع آنها در بالا ياد شد به ويژه غزل سوم، اين غزل را سروده و مصراع دوم بيتي از غزل سوم به شرح زير:‌

بَليَت الآنَ صبحي بِالبلايا اُلاقي مِن رزايا، ما اُلاقي

را با اندك تصرفي تضمين كرده است.

شاه شجاع پس از مرگ شاه محمود برادر خود كه چندين بار عهد شكني نمود به سبب اين كه نامبرده پسر ارشد شاه شجاع را به جانشيني خود برگزيده به برادر نامه پوزش خواهي نوشته بود و سلطان اويس پسر شاه شجاع با رسيدن به حكومت اصفهان خيال استقلال داشته و پدر خود را در جريان امر قرار نداده بود عزم تصرف اصفهان را نموده و سلطان اويس جز تسليم چاره اي نداشت و اين فرزند ارشد شاه شجاع اندكي بعد به عنوان اينكه از اسب افتاده و پايش شكسته بستري و درگذشت! مرگ شاه محمود در نهم شوال 776 و مرگ سلطان اويس در اوايل سال 777 چند ماه بعد از عموي خود به طرزي مشكوك به وقوع پيوست.

حافظ در بيت دوم اين غزل از ساربان محمل دوست نام برده و اشتياق خود را به مسافران آن ابراز مي دارد كه همان شاه شجاع است كه به اصفهان يا عراق عجم رفته است. حافظ خطاب به شاه شجاع مي گويد خرد در زاينده رود بيانداز و از مجالس عيش و نوش جوانان اصفهاني بهره برداري كن.

شاعر در بيت ششم به ياد ايام جواني خود مي افتد چه به هنگام سرودن اين غزل تقريباً شصت ساله بوده است.

ايهامي كه در بيت دهم اين غزل وجود دارد اين است كه امر اتفاقي مرگ شاه محمود برادر خود را غنيمت بدان و از من كه نيك خواه توأم بشنو و (به شعر فارسي صوت عراقي) سازي بنواز كه مقصود تصرف كامل عراق يا اصفهان توسط شاه فارس مي باشد.

حافظ در بيت مقطع غزل اشارتي به غزل هاي عراقي مي كند كه با مطالعه و تحت تاثير آنها اين غزل را ساخته و پرداخته است.

در پايان شاعر به هنگام سرودن بيت پنجم اين غزل مضمون آيه شريفه 35 سوره النباء را منظور نظر داشته است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

سليمی منذ حلت بالعراق الاقی من نواها ما الاقی
الا ای ساروان منزل دوست الی رکبانکم طال اشتياقی
خرد در زنده رود انداز و می نوش به گلبانگ جوانان عراقی
ربيع العمر فی مرعی حماکم حماک الله يا عهد التلاقی
بيا ساقی بده رطل گرانم سقاک الله من کاس دهاق
جوانی باز می‌آرد به يادم سماع چنگ و دست افشان ساقی
می باقی بده تا مست و خوشدل به ياران برفشانم عمر باقی
درونم خون شد از ناديدن دوست الا تعسا لايام الفراق
دموعی بعدکم لا تحقروها فکم بحر عميق من سواقی
دمی با نيکخواهان متفق باش غنيمت دان امور اتفاقی
بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو به شعر فارسی صوت عراقی
عروسی بس خوشی ای دختر رز ولی گه گه سزاوار طلاقی
مسيحای مجرد را برازد که با خورشيد سازد هم وثاقی
وصال دوستان روزی ما نيست بخوان حافظ غزل‌های فراقی


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

سليمي منذ حلت بالعراق     الاقي من نواها و ماالاقي
الا يا ساربان محمل دوست   اي ركبانكم طال اشتياقي
خرد در زنده رود انداز و مي نوش     به گلبانگ جوانان عراقي
بيا ساقي بده رطل گرانم   سقاك الله من كاس دهاق
جواني باز مي آرد به يادم       سماع چنگ و دست فشانم عمر باقي
درونم خون شد از ناديدن دوست   الاتعسا لايام الفراق
ربيع العمر في مرعي حماكم       حماك الله يا عهد التلاقي
دمي با نيك خواهان متفق باش     غنيمت دان امور اتفاقي
بساز اي مطرب خوش خوان خوش گو   به شعر فارسي صوت عراقي
عروسي بس خوشي اي دختر رز       ولي گه گه سزاوار طلاقي
مسيحاي مجرد را برازد           كه با خورشيد سازد هم وثاقي
دموعي بعدكم لا تحقروها         فكم بحر عميق من سواقي
وصال دوستان روزي ما نيست       بخوان حافظ غزلهاي فراقي


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر