با عضویت در کانال یوتیوب حافظ دیوان از ما حمایت فرمایید :: اینستاگرام :: کانال یوتیوب حافظ دیوان ::
غزلیات حافظ به ترتیب رَوی ( آخرین حرف اصلی قافیه یا ردیف ) :
  الف  |  ب  |  ت  |  ث  |  ج  |  ح  |  خ  |  د  |  ر  |  ز  |  س  |  ش  |  ع  |  غ  |  ف  |  ق  |  ک  |  ل  |  م  |  ن  |  و  |  ه  |  ی | برچسب ها

۱۳۹۳ مهر ۱۷, پنجشنبه

بار دگر ميگويم - بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گويم - غزل 380 - 264

364- بار دگر ميگويم
بارها گفته ام و بار دگر ميگويم         كه من گمشده اين ره نه به خود مي پويم
در پس آينه طوطي صفتم داشته اند     آنچه استاد ازل گفت بگو مي گويم
من اگرخارم و گر گل چمن آرايي هست   كه از آن دست كه او مي كشدم مي رويم
دوستان عيب من بيدل حيران مكنيد     گوهري دارم و صاحب نظري مي جويم
گرچه با دلق ملمع مي گلگون عيب است       مكنم عيب كزو رنگ ريا مي شويم
خنده و گريه عشاق زجايي دگر است     مي سرايم به شب و وقت سحر مي مويم
حافظم گفت كه خاك در ميخانه مبوي   گو مكن عيب كه من مشك ختن مي بويم

توضيحات :
گمشده ( عاشق ) اين ره ( راه عشق ) نه به خو د( نه به نيروي خود ) نه مي پويم ( نمي پيمايم نمي روم ) طوطي صفت ( مانند طوطي ) استاد ازل ( خداوند = آموزگار ازل ) چمن آر ( زينت بخش باغ باغبان ) مي كشدم (پرورش مي دهد ) مي رويم ( رشدو نمو مي كنم ) بيدل ( عاشق) دلق ملمع ( خرقه پرو سله رنگارنگ ) مي گلگون ( نوشيدن باده شراب سرخ ) عيب ( زشت ) كرو ( باد آن با آن شراب ) رنگ و ريا مي شويم ( باشراب رنگ و راي را پاك مي كنم ) مي مويم ( گريهو ناله م يكنم ) مبوي ( بوي مكن ) مشك ختن  بوي مشك آهوي چيني ) معني بيت 2( مرا مانند طوطي در برابر آيينه نگاه داشته اند تا سخن ياد بگيرم و آنچه آموزگار خلقت بفرمايد من مي گويم و از خود اصلاً اختياري ندارمبلكه تمام گفتارم سخن وحي و الهام سماوي است ) معني بيت 4( اي دوستان برمن عاشق و گمگشته خرده مگيريد زيرا من جواهر عشقي دارم و به دنبال صاحبدلي هستم كه ارزش آنر ا بداند ) معني بيت 6( شادي وغم عاشقان از كمي و زيادي زندگي و اين جهان نم ي باشد بلكه حات آنها از شادي و غم برخاسته ا واردات قلبي از جهان معنا مي باشد كه شامگاهو شاد و سرود خوان و هنگام صبح گريه و نالان هستند )

نتيجه تفال :
1-   خواجه در بيتهاي 1-3-7- مي فرمايد ( به كرات گفته ام و مجددا تكرار ميكنم كه من عاشق و دلداده راه عشق هستم و اين راه را با اراده شخصي نمي روم بلكه حكم الي است ) ( من اگر خار بي مقدار و اگرگلي باارزش باشم در گلزار باغباني است كه بدين شيوه مرا پرورش داده ونشو و نماكرده است ) ( حافظ به من گفت كه خاك آستانه ميكده را بو مكن بهاو بگو بر من خرده مگيركه خاك د رميخانه معرفت در نظر من بوي مشك آهوي ختن را مي دهد ) خود تفسير كيد
2-   سخت بهاو دلبسته ايد و مرتباً در انديشه اش مي باشيد اما بدانيد كه هر كاري بايد از روي عقل و تدبير باشد و افراد موفق هميشه با زيركي و عقل بر ميايل و مشكلات ظفر يافته اند با كي دقت و سرعت و تلاش موفق خواهيد شد
3-   مسافتر ار توصيه مي كنم اما خريد موقعيت ندارد و براي فروش زمان ديگري را انتخاب نيد ولي به زودي تغييرات كلي در زندگي شما حاصل مي شود كه به نفع همه افراد خانواده مي باشد چشماني نگران منتظر ديدارتان مي باشد عجله كنيد كه او را ديدار كنيد و به كمك او بشتابيد كه سختبه شما نياز دارد
4-   در اين هفته خوابي خواهدي ديد كه با انسانهاي پاك و روحاني همراه هستيد حتب ده اي برايتان دست تكان م يدهند تعبيرش اين است با كساني كه آرزوي تقسيم زندگي پاك و درستي را داريد با خوشحالي شما را صدا مي زنند و از همكاري شما لذت مي برند بايد بدانيد كه 4 فرزند در طالع داريد به همراه همسري مهربان حتماً قدر او را بدانيد واز زندگي خوبي برخورداريد با وسواس زيا گرمي آنر ابه سردي تبديل نسازيد


کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معاني لغات غزل (380)
بي دل: دل از دست داده، واله، عاشق.
حيران: سرگردان.
گوهري دارم: جواهري دارم، كنايه از اين كه نظريه و حرفهايي دارم، عقيده و نظريه و فلسفه يي براي خود دارم، سخني دارم.
صاحب نظر: خُبره، بصير.
دلق: خرقه، جامه خشن پشمي.
ملمّع: ‌رنگارنگ، با رنگهاي جور و واجور به سبب وصله هاي جور و واجور.
ميِ گلگون: شراب سرخ.
كَزو: كز آن، اشاره به دلق ملمّع.
ز جايي دگر است: به سببي دگر است.
مي مويم: مويه مي كنم، گريه و زاري مي كنم.
گم شده: از راه به در افتاده، به بيراهه كشيده شده.
نه به خود: نه به اراده خود.
پَس: پشت.
پَسِ آينه: پشت آينه.
استاد ازل: معلم ازلي، كنايه از خداوند.
چمن آرا: باغبان، آرايش كننده باغ.
معاني ابيات غزل (380)
(1) چندين بار گفته ام و يكبار ديگر بازگو مي كنم كه من از راه به در افتاده با اراده خود اين راه را نمي پيمايم.
(2) در پشت آينه مرا مثل طوطي نگهداشته اند و هرچه معلم ازلي گفت بگو همان را مي گويم.
(3) من اگر خار بي مقدار و يا گل زيبا هستم، باغبان زينت كننده باغي هست كه به گونه يي كه او مرا پرورش مي دهد رشد و نموّ مي كنم.
(4) دوستان بر من دل از دست داده و عاشق سرگشته ايراد مگيريد. من گوهر عشقي دارم و به دنبال كارشناسي بصير مي گردم.
(5) هرچند با داشتن خرقه وصله دار رنگارنگ، خوردن شراب ارغواني كار پسنديده يي نيست، به من ايراد مگيريد چرا كه با شراب رنگ ريا را از خرقه خود شسته آن را تطهير مي كنم.
(6) علت خنديدن و گريستن عاشقان نه از اثر نيك و بد اين دنيا كه از جهاني ديگر سرچشمه مي گيرد. من سَرِ شب سرود مي خوانم و به هنگام سحر گريه و زاري سر مي دهم.
(7) حافظ به من گفت كه خاك در ميخانه را بو مكن. به او بگو بر من ايراد نگيرد چرا كه هر آينه مشك ختن را استشمام مي كنم.
شرح ابيات غزل (380)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم
٭
سلمان ساوجي: قدمي كو كه بيابان فراقت پويم يا دماغي كه ز بوي تو نسيمي بويم
٭
1- آنچه در بيت اول اين غزل بالصراحه بازگو شده و به قول شاعر پيش از اين هم بارها آن را در غزلهاي ديگر گفته است از چند آيه سوره نجم و سوره هاي ديگر اتخاذ شده است. حافظ در بيت اول (منِ گمشده) را با الهام از اين دو آيه آورده است:
1- ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوي
2- وَ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدي
(1) دوست شما گمراه نشده و به باطل نگرويده
(2) و خداي تو بهتر مي داند كه چه كسي گمراه و چه كسي راست راه است. و نيز به آيه هاي زير عنايت داشته است.
1- … فَيُصِلُّ اللّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهدي مَنْ يَشاءُ‌ وَ هُوَ العَزيزُ الْحَكيمُ (آيه 4، سوره ابراهيم).
2- وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لِجَعَلَكُم اُمَّهً واحِدهً وَ لكِنْ يُضِلُّ‌مَنْ يَشاءُ‌ وَ لَتُسْئَلُنَّ‌ عَمّا كُنتُم تَعْلَمونَ (آيه 96، سوره نحل).
3- اَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سوءُ‌ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَاِنَّ اللّه يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ اِنَّ اللّهَ عليمٌ بِما يَصْنَعُون (آيه 9، سوره فاطر).
4- كَذالِكَ يُضِلُّ اللّهُ رَبِّكَ مَنْ يَشاءُ‌ وَ يَهدي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنودَ رَبِّكَ اِلّا هُوَ وَ ما هِيَ اِلّا ذِكْري لِبَشَرَ (آيه 34، سوره مدثّر).
2- در بيت دوم غزل، روي سخن با آيه هاي بعدي اين سوره دارد :
1- وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي (آيه 3، سوره النّجم).
2- اِنْ هُوَ اِلّا وَحْيٌ يُوحي (آيه 4، سوره النّجم).
(1) گفته هاي او نه از روي هوا و هوس است.
(2) و سخني نيست جز آنچه به او وحي مي شود.
كه ملاحظه مي شود گفته حافظ چيزي نيست جز گفته آن استاد توانا يعني ذات يكتا.
اينكه بعضي از شارحين عبارت (در پس آينه) را وافي به مقصود شاعر ندانسته و چنين اظهار فرموده اند كه طوطي را در پيش آينه نگاه مي دارند و خود در پس آينه رفته به او تعليم كلمات و حرف زدن را مي دهند به ظاهر صحيح است و حافظ مي بايست بگويد در پيش آينه طوطي صفتم داشته اند. اما در واقع حافظ از خود سخن نمي گويد او به زبان رسول خدا سخن مي گويد كه در پس آينه طوطي صفت، آنچه را كه از استاد ازل گفت بگو مي گويد و در اين باره در قرآن كريم در ذكر خصايص حضرت رسول اكرم (ص) در 9 موضوع، قريب چهارصد آيه نازل شده كه تنها 60 آيه در موضوع بعثت آن حضرت مي باشد و براي نمونه يك آيه را يادآور مي شود :
قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما اَدْري ما يُفْعَلُ بي وَ لا بِكُمْ اِنْ اَتَّبَعَ اِلّا ما يوحي اِلَيَّ وَ ما اَنَا اِلّا نَذيرٌ مُبين (آيه 8، سوره احقاف).
بگو من نو درآمدي از رسولان نيستم و نمي دانم كه با من چگونه عمل مي شود و نه با شما، پيروي نميكنم مگر آنچه به من وحي مي شود و من نيستم مگر، بيم دهنده آشكار.
بنابراين ملاحظه مي شود كه حافظ، رسول خدا را مثال مي زند و خود را طوطي دست آموز رسول خدا مي داند در حالي كه رسول خدا نيز از خود سخني نمي گويد بلكه آنچه استاد ازل به او مي گويد به ديگران تفهيم مي كند.
3- نظر حافظ در مضمون بيت سوم اين غزل به سوي مفاد آيه 16 و 17 سوره نوح معطوف است :
وَاللّهُ اَنْبَتَكُم مِنَ الْاَرْضِ نَباتاً (16) ثُمَّ يُعيدُكُمْ فيها وَ يُخْرِجُكُم اِخْراجاً (17)
و خدا شما را از زمين رويانيد رويانيدني (16) پس بر مي گرداند شما را در آن و بيرون مي آورد شما را بيرون آوردني. (17)
معناي اين بيت را حافظ در غزلي ديگر به اين صورت بازگو كرده است :
مكن در اين چمنم سرزنش به خودرويي چنانكه پرورشم مي دهند مي رويم
آنچه ذكر آن در اينجا لازم است اين كه در بعضي نسخ مصراع دوم بيت سوم به اين صورت آمده : (كه از آن دست كه او مي كَشَدم مي رويم) و معناي مي كَشَدم همان مي كارَدَم (از كاشتن) مي آيد و اين در زبان محاوره در گذشته چنين مفهومي را القاء مي كرده است.
4- شاعر در بيت چهارم تذكر مي دهد كه از روي بي اطلاعي و سرسري بر من ايراد نگيريد. من صاحب نظريه يي در امر توحيد و نبوت و معادم و برداشت عليحده يي و معرفتي بديعي در اين باره دارم و به دنبال صاحب نظري مي گردم كه حرفهاي مرا درك كند.
5- شاعر در بيت پنجم بر طبق شيوه ملامتيان سخن ميگويد و مي خواهد چنين تفهيم كند كه به صرف تقليد از دستورات شرعي دايره معرفت هيچ سالكي انبساط نمي يابد و بايستي به آنها به چشم حكمت و معرفت نگريست.
6- شاعر در بيت ششم باز به آيه 44 سوره النجم اشاره دارد كه مي فرمايد: اِنَّهُ هُوَ اَضْحَكَ وَ اَبْكي؛ يعني اين اوست كه مي خنداند و مي گرياند. و از آنجا كه در آيه شريفه خنده قبل از گريه آمده است شاعر هم در شعر خود به جاي گفتن (گريه و خنده عشاق)، خنده و گريه عشاق را آورده همچنانكه در آيه 60 همين سوره : وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ ، خنده پيش از گريه آمده است.
7- ما مي دانيم كه آخرين آيه سوره النّجم امر به سجده مي كند و اين سجده براي خوانندگان قرآن و اين آيه شريفه لازم است چه خداوند امر مي كند : فَاسجُدوا اللّهَ وَ اعْبُدُوا و به همين مناسبت حافظ در بيت مقطع غزل با بكار گرفتن صنعت التفات مي گويد كه خاك در ميخانه را مبوي و بسيار روشن است كه براي بوئيدن خاك بايستي به حالت سجده درآيند و شاعر تلويحاً سجده به خاك در ميخانه را كه از آن بوي مشك مي آيد توصيه مي كند.
بنابراين مشاهده مي شود كه حافظ خود را مختار نمي داند بلكه او به دستور استاد ازل و به حكم سرشت و فطرتي كه از روز ازل در او به وديعت نهاده شده عمل مي كند و در اين باره خود را گناهكار ندانسته و به فيض رحمت الهي نيز مستظهر است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی


غزل به قلم علامه قزوینی :

بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گويم که من دلشده اين ره نه به خود می‌پويم
در پس آينه طوطی صفتم داشته‌اند آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گويم
من اگر خارم و گر گل چمن آرايی هست که از آن دست که او می‌کشدم می‌رويم
دوستان عيب من بی‌دل حيران مکنيد گوهری دارم و صاحب نظری می‌جويم
گر چه با دلق ملمع می گلگون عيب است مکنم عيب کز او رنگ ريا می‌شويم
خنده و گريه عشاق ز جايی دگر است می‌سرايم به شب و وقت سحر می‌مويم
حافظم گفت که خاک در ميخانه مبوی گو مکن عيب که من مشک ختن می‌بويم


غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

بارها گفته ام و بار دگر ميگويم         كه من گمشده اين ره نه به خود مي پويم
در پس آينه طوطي صفتم داشته اند     آنچه استاد ازل گفت بگو مي گويم
من اگرخارم و گر گل چمن آرايي هست   كه از آن دست كه او مي كشدم مي رويم
دوستان عيب من بيدل حيران مكنيد     گوهري دارم و صاحب نظري مي جويم
گرچه با دلق ملمع مي گلگون عيب است       مكنم عيب كزو رنگ ريا مي شويم
خنده و گريه عشاق زجايي دگر است     مي سرايم به شب و وقت سحر مي مويم
حافظم گفت كه خاك در ميخانه مبوي   گو مكن عيب كه من مشك ختن مي بويم


غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر